«ما همه حرفه‌ای هستیم»؛ یادداشتی از مرضیه ریاحی

لابد تا به حال خیلی این جمله را شنیده‌اید که «فیلم کوتاه و مستند پلی برای رسیدن به سینمای حرفه‌ای است»؛ بیائید فرض کنیم که این جمله درست است.
زمانی بود؛ شاید تا همین چند سال پیش، که سینمای مستند و فیلم کوتاه معنای «رفاقت» می‌داد.
هنوز حرف قرارداد و من سر تله فیلم فلانی روزی فلان‌قدر دستمزد گرفته‌ام و به من مربوط نیست تهیه‌کننده‌ات شش ماه دیگر تسویه می‌کند؛ پول تو حسابم نباشد هاردت را پس نمی‌دهم و ساعت کاری من روزی چهار ساعت بیشتر نیست و... نبود.
بچه‌ها هوای هم را داشتند. یک دوربین SVHS دست به دست بین همه می‌چرخید و همه هفته به هفته، صبح تا شب و شب تا صبح، سر کارهای همدیگر بودند.
اصلا مهم نبود که فیلم من است؛ یا فیلم تو. مهم فیلمسازی بود و تجربه‌ای که سرکار همه در آن شریک بودند.
نتیجه آن شب بیداری‌ها و رفاقت‌ها، فیلم‎های درخشانی بود که چون عوامل‌اش با دل کار کرده بودند؛ طعم همدلی می‌داد و به دل می‌نشست.
طعمی که مدت‌هاست فیلم‌های کوتاه و مستند ایرانی ندارند؛ چون این روزها ما عادت کرده‌ایم که مدام واگویه کنیم «ما همه حرفه‌ای هستیم!» و ای کاش که معنای حرفه‌ای بودن در کارمان هم نمود پیدا می‌کرد و نه تنها در قراردادهایمان!
نتیجه حرفه‌ای بودن این روزهای سینمای مستند و فیلم کوتاه ایران، نسل جدیدی از فیلمسازان و عوامل تولید است، (نسل جدید صرفا به مفهوم فیلمسازان جوان نیست) که غرق در توهمی هستند، که بیش از همه گریبانگیر خودشان است. 
نسلی که عادت کرده‌اند ضعف‌هایشان را با فرافکنی و پاس دادن به سایر عوامل فیلم لاپوشانی کنند.
نسلی که دستیار سوم کارگردان بودن در یک فیلم سینمایی، بوم من بودن در یک تله فیلم، یا کسب جایزه‌ای از یک جشنواره ملی منطقه‌ای، از خود بی خودشان می‌کند و تصور می‌کنند که سینمای ایران مدیون آنهاست.
نسلی همیشه ناراضی که سطح کارشان در حد هنرآموزان ترم اول آموزشکده‌های سینمایی است؛ اما دستمزد پیشکسوتان دو-سه نسل پیش از خودشان را طلب می‌کنند.
در این میان متاسفانه کم هم نیستند آشنایانی که از سر دوستی یا ... به این تصور دامن می‌زنند و یک فیلمساز، تصویربردار، تدوینگر و... را تا مرز خوشیفتگی می‌کشانند؛ چنانچه بندگان خدا در این بیراهه برای خودشان شانی اجل همه قائل می‌شوند و در محافل خصوصی و عمومی سینمایی داد سخن می‌دهند که من اگر نبودم کار فلانی بی من چیزی کم داشت و به اینجا نمی‌رسید و امان از وقتی که من نباشم!
غافل از اینکه سینمای ایران که هیچ؛ بلکه از سینمای جهان هم پس از به رحمت خدا رفتن هیچکاک، بونوئل، کوبریک و... چیزی کم نشده است.
حالا اگر دوباره فرض کنیم که فیلم کوتاه و مستند پلی برای رسیدن به سینمای حرفه‌ای است؛ می‌توانم قاطعانه بگویم که این پل ویران است!
تا وقتی هم که نسل جدید فیلم کوتاه و مستند ایران تصور می‌کنند که تنها آشنایی با نرم افزار تدوین EDIUS یا بلد بودن منوی دوربین Handy cam HD یعنی سواد سینمایی؛ نمی‌شود به بهبود این اوضاع امیدوار بود.
با این منوال من اگر جای سینماگران فیلم بلند یا مسئولان سینمایی باشم؛ دیگر در ابتدای هر گفت‌گویی درباره سینمای مستند و فیلم کوتاه؛ حرفی از پل نمی‌زنم و می‌گذارم این حرفه‌ای‌ها به کارشان برسند!

دیدگاه‌ها

  • مصطفی انجمی
    ۱۴:۵۴ ۲۹ دی ۱۳۹۱

    تشکر .حرف دل مارو هم زدین . اینکه شما گفتی بهترین حالتشه. الان متاسفانه فیلمنامه نگارش نشده پوستر کارو طراحی می کنن.وسر صحنه همش میگن این تو افتر درست می کنیم

  • رکن الدینی
    ۱۱:۵۲ ۲۲ مهر ۱۳۹۲

    سینمای برگمان چرا موفق ماند؟ سوای دغدغه اینگمار نازنین که مدام بر زندگی بود و در حال بازی و شوخی با مرگ و.... و خدا؛ از دست ندادن گروه ساده و صمیمی بود. سون نیکویست فیلمبردار یا ماکس فن سیدو، لیو اولمن، بی بی اندرسون و اینگرید تولین و سرآمد همگیشان:بیورنستراند! یا فیلمساز ضد قصه ژاپنی: یاسوجیرو ازو که در طول تاریخ آثارش با گروهش ماند و گروهش با او ماند. کسی هم طلب پول بیشتر نمی کرد چون آمده بودند سینما را کشف کنند و نه به کاسبی....

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها