صادق جوادی و روناک جعفری که آثارشان در بسته «۸۸ دقیقه کوتاه» حضور دارد، در نشست نقد و بررسی این بسته در پردیس گلستان شیراز صحبت کردند.
به گزارش «پایگاه خبری فیلم کوتاه» جلسه نمایش و نقد و بررسی مجموعه فیلم کوتاه پائیز با عنوان «۸۸ دقیقه کوتاه» شامل «پوست خرس»، «روباه»، «بدل»، «ایکی» و «S» عصر چهارشنبه ۱۷ مهر ماه با حضور صادق جوادی کارگردان «روباه» و روناک جعفری کارگردان «بدل» با اجرای علی آذری در پردیس سینمایی گلستان شیراز برگزار شد.
آذری در ابتدای این نشست گفت:«جناب آقای جوادی چرا کتاب «خواجه تاجدار» را برای منبع الهام فیلم انتخاب کردید؟ جورج اورول در کتاب قلعه حیوانات، داستان حیوانات را دستمایه قرار میدهد تا یک داستان جهان شمولتر و کاملتر را روایت کند تا بگوید قدرت چه تبعاتی ممکن است داشته باشد که مثل فیلم شما داستان حیوانات را دستمایه روایت مسائل سیاسی اجتماعی قرار میدهد. آیا از این کتاب هم الهام گرفتهاید؟ با توجه به این که پروسه ساخت انیمیشن معمولا طولانی است، چرا از این قالب استفاده کردید؟ لطفا در مورد نحوه کار در قالب انیمیشن توضیح دهید».
او البته ضمن طرح این پرسشها افزود:«نکته دیگر این که انیمیشن «روباه» از نظر تکنیکی بسیار عالی بود و خام دستیهایی را که در بعضی انیمیشنهای ایرانی دیده میشود، در کار شما نمیبینیم. ما سیر تکاملی انیمیشنهای کوتاه را در ایران مشاهده میکنیم و هنروتجربه فرصت خوبی را برای مخاطبان فراهم میکند تا جایی غیر از جشنوارهها فیلم کوتاه و انیمیشن کوتاه ببینند».
صادق جوادی نیز درباره پرسشهای آذری چنین پاسخ داد:«وقتی کتاب «خواجه تاجدار» را خواندم برایم خیلی جذاب بود، با آن همذات پنداری کردم و احساس کردم. در این فیلم نگاه من بیشتر اجتماعی بود یعنی شخصی یا شرایطی میخواهد ما را از چیزی که هستیم تغییر دهد و ما را رام و دستآموز کند. دلیلش هم مشخص نیست. این مرجع یعنی «خواجه تاجدار» برای ما به اندازه کافی جذاب بود و به سراغ کتاب جورج اورول نرفتیم. ما کارمان را از نگارش شروع کردیم و چندبار بازنویسی کردیم تا به جایی برسد که قابل ارائه باشد، چون میخواستیم داستان خودمان باشد، نه این که بخشی از کتاب باشد و در ضمن یادآور آن کتاب هم باشد. وقتی از نظر خودمان قابل قبول بود، به مرکز گسترش پیشنهاد دادیم و کار را شروع کردیم که کار از طراحی کانسپت اولیه آغاز شد و پروسه طولانی داشت که حدودا دو سال شد».
او افزود:«خیلی دوست داشتم فیلم ایرانی باشد چه از لحاظ گرافیکی چه قصهپردازی. مدت زمان زیاد ساخت فیلم هم به خاطر بازنویسیهای طولانی و پروسه اداری برای گرفتن بودجه بود. در مورد استفاده از قالب انیمیشن، لزوما نباید کمدی یا برای کودکان ساخته شود. انیمیشن، شکلی از فیلم است که میتواند حرف جدی خودش را بزند. پیش فرض ذهنی عموم مردم در مورد انیمیشن غلط است».
آذری در تایید صحبتهای صادقی گفت:«در تصدیق صحبت شما، در دنیا فیلمهای زیادی ساخته شدهاند که مضامینی جدی، فانتزی و گاهی فلسفی دارند و از قالب انیمیشن برای حرف خود استفاده کردهاند مثل فیلم Waking Life یا Anomalisa. یک دلیل مهم این است که استفاده از قالب انیمیشن امکان خلاقیت زیادی را به کارگردان میدهد».
آذری در ادامه از روناک جعفری در مورد نوشتن فیلمنامه، ایده اولیه فیلم و همچنین انتخاب بازیگران پرسید و جعفری توضیح داد:«در روانشناسی نظریهای به نام وارونگی Inversion وجود دارد که من سعی کردم در همه ابعاد فیلم هم نمود محتوایی هم بصری آن را نشان دهم . نظریه وارونگی به این مساله میپردازد که همه انسانها رویاها و کابوسهایی دارند. انسانی که در زندگی واقعی خود عقدهها و کمبودهایی داشته باشد، طبق نظریه وارونگی در رویا و کابوس خود را لایقتر از چیزی که هست، میبیند و چیزهایی را که مختص آدمهای دیگر است به خودش نسبت میدهد. ترجمان بصری یک نظریه روانکاوی به زبان سینما کار بسیار دشواری است و مستلزم مطالعه بود که مطالعه و نوشتن در این زمینه زمان زیادی برد و نوشتن فیلمنامه حدود یک سال طول کشید».
او ادامه داد:«یکی از نکات مهم دیگر در پروسه ساخت این فیلم، انتخاب لوکیشن بود که برای من حساسیتبرانگیز بود. باید جایی را انتخاب میکردم که قابلیت استفاده از نمادهای مورد نظر را داشته باشد مثل دریاچه. پروسه فیلمبرداری حدود ۱۱ روز طول کشید. برای انتخاب دو بازیگر اصلی چالش مهم شباهت ظاهری اولیه بود. برای یکی از آنها شناکردن و برای دیگری رانندگی در جاده لازم بود. در مورد خانم صحرا اسدالهی باید بگویم بازیگر بسیار همراهی بود و از مرحله پیشتولید خیلی خوب همکاری داشت».
آذری در ادامه درباره برخی از صحنههای این فیلم عنوان کرد:«سکانسهای پایانی فیلم دوربینی از پشتصحنه فیلمبرداری میکرد و انگار ما از دید کارگردان، فیلم را میدیدیم. این قسمتها من را به یاد «طعم گیلاس» عباس کیارستمی انداخت. بخشهای دیگری از فیلم مثل عوض شدن کاراکترها یا آن نوار ویدئویی یا اتفاقات رویاگونه من را به یاد فیلمهای دیوید لینچ مخصوصا فیلم «بزرگراه گمشده» انداخت. آیا جنس سینمای دیوید لینچ مورد علاقه شماست؟»
جعفری درباره علاقهاش به سینمای لینچ گفت:«اگر از مباحث عرفانی، روانشناسی و فلسفی فیلم عبور کنیم، قصه فیلم در سینما اتفاق میافتد و در مورد بدل و بدل کارهای سینماست. اگر فیلم را به ۳ قسمت تقسیم کنیم (مجاز – واقعیت – حقیقت) در بخش آخر حقیقت مربوط به بدل کارها در سینما را میبینیم چون قصه من در مورد پشت صحنه یک فیلم است. من خودم فکر کردم که سکانس پایانی یک زیرمتن جدید به فیلم اضافه میکند و یکجور ارج نهادن به بدل است. در مورد الهام از سینمای دیوید لینچ، بله من به سینمای لینچ علاقه دارم؛ به شدت تحت تاثیرش هستم و از پیچیدگی فیلمهایش لذت میبرم. این فیلم بیشتر ادای دینی به فیلم «مالهالند درایو» دیوید لینچ بود».
او در پایان به نظراتی که درباره بخش انتهایی فیلم وجود داشت، اشاره کرد:«اگر بخواهم راه فیلمسازی را ادامه دهم نمیتوانم از این سادهتر فیلم بسازم چون به پیچیدگی عادت کردم. فیلم من محصول سال ۲۰۱۸ است و در یک سال و نیم گذشته در جشنوارههای خارجی زیادی نمایش داده شده است که نظرات متفاوتی دریافت کردم. نکتهای که در همه مشترک بود، اشاره به سینمای دیوید لینچ است و یک سینماگر ژاپنی که به سینمای کیارستمی اشاره کرد. در مورد پایان فیلم نظرات متفاوتی دریافت کردم، بعضی اعتقاد داشتند جایی که دختر در آب میافتد باید فیلم تمام میشد و بعضی هم پایان را دوست داشتند».
یک دیدگاه بگذارید