در هیاهوی جنگ یک مرد عراقی از طریق هورالعظیم به ایران می آید تا از دوستان ایرانی اش مقداری جنس و لباس عروسی برای نامزدش بگیرد. داماد لباس عروس را ایستاده جلوی بلم آویزان می کند و در راه رابطه عاطفی خاصی با آن برقرار می کند، اما حمله گشتی های عراقی و شلیک به طرف لباس عروسی، اتفاقات جدیدی را رقم می زند.
الهام حسین زاده نخستین فیلم خود را به تن های خسته از جنگ تقدیم کرده. همسفر خاموشقصه آدمهایی است که در میان هیاهوی جنگ قصد زندگی دارند.
کار در لوکیشن خارجی مشکلات خاص خودش را دارد، اما کارگردانی روی بلم و در تالابی که پر از حیوانات جورواجور است، نمی تواند کار راحتی برای یک کارگردان زن باشد. چگونه گروه را هدایت می کردید؟
چون بیشتر داستان فیلم روی آب اتفاق می افتاد، ما تقریباً هر روز از صبح با بلم روی آب بودیم و غیر از یک ساعت استراحت ظهر که برای صرف غذا به ساحل می آمدیم، گروه تمام روز را روی آب می گذراندند و این مسأله موجب می شد اکثراً سرگیجه های شدید بگیریم. از طرفی نور به شدت متغیر بود و ما برای اینکه به نور مناسب برسیم، خیلی مشکل داشتیم. حالا اگر وجود انواع حیوانات را در تالاب شادگان نادیده بگیریم، تمام گروه نگران بود که نکند وسایل توی آب بیفتد و حتی وقتی تصویربرداری شروع می شد، چند نفر مراقب تصویربردار بودند که احیاناً در آب سقوط نکند!
تماشاگر در فیلم دشمنی را نمی بیند و فقط صدا و تأثیراتی که از آن نصیب شخصیت اول داستان می شود، حکایت از وجود دشمن دارد. آیا این نشان ندادن، دلیل خاصی داشت؟
من به عمد این کار را کردم. خود دشمن برایم مهم نبود، می خواستم تأثیر اتفاقاتی مانند جنگ که می تواند در زندگی یک فرد تعیین کننده باشد را نشان بدهم. به نظر من، جنگ را باید از زاویه دید مادرها و زنهایی که منتظر عزیزانشان هستند هم نگاه کرد. آن سربازی که از نظر ما دشمن است، شاید واقعاً مجبور به انجام آن کارها باشد و از طرفی حتماً کسانی هستند که چشم انتظار او هستند. من قبل از ساخت این فیلم برای تهیه گزارش و عکس برای نشریات، زیاد به شهرهای مرزی سفر کرده ا م در شهرهای مرزی خیلی از این آدمها در دو سوی مرز با یکدیگر دوست هستند و مراوده دارند و مسائلی مثل جنگ می تواند تأثیرات منفی زیادی بر روند زندگی آنان بگذارد.
یک سکانس از فیلم شما در زیر آب می گذرد. آیا آن صحنه بازسازی شده بود؟ با توجه به محدودیتهای وسایل برای تصویربرداری در زیر آب، آن تصاویر چگونه گرفته شد؟
امکان گرفتن آن تصاویر در داخل تالاب وجود نداشت. با اینکه آب تالاب صاف بود، اما به خاطر اینکه کف آب ماسه بود، به محض اینکه کسی داخل می شد، آب گل آلود می شد و امکان تصویرگرفتن از بین می رفت. برای همین از داخل تالاب مقداری نی و گیاهان دیگر را چیدیم و صحنه زیر آب را داخل یک استخر بازسازی کردیم. از طرفی چون وسیله ای که دوربین باید داخل آن قرار می گرفت و زیر آب می رفت، خراب بود و آب داخل آن نفوذ می کرد، هرچند دقیقه یک بار مجبور بودیم دوربین را بیرون بیاوریم و خشک کنیم. تصویربرداری آن ۳ پلان به خاطر نداشتن امکانات مناسب دو روز طول کشید.
کار با نابازیگران و آشنایی آنان با دوربین چگونه طی شد؟
بزرگترین مشکل ما در زمان تصویربرداری، وارد نبودن بازیگر نقش اول در هدایت بلم بود. او بارها و بارها به داخل آب افتاد و ما مجبور بودیم صبر کنیم تا لباسهایش خشک شود و دوباره صحنه را تکرار کنیم. او فارغ التحصیل رشته علوم سیاسی و از نظر ظاهری خیلی شبیه به شخصیت مورد نظر ما بود و البته به مرور توانست هدایت کردن بلم را یاد بگیرد و کار راحت تر شد.
در «همسفر خاموش» لباس عروس تبدیل به یک شخصیت شده و فقط یک شیء نیست که حمل می شود. ایده ایستاده بردن آن به تبدیل شدنش به شخصیت بیشتر کمک می کند. چه شد که تصمیم گرفتید لباس عروس، ایستاده آورده شود؟
آن لباس برای من سمبل وطنم و نمادی از عشق و زندگی بود. احساس کردم ایستاده حمل شدن آن برای تبدیل شدنش به یکی از کاراکترهای قصه کمک بیشتری می کند. در طول تصویربرداری علاقه خاصی به این لباس پیدا کرده بودم و به گروه می گفتم این از همه شما بهتر بازی می کند و دقیقاً حسی را که می خواهم، منتقل می کند. تمام سعی من در این بود که جدای از حماسه های دفاع مقدس، در این فیلم گوشه ای از چهره زشتی که جنگ می تواند بیافریند را نیز نشان بدهم.
الهام حسین زاده نخستین فیلم خود را به تن های خسته از جنگ تقدیم کرده. همسفر خاموشقصه آدمهایی است که در میان هیاهوی جنگ قصد زندگی دارند.
کار در لوکیشن خارجی مشکلات خاص خودش را دارد، اما کارگردانی روی بلم و در تالابی که پر از حیوانات جورواجور است، نمی تواند کار راحتی برای یک کارگردان زن باشد. چگونه گروه را هدایت می کردید؟
چون بیشتر داستان فیلم روی آب اتفاق می افتاد، ما تقریباً هر روز از صبح با بلم روی آب بودیم و غیر از یک ساعت استراحت ظهر که برای صرف غذا به ساحل می آمدیم، گروه تمام روز را روی آب می گذراندند و این مسأله موجب می شد اکثراً سرگیجه های شدید بگیریم. از طرفی نور به شدت متغیر بود و ما برای اینکه به نور مناسب برسیم، خیلی مشکل داشتیم. حالا اگر وجود انواع حیوانات را در تالاب شادگان نادیده بگیریم، تمام گروه نگران بود که نکند وسایل توی آب بیفتد و حتی وقتی تصویربرداری شروع می شد، چند نفر مراقب تصویربردار بودند که احیاناً در آب سقوط نکند!
تماشاگر در فیلم دشمنی را نمی بیند و فقط صدا و تأثیراتی که از آن نصیب شخصیت اول داستان می شود، حکایت از وجود دشمن دارد. آیا این نشان ندادن، دلیل خاصی داشت؟
من به عمد این کار را کردم. خود دشمن برایم مهم نبود، می خواستم تأثیر اتفاقاتی مانند جنگ که می تواند در زندگی یک فرد تعیین کننده باشد را نشان بدهم. به نظر من، جنگ را باید از زاویه دید مادرها و زنهایی که منتظر عزیزانشان هستند هم نگاه کرد. آن سربازی که از نظر ما دشمن است، شاید واقعاً مجبور به انجام آن کارها باشد و از طرفی حتماً کسانی هستند که چشم انتظار او هستند. من قبل از ساخت این فیلم برای تهیه گزارش و عکس برای نشریات، زیاد به شهرهای مرزی سفر کرده ا م در شهرهای مرزی خیلی از این آدمها در دو سوی مرز با یکدیگر دوست هستند و مراوده دارند و مسائلی مثل جنگ می تواند تأثیرات منفی زیادی بر روند زندگی آنان بگذارد.
یک سکانس از فیلم شما در زیر آب می گذرد. آیا آن صحنه بازسازی شده بود؟ با توجه به محدودیتهای وسایل برای تصویربرداری در زیر آب، آن تصاویر چگونه گرفته شد؟
امکان گرفتن آن تصاویر در داخل تالاب وجود نداشت. با اینکه آب تالاب صاف بود، اما به خاطر اینکه کف آب ماسه بود، به محض اینکه کسی داخل می شد، آب گل آلود می شد و امکان تصویرگرفتن از بین می رفت. برای همین از داخل تالاب مقداری نی و گیاهان دیگر را چیدیم و صحنه زیر آب را داخل یک استخر بازسازی کردیم. از طرفی چون وسیله ای که دوربین باید داخل آن قرار می گرفت و زیر آب می رفت، خراب بود و آب داخل آن نفوذ می کرد، هرچند دقیقه یک بار مجبور بودیم دوربین را بیرون بیاوریم و خشک کنیم. تصویربرداری آن ۳ پلان به خاطر نداشتن امکانات مناسب دو روز طول کشید.
کار با نابازیگران و آشنایی آنان با دوربین چگونه طی شد؟
بزرگترین مشکل ما در زمان تصویربرداری، وارد نبودن بازیگر نقش اول در هدایت بلم بود. او بارها و بارها به داخل آب افتاد و ما مجبور بودیم صبر کنیم تا لباسهایش خشک شود و دوباره صحنه را تکرار کنیم. او فارغ التحصیل رشته علوم سیاسی و از نظر ظاهری خیلی شبیه به شخصیت مورد نظر ما بود و البته به مرور توانست هدایت کردن بلم را یاد بگیرد و کار راحت تر شد.
در «همسفر خاموش» لباس عروس تبدیل به یک شخصیت شده و فقط یک شیء نیست که حمل می شود. ایده ایستاده بردن آن به تبدیل شدنش به شخصیت بیشتر کمک می کند. چه شد که تصمیم گرفتید لباس عروس، ایستاده آورده شود؟
آن لباس برای من سمبل وطنم و نمادی از عشق و زندگی بود. احساس کردم ایستاده حمل شدن آن برای تبدیل شدنش به یکی از کاراکترهای قصه کمک بیشتری می کند. در طول تصویربرداری علاقه خاصی به این لباس پیدا کرده بودم و به گروه می گفتم این از همه شما بهتر بازی می کند و دقیقاً حسی را که می خواهم، منتقل می کند. تمام سعی من در این بود که جدای از حماسه های دفاع مقدس، در این فیلم گوشه ای از چهره زشتی که جنگ می تواند بیافریند را نیز نشان بدهم.
آخرین خبرها
یک دیدگاه بگذارید