«گزارشی درباره مینا» در جشنواره یاماگاتا روی پرده رفت

مستند گزارشی درباره مینا به کارگردانی کاوه مظاهری به عنوان تنها نماینده ایران در جشنواره بین‌المللی فیلم مستند «یاماگاتا» ژاپن روی پرده رفت.
به گزارش «پایگاه خبری فیلم کوتاه» یاماگاتا که یکی از معتبرترین جشنواره‌های مستند در دنیاست، به صورت دوسالانه در این شهر برگزار می‌شود.
گزارشی درباره مینا که در بخش مسابقه «جریان‌های جدید آسیا» جشنواره حضور دارد؛ با استقبال تماشاگران جشنواره مواجه شد.
یک جوان ژاپنی در جلسه پرسش و پاسخ فیلم گفت: من چند سال پیش آمده بودم ایران. ولی فقط دو روز توی ایران ماندم و اصفهان و شیراز را دیدم. چیزی که برداشت کردم این بود که مردم ایران همه در یک سطح هستند و اختلاف طبقاتی در ایران وجود ندارد. ولی فیلم شما چیز دیگری نشان می‌داد. سوال بعدیم این است که قبلا جوان‌های ایرانی تمایلی به رابطه با غرب نداشتند، ولی ظاهرا جدیدا تمایل پیدا کردند به رابطه با غرب. درست است؟
مظاهری در پاسخ به این مخاطب توضیح داد: مشکل ما فیلمسازان ایرانی این است که وقتی به جشنواره‌ای می‌رویم، بیشتر از اینکه درباره فیلم‌مان سوال کنند، درباره کشورمان می‌پرسند. انگار از سرزمین عجایب می‌آییم. مردم توی ایران هم مثل همه جای دنیا زندگی می‌کنند. فقط رسانه‌ها هستند که دوست ندارند ماجرا اینطوری به نظر برسد. طبیعتا هر کشوری مشکلاتی هم برای خودش دارد، ما هم داریم. مثل شما و کشورهای دیگر. من فکر می‌کنم جواب هر دو سوال شما با یک سرچ عمیق در گوگل پیدا می‌شود. ولی به هر حال از دیدِ خودم به سوال‌تان جواب می‌دهم، در مورد سوال اول باید بگویم که به نظر من نه تنها با یک سفر دو روزه، حتی شاید یک ماهه و یک ساله هم نتوان شناخت عمیقی از یک جامعه داشت. مثل من که الان برای یک هفته آمده‌ام ژاپن و احتمالا فقط چیزهای زیبا و شیک و قشنگ را می‌بینم؛ طبیعتا ژاپن واقعی فقط آن چیزی نیست که من در این یک هفته خواهم دید. فکر می‌کنم در تمام کشورها همیشه طبقه متوسط، طبقات پولدارتر و طبقات فقیرتر وجود دارند. چه در اروپا، چه خاورمیانه، چه کشورهای اسکاندیناوی، چه شرق آسیا یا آمریکا. بنابراین ایران هم از این ماجرا مستثنی نیست. فیلم من هم درباره مردم ایران نیست، بلکه درباره حاشیه یکی از پارک‌های یکی از محلات تهران است. و قابل تعمیم به بقیه  ایران نیست. درباره سوال دوم که تقریبا هیچ ربطی به فیلم ندارد هم باید بگویم که به نظرم جوان‌های ایرانی همان چیزی هستند که قبلا بودند، طبیعتا دنیای جدید و عصر ارتباطات تغییراتی به وجود آورده که ایران هم از آن مستثنی نیست. فقط در حال حاضر به واسطه فیس بوک و اینستاگرام و ... شما بیشتر از حال و روزشان خبر دارید. قبل‌تر، روایت قالب از ایران فقط روایت رسانه‌های قدرتمند غربی یا شرقی بود، الان شبکه‌های اجتماعی کمی آن‌ها را ضعیف تر کرده. یکی از همان جوان‌های ایرانی من هستم که کشورم را خیلی دوست دارم، و به واسطه فیلمی که ساختم، آمدم اینجا و بدون هیچ مشکلی دارم با شما حرف می‌زنم.
در ادامه جلسه یک فیلمساز هندی پرسید: چطور توانستید به مینا این قدر نزدیک شوید؟ چه روشی داشتید؟
مظاهری پاسخ داد: وقتی من بچه بودم، مادربزرگم همین محله‌ای زندگی می‌کرد که الان توی فیلم می‌بینید. و خب طبیعتا به خاطر رفت و آمد زیاد ما به آن جا، من کل محله را عین کف دستم می‌شناختم. وقتی مینا را پیدا کردیم، بزرگترین مشکل این بود که فاصله بین دوربین و مینا و بقیه  خیابان خواب‌ها را بردارم. بنابراین من حدود هشت ماه به همراه دستیارم مدام به پارک رفت و آمد داشتیم. این رفت و آمد در حد سلام و علیک نبود، بلکه کاملا با آنها زندگی می‌کردیم. غذایمان یکی بود، جای نشست و برخاست مان و حتی نحوه حرف زدن ما هم مثل آنها شده بود. تمام آن خاطرات کودکیم از آن محله، کمک می‌کرد که خیابان خواب‌های توی پارک (که خیلی هایشان قبلا همان جا زندگی خوبی داشتند) بهم اعتماد کنند. و در نهایت فیلمبرداری من همین 14 روزی که در فیلم می‌بینید طول کشید.
یسپس یک مرد ژاپنی پرسید: در آن هشت ماه دقیقا چه چیزی را پیدا کردید؟ چیزی که به شکل و قیافه فیلمی که الان دیدیم مرتبط باشد.
کاوه مظاهری پاسخ داد: اولین چیز، اعتماد متقابلی بود که بین من و آدم‌هایی که در فیلم می‌بینید به وجود آمد. دوم ساختار روایی و معنایی فیلم را پیدا کردم و شخصیت مینا را شناختم. من وقتی رفتم سر صحنه فیلمبرداری تقریبا کار خیلی پیچیده‌ای نداشتم، توی آن هشت ماه کاملا فهمیده بودم که دنبال چه چیزی هستم و همان‌ها را فیلمبرداری کردم. با این ویژگی که در چیزی دخالت نکردم، فقط می‌ایستادم و فیلم می‌گرفتم تا خودش اتفاق بیفتد. خیلی وقت‌ها هم اتفاق بهتر از چیزی می‌شد که من پیش بینی کرده بودم. اینطوری پازلم را کم کم کامل کردم.
در ادامه جلسه یک خانم انگلیسی سوالش را مطرح کرد: سبک فیلمبرداری تان شبیه فیلم‌های پدرو کوستا است. آیا از کوستا تاثیر گرفتید؟
مظاهری در پاسخ گفت: متاسفانه من فقط یک فیلم از کوستا دیدم و خیلی هم دوست داشتم. ولی برای تاثیر گرفتن فکر می‌کنم فیلمسازان بزرگتری مثل کیارستمی و ازو یا کیتانو و هرتزوگ و خیلی‌های دیگر هستند که فیلم‌های شان را بارها دیده‌ام و سینمای‌شان برای من به مراتب آموزنده تر از آن یک فیلمِ کوستا بوده.
یکی دیگر از حضار پرسید: جوان‌هایی که اطراف مینا هستند، آیا همه توی پارک زندگی می‌کنند؟ چرا اصلا می‌آیند پیش مینا؟
کاوه مظاهری توضیح داد: اکثرشان خیابان خواب هستند و توی همان پارک زندگی می‌کنند. بعضی‌های شان کارهای خیلی کم درآمد هم دارند. مثل تمام حاشیه نشین‌های کشورهای دیگر. در مورد مینا هم باید بگویم که مینا توی آن پارک حالت مادرخواندگی داشت، یک جورهایی مرکزیت داشت. یعنی همه می‌آمدند پیشش و می‌رفتند. ولی او ثابت همان جا می‌ماند.
در ادامه جلسه یک خانم مسن هندی در اظهار نظری در خصوص فیلم گفت: من سوال ندارم، فقط می‌خواستم نظرم را در مورد فیلم‌تان بگویم. فیلم بسیار قدرتمندی ساخته بودید، مثل خیلی از فیلم‌های ایرانی خوب که تماشاچی اولش فکر می‌کند هیچ چیزی نیست ولی فیلم به مرور شما را در دام خودش می‌اندازد و به اعماق ذهن‌تان نفوذ می‌کند. خیلی با احترام با مینا برخورد کرده بودید، بسیار انسانی و محترمانه.
مظاهری ضمن تشکر از مخاطب فیلمش گفت: واقعیتش من اصلا دلم برای مینا و یا هیچکس دیگری در دنیا نمی‌سوزد. سعی کردم بیشتر دوستانه برخورد کنم تا اینکه از این طرف یا آن طرف بیفتم.
پس از آن یک دانشجوی ژاپنی پرسید: زندگی شما خیلی با مینا فرق دارد. آیا آن هشت ماه خیلی بهتان سخت نگذشت؟ چطوری با سختی کنار آمدید؟
مظاهری پاسخ داد: من فرق زیادی بین زندگی خودم با مینا و تمام آدم‌هایی که در این جمع هستند نمی‌بینم. به نظرم همه ما در مسایل اصیل زندگی یک جور هستیم و مسایل اصیل مطمئنا ربطی به شغل و زبان و درآمد و... ندارد. بنابراین من تقریبا هیچ سختی یی نکشیدم، بلکه کل آن هشت ماه و بعدترش تا همین الان از رابطه با آن جماعت لذت بردم.
دانشجوی ژاپنی مجددا پرسید: مینا فیلم را دیده؟ ازش خبر دارید؟
کاوه مظاهری پاسخ داد: من توی این مدت بارها دیدمش، منتها هر بار که خواستم پیداش کنم، یک پروسه چند ساعته بوده. سه ماه پیش که رفته بودم پیشش، فیلم را ازم گرفت و گفت می‌رود خانه یکی از دوستانش می‌بیند. ولی نمی‌دانم کجا را می‌گفت. هر چقدر هم که گفتم بیا خودم می‌برم یک جای درست تا ببینی، قبول نکرد. سه هفته قبل از اینکه بیام ژاپن، فهمیدم مینا رفته توی یک پناهگاه زنان در همان منطقه شوش. تلفنی صحبت کردیم و گفت که فیلم را دیده و خیلی دوست داشته.
جشنواره بین‌المللی فیلم مستند «یاماگاتا» تا ۱۵ اکتبر در ژاپن برپاست.

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها