جشنواره فیلم کوتاه «کل گراش» برای فیلمسازان جنوب کشور جشنوارهای خود جوش و صمیمیست که هر چه دارد از زحمات دست اندکاران و متولیاناش است. بیشک با ملی شدن این جشنواره، میتواند گامی مهم در معرفی شهرستان گراش و البته اعتلای سطح فیلمسازی استان فارس بر دارد. نکتهای که در جشنواره یازدهم داوران (امیر شهاب رضویان، مرجان ریاحی، احسان شادمانی) را شگفت زده کرده بود، انتخاب فیلمها در مرحله بازبینی آثار بود. تعداد پرشماری فیلم و تفکر اورژینال که قبلا اسمشان هم شنیده نشده بود و در کمتر جشنوارهای شرکت کرده بودند. در بخش داستانی جشنواره گاهی با فیلمهایی رو به رو میشدیم که در استفاده از تجهیزات زیاده روی کردهاند. بیشک انتخاب یک لنز، اجرای یک پلان حرکتی، صرفا به این دلیل که توانایی انجامش در بودجه فیلم وجود دارد کاری بیفایده است. در همین جشنواره بودند فیلمهایی که با هزینههایی اندک به نتایجی به مراتب بهتر رسیده بودند. اما نگاهی کنیم به تعدادی از فیلمهای شاخص جشنواره یازدهم.
از من نترس به کارگردانی نگین امین زاده با بازی خوب سودابه بیضایی. در نگاه نخست قاببندی استاندارد دوربین و دکوپاژ نرم و سیال کارگردان نظر را جلب میکند. هم نشینی پلانها و انتقالشان به یکدیگر نشان از دقت و طراحی پیش از تولید و البته شناخت کارگردان از معماری و لوکیشن فیلمش دارد. اما احساسی که به تماشاگر دست میدهد این است که فیلم به زور به نزدیک سی دقیقه رسیده است. گویی احتیاط یا شرطی برای این زمانبندی وجود داشته. اجرای نقش مرد(علی باقری) دائما ما را از فیلم بیرون میآورد. از صحنهای که تلفن همراه را پیدا میکند، فیلم خاموش میشود. جدال و درگیری دو کاراکتر اصلی در زمان فیزیکی فیلم در عرض پیش میرود و مخاطب فیلم کوتاه را درگیر ابعاد دیگری از زندگی و ذهنیات شخصیتها نمیکند. فیلمنامهای که تا صحنه آمدن مرد بر اساس اصل غافلگیری به نگارش درآمده است در ادامه نکته جدیدی در ارائه این تکنیک از خود نشان نمیدهد و به ورطه ذکر مصائب زن و مرد میافتد.
یک سالگی ساخته سعید کشاورزی. استفاده از فرمت ضبط خام در دوربین SLR که قاب بندیهایی به مراتب سینماییتر را به دست میدهد، به لحاظ کیفیت تصویری یک سالگی را از تمام فیلمهای جشنواره متمایز کرده بود. انتخاب این فرمت برای ضبط خارج از تهران و انجام تمام مراحل بعد از تولیدش در شیراز نشان از جسارت کارگردان و تصویربردارش دارد. چرا که کارگردان مثل فرمتهای دیگر دیجیتالی در فرمت خام SLR امکان ریویوی پلانهایش را سر صحنه ندارد. و فضای پشت دوربین را به سینمای نگاتیو نزدیک میکند. هر چند تصویربردار فیلم یک سالگی مهدی گلبو، کارگردان مستند شبرنگ، پود و چله نیز بود که در آن فیلم هم ترکیببندی درست سوژههای ایستا، و انتخاب درست لنز برای هر پلان، همچنین تدوین مبتنی بر گرافیک این مستند آن را به لحاظ تصویری شاخص کرده بود. اما همه اینها باعث پوشش مشکلات و ضعف فیلم در فیلمنامه، بازی بازیگران و نقاط برش نمیشود.
مات به کارگردانی مهدی راوش. بحثی که سالهاست در اتاق فکر فیلم کوتاه بازها به راه است، زمانبندی آثار، توسط کارگردان و شنیدن این جمله است که؛ فلان فیلم ساختار فیلم بلند دارد و فلان فیلم بیشتر به ساختار فیلم کوتاه شبیه است. یا اینکه فلان فیلمساز برای تمرین یک فیلم سینمایی این اثر را ساخته و ... خارج از درست یا غلط بودن این نوع نگاه، نیک میدانیم که در گام نخست بایستی فیلم را با خودش و شیوه پرداخت و ارائهاش به تحلیل نشست. اینکه فیلمنامه تا چه اندازه در فیلم متبلور میشود و تماشاگر را در سقف زمانبندی که در ایران برای آثار کوتاه داستانی قائل هستیم درگیر خودش میکند! مات از همین دسته آثار است. قصه به خوبی بستر سازی میکند و زندگی بازیگران و اساسا فضا به شدت باور پذیر میشود. هم خود بازیگران را دنبال میکنیم و هم دردشان را. تا اینکه به نقطه اوج و فاجعه میرسیم و باز داستان به خوبی فرود میآید و ما را به حال خود میگذارد. اما مشکل در تدوین است، فیلم عملا دوبار شروع میشود و بیدلیل سکانس پایانی در افتتاحیه نیز جاسازی شده است. در حالی که این شیوه تدوینی در طول فیلم کارکردی ندارد و تنها (شاید) برای جذابیت بیشتر از سوی تدوین گر در افتتاحیه نیز حضور دارد. در بخش تجربی پنج فیلم حضور داشت. شاید در کنار آن نوزده اثری که در بخش داستانی به چشم میخورد نشان از نگاه کمتر و بیعلاقهگی فیلمسازان استان فارس به فیلمهای تجربهگرا باشد. اما همان چند فیلمی هم که در این بخش به چشم میخورد کاملا امیدوارانه و متکی بر خلاقیت فیلمسازانش بود. کارگردانانی جوان که با شناخت درست از فرم گرایی در سینمای کوتاه، فیلمهای ویژهای تولید کرده بودند. یکی از آنها غروب مرگ شکستن سکوت تنهایی ساخته شیما پور سهم الدین بود. روایتی شعر گونه، از چهار شخصیت در یک جاده و نزدیک دریا. در قطعاتی شعرگونه، ارتباط حسی، عاطفی و عاشقانهای تصویر میشود که با مفصل تصویری جاده و دریا از کاراکتری به کاراکتری دیگر منتقل میشویم. روایت، سیال است و آزاد. با هر برش به کلوزآپ شخصیتها، در ماشین در حال حرکت، به حس نوستالژیک او از عشق، فراق، و ارتباط اش با جاده و دریا میرسیم. هم نشینی پلان به پلان این فیلم و استفاده متداوم تدوینگر از بیرون برش برای معرفی هر شخصیت، تداوم و تقطیع غروب مرگ شکستن سکوت تنهایی را چشم نواز کرده بود. در نهایت هر چهار شخصیت به کنار دریا میرسند، مینشینند و غروب را نگاه میکنند، اصوات چیدمان شدهای آنها را احاطه میکند. یک پایان بندی در خور و قابل توجه برای فیلم. نکته اینکه یک هیجانزدگی در انتخاب و استفاده پلانهای زیر آب به چشم میخورد. در زمانبندی فیزیکی فیلم، گفتارهای روی تصاویر تماما از عشق میگویند، شاید بهتر بود فیلمنامه بیشتر به درونیات کاراکترهایش اهمیت میداد و روایت به ورطه پیش بینی و تکرار نمیافتاد. بعد از اپیزود نخست، مخاطب میتواند باقی اپیزودها را پیش بینی کند. تصحیح رنگ و نور هم دم دستی و غیر حرفهای انجام شده بود و ضربهای به این همه تلاش محسوب میشد. سوالی که بعد از تماشای این فیلم از خودم پرسیدم این بود که آیا شاعرانگی و برش قطعات شعرگونه تصویری برای ساخت و پرداخت یک اثر تجربه گرا کافیست؟ و البته که جوابم مثبت بود.
واسونک ساخته مشترک محسن مقدم- امید شریفی. فیلمی که در چند جشنواره دیگر هم امسال در بخش پژوهش مورد تقدیر قرار گفته است. واسونک برای شیرازیها یک میراث معنویست، ترانهای شاد که از دیرباز مردم خطه فارس در آیینهای مختلف به خصوص در عروسیها میخواندند. مستندی صمیمی و گرم، دقیقا مثل همان سوژهای که انتخاب شده است. پیرمردها و پیرزنهای محلی که آواهای واسونک سینه به سینه به ایشان منتقل شده است. در کنار این پیرمردها و پیرزنها، مصاحبه با کارشناسان و صاحب نظران فرهنگ بومی استان فارس و البته موسیقی نواحی. فیلم از ارتباط خلاقه میان این دو خط روایی و متریال، عاجز است. پلانهای این دو خط، به شکلی مصنوعی و تنها برای انتقال مفاهیم در یکدیگر برش خوردهاند که در یک سوم زمان پایانی فیلم، دیگر کارکرد غرس اطلاعات را هم از دست میدهند و فیلم بسنده میکند به خوشمزهگی برخی مصاحبههایش. مشکل مستند واسونک در پژوهشاش نیست (این کار را بخوبی انجام داده) مشکل در انتقال و ترجمان سینمایی این پژوهش است.
و در آخر من تهرانی بودم ساخته جدید سجاد ایمانی در بخش فیلمهای مستند جشنواره کاملا خودش را از دیگر آثار جدا کرده بود. مستندی که در حوزه مستندهای اجرایی و تعاملی قرار میگیرد. اما این نوع نگاه فیلمساز اصلا باعث کرختی فیلم و کند بودنش نشده است. سکانسهای درگیری و دعوا در فیلم حتی اگر بازسازی هم شده باشند کاملا واقعی و باورپذیر هستند و تماشاگر را در سالن یا پای مانیتور میخکوب میکند. همه اینها مدیون شناخت خوب سجاد ایمانی از فضای شهر نورآباد ممسنی و البته مردم این شهر است. شاید همین کارگردان در یک جغرافیای دیگر(مثلا پایتخت) هرگز نمیتوانست صحنههای فیلمش را به چنین رئالیسمی نزدیک کند. من تهرانی بودم بار دیگر به مستندسازان متذکر میشود که یک فیلم مستند گاها چه کارکردی میتواند در یک اتفاق یا بستر اجتماعی داشته باشد. بیشترین مشکل من تهرانی بودم در تدوین شتاب زده فیلم خودنمایی میکند. ایده هایی جذاب و ناب که به شکلی پراکنده ارائه میشوند. همچنین عدم دقت و تسلط تدوینگر روی نقاط برش و تمام کردن فیلمنامه مستند کارگردان در تدوین. به عنوان مثال، صحنهای که رحیم آقا را در مراسم عزاداری میبینیم به شدت طولانی ست. و ضد ساختار خود فیلم.
جشنواره فیلم کوتاه «کل گراش» هر سال یک قدم رو به جلو میرود. جشنوارهای مستقل و پویا که با تدبیر مدیران بومیش سرپا مانده است و اکنون جشن یازده سالگیش را طی میکند. بیشک با منطقهای یا ملی شدن این جشنواره در سالهای آینده بیشتر از این جشنواره خواهیم شنید. به امید آن روز.
یک دیدگاه بگذارید