گفت‌وگو با آرمین ایثاریان کارگردان «آرزوها در اعماق»

فیلمسازی در اعماق!

مریم عربی
فیلم کوتاه آرزوها در اعماق داستان پدر و پسری را روایت می‌کند که در بحبوحه جنگ و در تونلی زیرزمینی آرزوهای‌شان را مرور می‌کنند؛ آرزوهایی که شاید دیر یا زود همراه با پیکرهای‌شان به خاک سپرده شود.
این فیلم به تازگی از جشنواره شانگهای چین جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم کوتاه را کسب کرده است.

چطور شد که به فیلمسازی با سوژه جنگ روی آوردید؟
از زمانی که خودم صاحب فرزند شدم، نسبت به کودکان احساس متفاوتی پیدا کردم. زمانی عکسی را از حمله اسراییل به غزه دیدم که بچه‌هایی را نشان می‌داد که در زمین فوتبال و در حال بازی، تکه‌تکه شده بودند. این صحنه آن‌قدر تکان‌دهنده و وحشتناک بود که ایده این فیلم را در ذهنم ایجاد کرد. دوست داشتم با این فیلم نشان بدهم که بچه‌ها موجوداتی هستند که از آنچه در دنیای بیرون می‌گذرد، بی‌خبرند و بیش از همه از جنگ آسیب می‌بینند. دلم می‌خواست با زبان فیلم مردم را دعوت کنم که به این موضوع توجه بیشتری نشان بدهند؛ چرا که کودکان حق زندگی دارند و باید آینده روشنی در انتظارشان باشد.
فیلم شما در یک فضای بسته و محصور می‌گذشت و با عدم تنوع بصری مواجه بود. برای جذاب‌تر کردن کار چه راهکارهایی را در پیش گرفتید؟
برای جذاب‌تر کردن سوژه و پرهیز از شعارزدگی تصمیم گرفتم به رابطه پدر و پسری بپردازم که از مردم عادی هستند و از دنیای بیرون اطلاع زیادی ندارند. کودک آرزوهای بسیار ساده‌ای دارد که از پدرش می‌خواهد آنها را برآورده کند؛ اما به خاطر شرایطی که در آن قرار دارند، این کودک به آرزوهایش نمی‌رسد. برای تاثیرگذاری بیشتر بر مخاطب سعی کردیم فیلم را به سمت رئالیسم بکشانیم؛ بنابراین از ساختار دوربین روی دست استفاده کرده و از کاشت دوربین، افکت‌های خاص تصویری و حرکت‌های پیچیده دوربین اجتناب کردیم. احساس من این بود که واقع‌نمایی می‌تواند در این فضای فاقد نور و جذابیت بصری، جذابیت ایجاد کند.
معمولا فیلمسازان در سوژه‌های این چنینی از کودکانی استفاده می‌کنند که چهره‌های معصومی دارند؛ اما کودک فیلم شما با چهره‌هایی که به صورت کلیشه‌ای می‌بینیم، تفاوت داشت و حتی می‌توان گفت کمی ناهمدلی‌برانگیز بود؛ نظر شما در این خصوص چیست؟
من برای انتخاب بازیگر این نقش، 77 بچه را تست کردم. اول از دوستان و آشنایان شروع کردم؛ بعد با کانون حر آشنا شدم که یک مجموعه آموزشی- پرورشی است. در آنجا از حدود 17 بچه تست گرفتم تا در نهایت به بهنام بهاری رسیدم. این کودک چهره‌ای جدی، مصمم و متفاوت داشت که برایم جذاب بود. گذشته از این بسیار هم باهوش بود. حتی پایلوت فیلم را با دو بچه شروع کردم که چون مناسب نبودند، همکاری با آنها را متوقف کردم. اصلا به دنبال چهره‌های معصوم نبودم و می‌خواستم چهره‌ای متفاوت‌تر و واقعی‌تر را از یک کودک جنگ‌زده نشان بدهم.
یکی از مسایلی که در فیلم شما و اکثر فیلم‌هایی که قرار است به محرومیت انسان‌ها بپردازد دیده می‌شود، تاکید بر سوژه فوتبال است؛ گویی که فوتبال به قدر نان شب برای مردم ضروری است. نگاه شما به این مساله چه بود؟
فوتبال ورزشی است که انجام آن با حداقل امکانات و در هر مکانی میسر است. در مناطق محروم و جنگ‌زده امکان دسترسی به سایر وسایل ورزشی وجود ندارد؛ اما با یک توپ و دو دروازه می‌توان فوتبال بازی کرد. با این حال، در این فیلم این پدر به خاطر مشکلات معیشتی امکان فراهم کردن دوچرخه برای بچه خود را ندارد و بهانه می‌آورد که امکان رد کردن آن از تونل وجود ندارد. بنابراین سعی می‌کند بچه خود را هم به سمت فوتبال سوق بدهد. فکر کردم انتخاب فوتبال به ترسیم بهتر دنیای این افراد کمک می‌کند. علاوه بر این، علاقه شخصی خودم به فوتبال هم در این انتخاب بی‌تاثیر نبود.
بحث نمایش زندگی بدون مظاهر فریبنده آن در این فیلم، ناخودآگاه من را به یاد فیلم «زندگی و دیگر هیچ» عباس کیارستمی انداخت. شما چقدر به این فیلم نظر داشتید؟
روال کار کیارستمی نزدیک شدن حداکثری به جهان واقعی است و این نوع رئالیسم با رئالیسمی که ما در این فیلم به کار بردیم، کاملا متفاوت بود. من در عین رئال بودن دایما می‌خواستم تاکید کنم که این یک فیلم است، نه جهان واقعی. اگر هم شباهتی میان این دو فیلم وجود دارد، به شکل مستقیم و خودآگاه اتفاق نیفتاده است. البته طبیعتا به طور کلی نمی‌توان از تاثیر ضمنی فیلمسازان بزرگ ایران بیرون آمد.
به ثمر رسیدن این پروژه چقدر زمان برد؟
شاید باورکردنی نباشد؛ اما این پروژه یک سال و نیم طول کشید. من همزمان با فراهم شدن مقدمات ساخت این فیلم، دو فیلم بلند کار کردم؛ یکی در تهران و دیگری در اصفهان. این پروژه بسیار پرزحمت بود.
کار را در کجا تصویربرداری کرده بودید؟
یک بار دکور کار را در یک حیاط زدم. اما این دکور چوبی قابل استفاده نبود؛ چون وقتی کاراکترها به آن تکیه می‌دادند، تکان می‌خورد و مشخص می‌شد که مصنوعی است. بار دوم در لوله‌های سیمانی در یک کارگاه عمرانی، کار را تست کردیم؛ اما این فضا هم به نمونه‌های واقعی که در عکس‌ها دیده بودم، شباهت نداشت و مناسب کار نبود. در نهایت مجبور شدیم که این تونل را در شهرک سینمایی دفاع مقدس حفر کنیم. با لدر 16 متر تونل کندیم و سقف زدیم و کار را تصویربرداری کردیم.
فیلم شما در جشنواره‌های بین‌المللی حضور موفقی داشته است. آیا از ابتدای ساخت فیلم این موفقیت را پیش‌بینی می‌کردید و به حضور بین‌المللی فیلم نظر داشتید؟
حقیقتا این طور نبود. این فیلم آن قدر فیلم سخت و دردسرسازی شده بود که فقط به این فکر می‌کردم که حریف این داستان شوم و آن را تصویر کنم. وجود گرد و غبار و حشرات موذی و سختی کار آن قدر در جریان ساخت فیلم ما را اذیت کرد که اصلا فکر نمی‌کردم که بتوانم نتیجه کار را جایی ارایه بدهم. اما خوشبختانه کار به نتیجه رسید و بازخوردهای خوبی گرفت. فیلم کوتاه جز با عشق و علاقه و همدلی یک گروه خوب به ثمر نمی‌رسد. اگر این کار خوب از آب درآمده، مدیون همدلی و محبت دوستانی است که سختی‌ها را تحمل کردند.

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها