گفت‌وگوی کاوه مظاهری با کریم لک‌زاده درباره «قمارباز»

از زندگی واقعی متنفرم


کاوه مظاهری
فیلم کوتاه قمارباز، یکی از موفق‌ترین فیلم‌های امسال بود. کسب تمام جوایز اصلی جشن خانه سینما، نامزدی در چند رشته در جشنواره فیلم کوتاه تهران و بردن جایزه بهترین فیلمنامه از همین جشنواره و کسب جوایز جشنواره‌های گراش و حسنات از موفقیت‌های قمارباز بود. قمارباز در حال حاضر به عنوان اولین حضور بین‌المللی خود در جشنواره فرایبورگ نمایش داده می‌شود. گفت‌وگوی زیر، به بهانه اکران قمارباز در سینماهای گروه هنر و تجربه است.

کاوه مظاهری: به نظرم پشت فیلم قماباز یه آدم دیوانه است (لک زاده می‌خندد) دیوانه به معنی مثبتش. از همان اول فیلم که یک نفر با دوچرخه توی برف می‌آید، غیر عادی است. در حالت عادی فکر نکنم کسی توی کوه پر از برف، دوچرخه‌سواری کند. با توجه به آن چیزی هم که بعدش نشان می‌دهد، فکر نکنم همچین شخصیتی (یک قمارباز پولدار) در حالت عادی با دوچرخه برود سر میز قمار. رسیدن به این ایده برای نویسنده، از اساس یک کم غیر معمول است، آن هم توی سینمای ایران که سالهاست ناتورالیسم روی همه وجوهش سایه انداخته. جهان عجیب فیلم از همین جا شروع می‌شود، تا اینکه بدیهی‌ترین مسایل (مثل مردن همان آدم وقتی که خاک شده) هم بازیچه تو می‌شود. فیلم از یک شوخی شروع می‌شود و رفته رفته به انکار یک سری واقعیت مسجل ختم می شود. چطوری همچین ایده ای به ذهن تو می‌رسد؟
کریم لک زاده: یک کم سخته جواب دقیق و مشخص دادن به این سوال. بخشی از جواب اینه که من خودم را فیلمساز اجتماعی نمی‌دانم که دغدغه جامعه و اجتماع و حل مشکلات هموطنانش را داشته باشد، گرچه کسی که این کار را می‌کند حتما تعهد یک هنرمند در قبال جامعه‌اش را دارد و فیلم‌هایی از این سینما هستند که من خیلی دوست دارم. ولی حقیقت این است که چیزی که دارم توش زندگی می‌کنم، این‌قدر برایم جالب نیست که بخواهم درباره‌اش فیلم بسازم. برای من نشان دادن چیزی جالب است که وجود ندارد. اصلا سینما کارش این است که چیزهایی که وجود ندارد را می‌آفریند. من دوست دارم به دنیایی که وجود ندارد اهمیت بدهم. این بحث تخبل که قبل از مصاحبه هم تو راجع بهش صحبت کردی، خیلی برایم مهم‌تر است. برای همین است که کتاب محبوبم «هزار و یک شب» است. این کتاب را گهگاهی که می‌خوانم، مو به تنم سیخ می‌شود.
مظاهری: آیا می‌شود گفت که دوست داشتی منطق فیلمت شبیه منطق داستان‌های هزار و یک شب شود؟
لک زاده: مطمئنا دوست داشتم که جنس خیال انگیز ادبیاتی توی فیلم باشد، و حتما تحت تاثیر مجموعه چیزهایی بوده که خواندم. توی هزار و یک شب نویسنده آن قدر با شجاعت آدم‌ها را می‌کشد و زنده می‌کند، آن قدر با شجاعت آدم‌ها را تبدیل به حیوانات می‌کند که واقعا غبطه برانگیز است. من واقعا برایم سوال بود که آیا می‌شود توی قمارباز هم مثل هزار و یک شب آدم‌ها را همانطوری کشت و زنده کرد؟
مظاهری: به هر حال توی سینمای فانتزی می‌شود این کار را کرد.
لک زاده: آره. ولی من منظورم سینمای فانتزی شبیه فیلم‌های تیم برتون نیست. سینمای فانتزی به نظرم شبیه یک رویاست، ولی هزار و یک شب شبیه کابوس است. وجه کابوس‌گونه برای من جذاب‌تر است.
مظاهری: این چیزی که می‌گویی خیلی شبیه سیرک است. مثلا یک دلقکی می‌آید که ما می‌دانیم این دلقک مطمئنا دماغش این شکلی نیست، چشمانش هم اینطوری نیست ولی ما این قرارداد را قبول می‌کنیم که قیافه‌اش این شکلی است و بهش می‌خندیم؛ در حالی که می‌دانیم که این فقط سطح بیرونیشه و تویش یک چیز دیگر است. سطحش رویاست ولی داخلش واقعی است. ولی مثلا توی «ارباب حلقه‌ها» اینطوری نیست.
لک زاده: دقیقا. تو وقتی درباره ارباب حلقه‌ها حرف می‌زنی، آن جهان ساخته شده است و بیننده کاملا از زمین جداست و در یک جهان دیگر دارد زندگی می‌کند. امثال ارباب حلقه‌ها هم جذابیت خودش را دارد. اما مثلا وقتی فلینی را می‌بینی، توی همین زمین داری زندگی می‌کنی و پایت روی همین زمین است ولی این کابوس‌ها به راحتی می‌توانند از زمین بلندت کنند. اما با یک نخ همواره تو را به زمین وصل کرده‌اند تا دوباره برگردی روی زمین. روی همین کره‌ای، ولی یک وقت‌هایی پرواز می‌کنی و برمی‌گردی. برای من هم این جالب است که فیلم به واقعیت زمین وصل باشد ولی تخیلش هم جسورانه باشد. دوست دارم خیال وجهی از زندگی باشد نه جدا از آن.
مظاهری: آیا می‌شود گفت که این جنس فیلمسازی (با توجه به فیلمنامه بلند جدیدت) یک حرکت انقلابی هستش نسبت به این ناتورالیسم زیاد از حدی که همه جای سینمای ما را گرفته؟
لک زاده: به طور ناخودآگاه شاید اینطوری باشد. هر جا می‌روی، از بس رد پای ناتورالیسمی که فیلمسازهای موفقی هم توی کشور ما داشته، می‌بینی که شاید این هم تاثیر داشته. ولی واقعیتش این است که وجه خیال و جدا شدن از زندگی روزمره برایم لذت‌بخش است. توی فیلمنامه جدیدم هم که تو هم خوندیش، واقعا تمام لذتش برام ساختن جهانی‌ست که وجود ندارد.
مظاهری: چقدر به تماشاچی فکر می‌کنی؟ چقدر به لذت اون فکر می‌کنی؟
لک زاده: فکر می‌کنم اگر بتوانم جهانی را بسازم که اتفاق¬ها توی آن جهان منطقی باشد، حتما تماشاچی هم لذت می‌برد. اگر پایه‌ها محکم نباشند، هیچ‌وقت چیزی که در ارتفاعی از زمین دارد ساخته می‌شود باورکردنی نخواهد بود. موقع ساختن آن پایه‌ها به مخاطب فکر می‌کنم.
مظاهری: چرا تو که اینطوری فکر می‌کنی، توی قمارباز برای دو تا شخصیت اصلیت منطق زمینی گذاشتی تا از فضای رئال بروند توی فضای جادویی؟ ترسیدی؟
لک زاده: یعنی چی؟
مظاهری: تو برای اینکه فیلمت برود در عالم جادو، دو تا شخصیت گذاشتی وسط که مست می‌کنند و تریاک می‌کشند. با توجه به حرفهایت اصلا چه نیازی هست که این شخصیت‌ها مست کند؟
لک زاده: آهان. راستش آره، ترسیدم. سر فیلمبرداری وقتی آن یارو از توی قبر در می‌آید فکر می‌کردم پلان خیلی احمقانه‌ایه. واقعا نمی‌دانستم چقدر شدنیه. برای همین فکر کردم دو تا ترنزیشن این وسط بگذارم که جهان واقعی و غیر واقعی را به هم وصل کند. یکی مواد مخدر بود یکی هم وضعیت جوی آب و هوا که مه‌آلود و تاریک بود. این که قصه توی وجه جادویی طبیعت بگذرد.
مظاهری: با عوامل پشت صحنه‌ات چطوری این منطق جادویی که می‌گویی را در میان می‌گذاری؟ به بازیگرهات چطوری این فضا را انتقال می‌دهی؟
لک زاده: حتما یک بخشی در ذهن هر فیلمسازی وجود دارد که نمی‌تواند به ذهن عواملش انتقال بدهد. یک چیزهایی هست که اگر بخواهی شرحش بدهی، خیلی سخت است یا ابتر می‌ماند. آن بخش را کاری نداریم، به غیر از آن با همه عواملم درباره همه چیز صحبت کردم. مثلا سر صحنه یکی دو بار به حامد نجابت و بهزاد دورانی گفتم چرا این قدر واقعی بازی می‌کنید؟ بعد می‌خندیدند. قبلش هم کلی صحبت کرده بودیم که فضای فیلم چطوری خواهد بود. واقعا بازیگر با صحبت می‌تواند متوجه شود که اینجا در یک وضعیت واقعی نیست.
مظاهری: چه صحبتی کرده بودید؟
لک زاده: درباره همین فیلم، درباره نگاهم به سینما. من سعی می‌کردم توضیح بدهم که دارند توی چه فیلمی کار می‌کنند.
مظاهری: به عنوان آخرین سوال، فکر می‌کنی این فیلم‎های کوتاهی که ساختی اصلا اهمیتی داشته که تو الان فیلم بلندت را بتوانی بسازی؟ چون این پروسه پله پله خیلی وقت است که از بین رفته. الان هر کس با یک فیلمنامه و مقداری پول و یک سری تجهیزات اولیه می‌تواند فیلم بلند بسازد.
لک زاده: واقعا اهمیتی ندارد که تو به چه طریقی یک فیلم بلند خوب بسازی، دستیاری کردی، فیلم کوتاه ساختی یا اصلا هیچ کاری نکردی و آدم نابغه‌ای بودی و یک دفعه فیلم بلند ساختی، هیچ فرقی ندارد. مهم این است که فیلم خوبی بسازی. ولی من شخصا اولویت را به کسی می‌دهم که فیلم کوتاه ساخته و بعد فیلم بلند می‌سازد.

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها