گفت‌وگو با ناصر ضمیری کارگردان فیلم کوتاه «شیر تلخ»

مثل کابوس

مرضیه ریاحی
شیر تلخ در این دو سال اخیر یکی از موفق‌ترین فیلم‌های کوتاه ایرانی بوده و جایزه بهترین فیلم جشنواره‌های رویش، کیش، جشن سینمای ایران و جشنواره فیلم کوتاه تهران را از آن خود کرده و علاوه بر این حضور جهانی موفقی هم داشته و از دو جشنواره ایتالیایی نیز جایزه گرفته است.
ناصر ضمیری کارگردان فیلم می‌گوید دلیل توجه‌ به فیلمش این است که تماشاگران حس مادرانه شخصیت فیلم و فضای قصه را باور کرده‌اند و با آن ابراز همدردی می‌کنند.

آن‌طور که پیداست فیلم‌تان در مرز افغانستان و پاکستان تولید شده؟
نه فیلمبرداری فیلم در ایران انجام شده و کاملا سعی شده که لوکیشن‌های فیلم به لحاظ بافت کوه‌ها شبیه به افغانستان باشد و همچنین لباس‌های بازیگران، زبان و دیالوگ‌ها به گونه‌ای باشد که مخاطب تصور نکند که فیلم در ایران ساخته شده؛ اما لازم است بگویم که تعداد زیادی از لباس‌ها را از افغانستان خریداری کردیم و تمامی بازیگران فیلم افغانی هستند، اگر چه سالهاست در ایران زندگی می‌کنند.
البته من قبلا تجربه تولید فیلم در خارج از کشور را داشتم. مستند آسمان بدون گذرنامه را در ارمنستان ساختم. برای من همیشه انسان‌ها، رنج‌ها، دغدغه‌، روابط اجتماعی و فردی‌شان اهمیت داشته. حالا این ممکن است در مورد مردم کشورم باشد یا در مورد مردمی دیگر، پس ممکن است در هر کشوری فیلم بسازم و خودم را محدود به یک جغرافیا نمی‌کنم. مهم اندیشه و حرفی است که می‌خواهید بیان کنید. آن هم به گونه‌ای که بتواند با هر مخاطبی در هر کشوری ارتباط بر قرار کند.    
فیلمنامه این فیلم را هم خودتان نوشتید. دغدغه نوشتن چنین فیلمنامه تلخی از کجا آمد؟
گزارشی از فروش کودکان افغان در افغانستان توسط خانواده‌هایشان را از یک شبکه تلویزیونی خارجی دیدم. به شدت این گزارش ذهن مرا درگیر کرد به طوری‌که ساخت فیلم دیگری را کنسل کردم و شروع به تحقیق درباره این موضوع کردم. هر چه بیشتر پیش می‌رفتم تمایلم برای ساخت این فیلم بیشتر می‌شد و به تلخی این اتفاق، عمیق‌تر پی می‌بردم و از ذهنم خارج نمی‌شد. به همین جهت تصمیم گرفتم این حادثه تلخ و واقعی را در قالب فیلمنامه‌ای داستانی که نشات گرفته از تخیل نویسنده باشد، بیان کنم.
چقدر تولید این فیلم زمان برد؟
از زمان تحقیق و شکل‌گیری فیلمنامه تا آماده شدن فیلم برای نمایش تقریبا یکسال و نیم طول کشید و در نهایت فیلم اواخر شهریور ماه 1389 برای جشنواره رویش آماده شد. شرایط ساخت این فیلم مثل کابوس بود؛ به شدت سخت. الان که فکر می‌کنم فقط یک کارگردان دیوانه به همراه یک تصویربردار دیوانه می‌توانستند بروند سراغ ساخت این فیلم با این امکانات و بودجه کم. نمی‌دانم از سختی زمان پیش تولید برای پیدا کردن بازیگران فیلم بگویم یا از شرایط سخت فیلم در زمان تصویربرداری و بالاخره دردسرهای مونتاژ و خروجی گرفتن. زمان تصویربرداری پاییز 1388 بود. همه گروه بالای کوه بودیم و هوا به شدت سرد بود و از طرفی چند نوزاد هم همراه گروه بود که شرایط را سخت‌تر می‌کرد. ما از دوربین عکاسی 5D برای تصویربرداری استفاده کردیم که در آن موقع کسی از آن برای ساخت فیلم کوتاه داستانی استفاده نکرده بود و بیشتر برای ساخت ویدئو کلیپ از آن استفاده می‌کردند، بنابراین انتخاب این دوربین و استفاده از لنز سختی کار را دو چندان می‌کرد. ما به دلیل کمبود بودجه و نداشتن لوازم مخصوص این دوربین با دشواری‌های زیادی روبرو بودیم و تصویربردار فیلمم یک شولدر ساخت و با امکانات کم خودش را تطبیق می‌داد و به کمک هم راه حل اجرایی پیدا می‌کردیم. از طرفی سختی استفاده از نابازیگران که تداوم و راکورد حس و حرکت‌شان بسیار دشوار بود و مدام از فوکوس دوربین خارج می‌شدند و...
اتفاقا فیلم‌تان تصویربرداری خیلی خوبی هم دارد. میزانسن‌های خوب، قاب‌های قشنگ و ... چطور ایده‌هایتان را با وجود این شرایط با تصویربردار هماهنگ می‌کردید؟
نمی‌توانم دقیق مراحل را تفکیک کنم؛ اما از زمان طرح کلی فیلمنامه به این نتیجه رسیدم که فیلم باید ساختاری مستند گونه و دوربین روی دست داشته باشد. همزمان با روند شکل گیری فیلمنامه به تدریج فرم ساخت فیلم هم در ذهنم شکل کامل‌تری می‌گرفت به طوری که به یک توازن در فرم و محتوا رسیدم و سعی کردم این توازن را در همه مراحل فیلم حتی در تدوین هم حفظ کنم. قبل از شروع  ضبط در روزهای فیلمبرداری و حتی در زمان پیش تولید فیلم با تصویربردار فیلم، ساعت‌ها گفت‌وگو و مشورت می‌کردم. در باره فرم فیلم تا به اجرای زیباتر و خلاقانه‌تر برسیم که همچنان در خدمت فرم و میزانسن‌های مورد نظرم باشد.      
از بازیگرهای افغان در کارتان استفاده کردید که اتفاقا بازی‌های بسیار خوب و قابل تاملی هم دارند. چطور با آنها آشنا شدید؟ آیا از طریق سازمان یا نهادهای سینمایی افغانستان با آنها ارتباط گرفتید یا ارتباطات شخصی؟
همه بازیگران برای اولین بار بود که مقابل دوربین می‌رفتند. آنها از مهاجرین افغان هستند که در مشهد و در اردوگاه اتباع خارجی در شهرستان تربت جام زندگی می‌کنند. من از تعداد زیادی از مهاجرین اردوگاه تست گرفتم و بازیگران فیلم را از میان 700 نفر انتخاب کردم.
با هیچ نهاد یا سازمانی در افغانستان ارتبط نداشتم و تنها رابط من در افغانستان یک دوست با واسطه بود که خرید لباس‌ها و تحقیق در مورد بافت کوه‌های افغانستان را انجام داد و عکس‌هایی از طرز پوشش مردم افغان در افغانستان را برایم تهیه و ارسال کرد و تحقیقات فیلمنامه را کامل‌تر کرد.  
آن سکانسی که کودکان را در تاریک و روشنی از مادرها جدا می‌کنند و کشمکش عزیز و طلبکار خیلی حس خوبی دارد. از اول آن ایده تاریک و روشنی در ذهن‌تان بود یا بعد اضافه شد؟
از اول آن ایده تاریک و روشن در ذهنم بود. تعمدا آن نماها را طوری کارگردانی کردم که به هیچ وجه نشود طوری دیگر مونتاژ کرد. موقع تصویربرداری تعمدا راکورد حرکت‌های بازیگران را از بین می‌بردم که قابل مچ کردن نباشد و در هر تاریکی و روشنی موقعیت افراد تغییر کند. این کار آن هم در چنین سکانس مهمی، ریسک بزرگی بود اما حالا از این تصمیم با توجه به ری اکشن‌های مثبت مخاطبان فیلم، راضیم.
باتمام احترامی که برای فیلم‌تان به عنوان یک اثر فکر شده قائلم؛ اما احساس می‌کنم «شیر تلخ» در پایان الکن است و درست در جایی که حس تماشاگر را به فوران آورده با چند خط نوشته تمام می‌شود. می‌خواهم بدانم چرا درست درجایی که داستان فیلم داشت شکل بهتری می‌گرفت به چند خط نوشته بسنده کردید؟
به نظر و احساس شما احترام می‌گذارم چون معتقدم همیشه حق با مخاطب است! بنابراین من فقط توضیحاتم را مطرح می‌کنم بدون اینکه بخواهم نظر شما را تغییر بدهم.
نوشته آخر فیلم را فقط جهت سندیت واقعی فیلم گذاشته‌ام و هدفش صرفا اطلاع رسانی است و به پایان فیلم کمکی نمی‌کند و من آنرا جزء پایان فیلم نمی‌دانم.
سعی کردم پایان فیلم به گونه‌ای باشد که اگر چه شخصیت اصلی زن فیلم، کودکش را حفظ می‌کند و قوی‌تر شده اما در واقعیت، تغییری در زندگی او به وجود نیامده و همچنان آینده‌ای ابری پیش روی او و کودکش است و چه بسا آینده‌ای دشوارتر را باید در زندگی به دوش بکشد. کوشیدم این حس «عدم آینده روشن» را در مخاطب هم ایجاد کنم؛ اما نمی‌دانم چقدر موفق بوده‌ام. 
«شیر تلخ» هم در جشنواره‌های داخلی موفق بوده و هم حضور جهانی خوبی داشته. به عنوان کارگردان فکر می‌کنید دلیل این توجه جهانی به فیلم چیست؟
مردم همه جهان در بعضی از حس‌ها مشترک هستند. مثل حس مادر به فرزند، حس عاشقانه، حس زندگی، آرامش، رنج، غم، اندوه، مرگ و ...
پس اگر در مورد این حس‌های مشترک فیلمی ساخته شود؛ تقریبا هر مخاطبی از هر کشوری می‌تواند با آن ارتباط بر قرار کند و فکر می‌کنم در مورد شیر تلخ هم جدا از داستان تلخ و جذاب آن، مردم جهان حس مادرانه شخصیت فیلم و فضای قصه را باور کرده‌اند و با آن ابراز همدردی می‌کنند. البته نباید فراموش کرد که برای بیان این حس‌های مشترک و ارتباط بهتر با مخاطب، پیدا کردن فرم و ساختار مناسب نیز از اهمیت زیادی بر خوردار است.

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها