مرجان ریاحی
شخصیتها خودشان روایت میکنند!
با جوانيتا ويلسن در پانزدهمین جشنواره بینالمللی فیلم «شبهای سیاه» استونی آشنا شدم. او داور بخش بینالملل بود و من رئیس هیات داوران بخش فیلمهای آسیایی. برخوردمان در روزهای نخست در حد یک سرتکان دادن سرمیز غذا بود؛ چون گروه آنها پیکج دیگری برای داوری داشتند و زیاد در زمان فیلم دیدن همراه نبودیم و او هم زیاد اهل معاشرت نبود. تا شبی که داشت سر میز شام در مورد فیلم کوتاهش «در» که نامزد جایزه اسکار شده بود و تجربه نامزدی اسکارش برای بقیه داورها صحبت میکرد. همه می گفتند چقدر مایلند که فیلمش را ببینند؛ اما من «در» را حدود دو سال پیش تر در جشنواره ای در لهستان دیده بودم. فیلم خوش ساختی بود که به عنوان تجربه نخست کارگردانش کار تحسین برانگیزی بود وهمان سال جایزه بهترین فیلم کوتاه جشنواره لهستانی را به «در» داده بودیم.
به ویلسون گفتم من «در» را دیدهام ،با تعجب گفت «تو دیدهای؟» گفتم «بله دوسال پیش من داور آن جشنواره بودم که جایزه بهترین فیلم کوتاه را به «در» داد.»
یکدفعه با خوشحالی گفت «پس کار تو بود؟» گفتم «نه من یکی از داورها بودم، اما من چون فیلم را دوست داشتم بالاترین نمره را به آن دادم.» با خنده گفت « می دانی آن جایزه کمک بزرگی کرد که فیلم از کشورم به اسکار معرفی شود؟!»
از آن روز رابطه من و ویلسون تغییر کرد و روز آخر به یکدیگر آدرس ایمیل دادیم و بعد از حدود هفت ماه که من حتی فکر نمیکردم ویلسون اسم من را به یاد داشته باشد؛ دیدم اولین فیلم بلندش «انگار که آنجا نیستم» را به صندوق پستیم ارسال کرده.
فیلم خوش ساختی که مانند فیلم کوتاهش درمورد انسانهای بیگناهی است که ناخواسته درگیر مصائب جنگ می شوند.
جوانيتا ويلسن اینبار به بوسنی رفته بود و درمورد رنج زنان مسلمان بوسنی درمواجهه با صربها اثری انسانی خلق کرده بود.
فيلم ساختن را با فيلمهای کوتاه شروع کرديد و اولين فيلم کوتاهتان يعنی در نامزد اسکار هم شد. اين که اولين فيلمتان نامزد اسکار شد چه تأثيری روی ادامه کار فيلمسازی شما گذاشت؟ ضمن اين که نخستين فيلم بلند شما يعنی همين انگار که آنجا نيستم نيز به عنوان نماينده ايرلند در هشتادوچهارمين دوره رقابتهای اسکار برگزيده شد.
موقعی خبر نامزدی اسکار را شنيدم که فيلمبرداری انگار که آنجا نيستم تمام شده بود. بنابراين قاعدتاً اين اتفاق نمیتواند تأثيری روی ساخت فيلمام گذاشته باشد. اما بهطور کلی، اين که کارم تشخصی جهانی پيدا کرد به لحاظ ايجاد علاقه نسبت به فيلم بلندم واقعاً مفيد بوده است. نامزدی اسکار برايم واقعاً غافلگيرکننده بود و بسيار خوشايند و اين به آن مفهوم بود که فيلمام میتوانست علاوه بر جشنوارههای بينالمللی که پيش از نامزدی اسکار در آنها به نمايش درآمده بود در آمريکا هم به طرز گستردهای نمايش داده شود. ضمن اين که به لطف همين قضيه، دستمايه مضمونی فيلم هم مورد توجه مخاطبانی گستردهتر از پيش قرار گرفت.
ساختن فيلم کوتاه تا چه حد با ساختن فيلم بلند متفاوت است؟
در فيلم بلند، همه چيز مقياسی بسيار بزرگتر دارد: لوکيشنها، گروه بازيگران، ضرباهنگ کار و... هر چيزی بايد با ريتمی متفاوت کار شود. بنابراين از اين لحاظ چالشبرانگيزتر است. اما از آنجا که در فيلم کوتاه، زمانی محدود در اختيار داريد کار بايد خيلی دقيق و درست شکل بگيرد، تلخيص و فشرده شود و عاری از حشو و زوايد باشد، جوری که هيچ چيزی در آن بيشتر از حد لازم نباشد و اين مستلزم انضباط و ديسيپلينی خاص است. شما از تجملاتی مثل زمان و امکان فيلمبرداریهای مجدد بیبهره هستيد و به همين دليل فشار زيادی در جريان خود کار فيلمبرداری وجود دارد.
در هر دو فيلمتان به موضوع جنگ و تأثيرهای بیرحمانه آن بر زندگی انسانها پرداختهايد. تا چه حد دغدغه اين موضوع را داريد؟
من به داستانهای واقعی علاقهمندم و بهخصوص داستانهای جنگی چون جنگ جايی است که انسانها واقعاً محک زده میشوند و مفهوم شهامت و انسانيت را میتوانيد بيابيد. تعارضها و تضادهای زيادی در جنگ رخ مینمايند. اراده زنده ماندن، رويارويی با ترس، تلاش برای تسلط يافتن بر جسمتان، زندگیتان و عزت نفستان. همه ما در موقعيتهای مخاطرهآميز واقعاً به بوته آزمون گذاشته میشويم و در شرايطی چنين است که کشف میکنيم واقعاً چه کسی هستيم.
شما زنی ايرلندی هستيد که در جايی بسيار دور از بوسنی زندگی میکند. چه چيزی اين دغدغه را در شما برانگيخت تا فيلمی درباره مصايب زنان بوسنيايی بسازيد؟
به عنوان زنی اروپايی، پس از مواجهه با خبرها و گزارشهای مربوط به اردوگاههای تجاوز در جريان جنگ بوسنی واقعاً شوکه و ويران شدم و بسيار خشمگين شدم از بابت اين که چهطور هيچکس نمیتوانسته مانع آنها شود. درمانده بودم که چهطور ممکن است زنی بتواند از اين ماجرا، به لحاظ جسمانی، عاطفی يا روانی، جان به در ببرد. سال ها بعد که با کتاب اسلاوِنکا برخورد کردم فوراً خواندمش و تصميم گرفتم امتياز اقتباس از آن را به دست بياورم. کتاب واقعاً به شما اين امکان را میدهد تا کل اين تجربه را حس کنيد و از همان صفحه اولش هم تکاندهنده است و هم متأثرکننده و میدانستم که میتوان آن را به فيلم قدرتمندی تبديل کرد. کتاب اسلاونکا، داستانهای واقعی برخی از زنانی را که از اين تجربه جان به در بردهاند در هم تنيده است. بسيار قدرتمند و تکاندهنده است و بصيرت فراوانی نسبت به کليت اين تجربه ارائه میدهد. نويسنده بدون احساساتی گری مینويسد و به رغم همه چيز، کتابش را با اشارهای اميدبخش به آخر میرساند. اين کتاب با من کاری کرد که به راستی از عمق روحم گريستم.
فيلم شما تا چه حد به رمان وفادار بوده؟
فيلم به لحاظ ساختار و حس و حال، از کتاب پيروی کرده است. تصميم گرفتم کاملاً بر تنها شخصيت اصلی فيلم معطوف شوم و داستان را از نگاه او روايت کنم. تا مدتی ترديد داشتم که شايد بهتر است از گفتار متن راوی استفاده کنم چون کتاب دربردارنده اطلاعات بسيار زيادی است، اما در نهايت، احساس کردم که تماشای پيشرفت داستان بدون استفاده از کلماتی چنين و صرفاً به واسطه تصاويری که میبينيم تأثيرگذارتر است. شروع داستان، وقايع و پايانبندی فيلم همگی همانطوری است که در کتاب توصيف شده. تنها قسمتی که مجبور شدم شخصيتها را بيشتر بپرورانم و صحنههايی را خلق کنم، مربوط به رابطه با سروان بود، چون در خود کتاب به شکلی واقعاً گذرا به آن پرداخته شده و میخواستم در فيلم آن را بيشتر گسترش بدهم.
بازيگر نقش اصلی فيلم، زيبايی و معصوميت و اغواگری را همه با هم در وجود خود دارد. چهطور شد که او را برای بازی در نقش سميرا انتخاب کرديد؟
برای پيدا کردن بازيگر نقش سميرا دست به جستوجوی گستردهای زدم و پيدا کردن آن آميزه درست خصلتها در وجود يک نفر، نُه ماهی طول کشيد. آدمی جوان و معصوم ولی نه چشموگوشبسته و سادهلوح را میخواستم. کسی که آنقدر قوی و باهوش باشد که بتواند وقايعی را که پيش میآيد رقم بزند و آنقدر جذاب و بااعتماد به نفس باشد که بتواند از پس سروان بربيايد. او میبايست يک ناظر میبود. کسی که مدام در حال تماشا کردن و فکر کردن است و سعی میکند معنا و مفهوم آنچه را که میبيند درک کند. اما بازیاش بايد بسيار ظريف میبود، وگرنه بهراحتی ممکن بود کار ملودرام از آب دربيايد. در طول آن نه ماه، بازيگران زيادی را ملاقات کردم که بسيار بااستعداد بودند، اما سرانجام ناتاسا را در يک مدرسه نمايش در اسکوپيه پيدا کردم. انتخاب بینقصی برای اين نقش بود و بازيگری است بسيار بااستعداد.
داستان فيلم خيلی تلخ و غمانگيز است. برخی صحنهها به واسطه مصيبتهای زنان بسيار دردناک و شوکهکننده است. آيا از طريق نمايش عامدانه اين تجاوزها و رفتارهای غيرانسانی قصد داشتيد اين درد و رنج را به مخاطبان منتقل کنيد؟
دلم میخواست فيلم واقعاً تجربههای اين زنان را به تصوير بکشد و صرفاً وقايعی را که رخ داده نمايش ندهد بلکه بر آن باشد تا تأثيری را که اين رفتارها بر زنان داشته نشان بدهد و اين را که به لحاظ عاطفی و فيزيکی چه حسی را تجربه کردهاند. اين همان چيزی است که فيلم به خاطرش ساخته شده. بنابراين رنجها را بايد نشان می داديم ولی نه به شکلی نظربازانه بلکه به نحوی که بتوانيد با شخصيتها همدردی بکنيد. میدانستم که فقط يک صحنه هتک حرمت خواهيم داشت. بنابراين تصميم گرفتم آن را بهطور کامل نمايش بدهم، اما از نقطهنظر دختر و به واسطه آنچه او میکوشد برای ممانعت از اين عمل انجام بدهد. از مخاطب نمیخواهم که چنين صحنهای را بيشتر از يک بار به تماشا بنشيند، چرا که دستمايهای است بسيار دشوار، اما از آنجا که در عين حال، مضمون اصلی فيلم نيز همين است دلم هم نمیخواست که در نمايش واقعيت، دست به تقلب بزنم. مايل بودم که ضمن حفظ حرمت مخاطب، حس و حالی واقعی و حقيقی هم داشته باشد و اين تعادلی است بسيار دشوار.
در ابتدای فيلم که دختر با خانوادهاش خداحافظی میکند نگاه پدر به او نگاهی واقعاً پدرانه نيست. پسرهای توی بالکن آنطرفی، مرد درون اتوبوس و بعد هم روستاييان جوان انگار همگی به او چشم طمع دارند. آيا اين به آن معناست که برای زنی جوان و زيبا هيچ جای امنی در کار نيست، حتی در کشور خودش؟
پدر سميرا میداند که دردسرهايی در پيش است ولی نمیخواهد مانع استقلالطلبی دخترش شود. بنابراين میکوشد تشويشاش را از او پنهان کند. متأسفانه در اين دنيا زنان هميشه آسيبپذيرند و قربانيان خاموش سوءاستفاده و خشونت در جنگ و در عين حال در زندگی معمولی خود هستند.
برای به دست آوردن آنچه از بازيگران میخواهيد چه تکنيکی را به کار میگيريد؟ بعضی کارگردانها در مواردی چنين سعی میکنند با نشان دادن آثار مستند يا تصاويری از فجايع به بازيگران، آنها را به جانب نقششان هدايت کنند. آيا شما هم همين شيوه را به کار بستيد؟
ما از اين طريق تحقيقات زيادی انجام داديم و بازيگران زن فيلم هم برای نقششان تحقيقات شخصی خودشان را دنبال کردند. ناتاسا و من، اوقاتی طولانی را با حرف زدن درباره شخصيت سميرا گذرانديم و اين که وقايع چهگونه بر شخصيت او تأثير میگذارند. بنابراين موقعيتها را کندوکاو کرديم تا مطمئن شويم که ذهن همهمان در مورد اين که هر شخصيتی کيست و در مورد سفری که شخصيتشان در فيلم تجربه میکند، کاملاً روشن شده است.
فرايند ساخت فيلم چهقدر زمان برد و به عنوان کارگردان با چه نوع مشکلاتی روبهرو شديد؟
فيلم در مدتی بيش از شش هفته فيلمبرداری شد و پنج هفته هم صرف تدارکاتش شده بود. البته پيش از آن هم من چندين ماه وقت صرف انتخاب بازيگران و جستوجوی لوکيشنها کرده بودم.
آيا فيلم در لوکيشنهای واقعی در بوسنی فيلمبرداری شده؟
بله، فيلم در سارايوو در بوسنی و نيز در مقدونيه و سوئد فيلمبرداری شده است.
همانطور که میدانيد فيلم در سرزمين خون و عسل به کارگردانی آنجلينا جولی، پس از فيلم شما درباره زنان بوسنی ساخته شده است. آيا آن فيلم را ديدهايد؟ نظرتان دربارهاش چيست؟
در اينباره شنيدهام که فيلم آنجلينا جولی هم داستان مشابهی دارد و خيلی دلم میخواهد آن را ببينم. به نظرم خيلی عالی است که حالا اين داستانها دارند بازگو میشوند.
از آنجا که فيلم شما به عنوان نماينده سينمای کشورتان در رقابتهای اسکار انتخاب شده بود فکر میکنيد جولی پيش از ساختن فيلم خودش، فيلم شما را ديده بود؟ تا چه حد ممکن است فيلم شما روی کار او تأثير گذاشته باشد؟
نمیدانم ولی تصور میکنم که جايی فيلم مرا ديده باشد. من هم مشتاق اين هستم تا فيلم او را ببينم.
آيا الان مشغول ساختن فيلم جديدی هستيد؟
بله، همين حالا در حال اقتباس سينمايی از کتاب معرکهای نوشته نويسنده آمريکايی، دانيل وودرِل، هستم با عنوان قرمز گوجهای که آن هم داستان قدرتمند ديگری است. وودرل واقعاً نويسنده بزرگی است و شخصيتهايی فوقالعاده و انسانی خلق می کند و ديالوگها و موقعيتها در آثارش شگفتانگيز است. اين که کتابی از او به من سپرده شده موهبتی است. شخصيتهای او خيلی واقعی هستند و سرشار از زندگی. احساس میکنم تنها کاری که لازم است بکنم اين است که دوربينام را بردارم و شروع کنم به فيلمبرداری از اين شخصيتها و آنها خودشان داستان را از زبان خودشان روايت میکنند! اخيراً مشغول اقتباس از کتاب ديگری از او با عنوان آن کارهايی که انجام میدهی هم شدهام که فعلاً در حال انتخاب بازيگرانش در آمريکا هستيم. در ضمن روی يک فيلم کوتاه هم دارم کار میکنم که درباره زنی جوان است و اميدوارم همين امسال فيلمبرداریاش کنم. قالب فيلم کوتاه را خيلی دوست دارم و کلی ايده دارم که بهخصوص برای اين رسانه، مناسب هستند. بنابراين فکر میکنم هميشه اين موقعيت را خواهم داشت که فيلم کوتاه بسازم! فيلم می تواند رسانهای بسيار قدرتمند باشد و راهی است واقعاً معرکه برای برقراری ارتباط با آدمهايی از سراسر دنيا و در ميان گذاشتن قصههایمان و درکمان با همديگر.
یک دیدگاه بگذارید