گفت‌وگو با محمد فراهانی کارگردان فیلم کوتاه «دزدی»

سینمای قصه گو را دوست دارم

مریم عربی
فیلم کوتاه دزدی داستان مادری را روایت می‌کند که بر سر دوراهی گذشتن از فرزند خود و نگه داشتن او باقی مانده است. این فیلم نخستین تجربه فیلمسازی محمد فراهانی است که سعی کرده در آن قواعد سینمای کلاسیک را رعایت کند و تاکنون حضور جهانی موفقی هم داشته است.

چطور شد که به فکر ساخت این فیلم افتادید؟
فیلمنامه این کار را حدود هشت سال پیش نوشتم. خیلی دوست داشتم این کار را بسازم؛ اما فکر می‌کردم که هنوز زمانش نرسیده است و تجربه کافی برای انجام این کار را ندارم. دوست داشتم فیلم اولی که کار می‌کنم، فیلم خوب و آبرومندی باشد که بتوانم از آن دفاع کنم و حرف برای گفتن داشته باشم. بنابراین صبر کردم تا این تجربه به دست آمد. از طرف دیگر در حوزه فیلم کوتاه برای فیلم‌های اول نمی‌توان سرمایه‌گذار پیدا کرد. بخش خصوصی که اصلا در این حوزه سرمایه‌گذاری نمی‌کند و بخش‌های دولتی هم فقط در صورتی از فیلم حمایت می‌کنند که فیلمساز نمونه کار داشته باشد. این بود که مجبور بودم سرمایه لازم برای ساخت این فیلم را خودم جمع‌آوری کنم و این کار مدتی زمان برد.
این که سراغ نمایش شکلی متفاوت از ایده‌ای بروید که بارها کار شده است، شما را نگران نمی‌کرد؟
یکی از حرف‌های من در این فیلم این بود که ما در فضای روزمره با اتفاقات ریز و درشت زیادی مواجه می‌شویم که بعضا بارها تکرار می‌شوند؛ می‌بینیم که تصادف شده است، عده‌ای با هم دعوا می‌کنند و ... این نحوه برخورد ما با این اتفاقات روزمره و تکراری است که به موضوع اهمیت می‌دهد.
فیلم شما یک فیلم موجز و بدون دیالوگ و در عین حال داستان‌گو است. چطور شد که چنین سبکی را برای فیلمسازی انتخاب کردید و تصمیم گرفتید از بازی‌های فرمی رایج در فضای فیلم کوتاه چشم‌پوشی کنید؟
بسیاری از دوستان می‌پرسند که چرا این فیلم را این قدر کوتاه کار کرده‌ام. من در پاسخ به این افراد می‌گویم، حرفی را که می‌توان در یک جمله گفت، لزومی ندارد که برایش یک کتاب نوشت. من حرفم را در همین پنج دقیقه و بدون این که لازم باشد دیالوگی بگویم، با استفاده از تصاویر زده‌ام و قصه‌ام را تعریف کرده‌ام. این یک فیلم قصه‌گو است و سینمای ایران هم در اصل یک سینمای قصه‌گو است. من به این سینما علاقه زیادی دارم.
اما اخیرا در فضای فیلم کوتاه آن قدر بازی‌های فرمی رواج پیدا کرده است که به نوعی می‌توان گفت داستان اهمیت پیشین خود را از دست داده است. شما در این خصوص چه نظری دارید؟
قبل از این که این فیلم را بسازم، تعدادی از دوستان به من پیشنهاد می‌دادند که سبک جدیدی را به لحاظ فرمی پیاده کنم. این دوستان اشاره می‌کردند که با توجه به این که این داستان، داستان ساده‌ای است، باید در فرم روایت تغییراتی را ایجاد کنم. ولی من همیشه دوست داشتم سینمای کلاسیک را تجربه کنم. بنابراین دکوپاژ‌های من کاملا بر اساس قواعد سینمای کلاسیک بود. دوست داشتم این شیوه را یاد بگیرم و اگر موفق بودم، بعد دست به ساختارشکنی بزنم.
فیلم شما ویژ‌گی‌هایی داشت که باعث می‌شد این فیلم به زمان و مکان خاصی محدود نشود و به عبارتی جشنواره‌پسند شود. شما از ابتدای کار به قضیه حضور جشنواره‌ای نظر داشتید؟
قطعا همین طور است. من تاکید داشتم که فیلم به زمان و مکان خاصی اشاره نداشته باشد. از هیچ المانی استفاده نکردم که در فضای بین‌المللی غیرقابل فهم باشد. حتی صدای اذانی که در اواسط کار پخش می‌شود و لوکیشن سقاخانه، در فهم بیننده از داستان تغییری ایجاد نمی‌کند و فقط به القای حس کمک می‌کند. صرف روشن بودن شمع مشخص می‌کند که این مکان یک مکان معنوی است؛ چرا که شمع در اکثر ادیان القاگر حس معنوی است. همین بی‌دیالوگ بودن فیلم هم کمک می‌کند که افراد با زبان‌های مختلف بهتر با داستان ارتباط برقرار کنند.
لوکیشن کار کجا بود؟
من این کار را در میدان شاپور تهران تصویربرداری کردم. دو شب تصویربرداری داشتیم. طبق برنامه قرار بود کار یک‌شبه تمام شود، اما با توجه به مشکل شلوغی بیش از اندازه این لوکیشن حتی تا ساعات پایانی شب، کار بیشتر از پیش‌بینی ما طول کشید.
بهترین بازخوردی که از نمایش فیلم گرفتید، چه بود؟
وقتی همسرم این فیلم را دید، با حس زنانه فیلم ارتباط خوبی برقرار کرد و اشک در چشمانش جمع شد. او قبلا فیلمنامه کار را خوانده بود؛ اما معتقد بود فیلم بهتر از آن چیزی درآمده است که تصور می‌کرد. علاوه بر این، در اختتامیه جشنواره گرونوبل فرانسه از طرف مسئولین برگزاری جشنواره از من تقدیر شد که برایم بسیار ارزشمند بود. این جشنواره سی و پنج دوره برگزار شده بود و در طول این دوره‌ها هیچ فیلم ایرانی موفق نشده بود در این جشنواره امکان نمایش پیدا کند.

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها