در موسیقی فرو شوید
رضا بهرامینژاد
سینما بیشتر از هر هنر دیگری به موسیقی شباهت دارد. هر دو در زمان گسترش مییابند و به ریتم وابستهاند و میل وافری به قصهگویی و روایت و لحن پردازی دارند. گرچه این در مورد هنری مانند تئاتر هم صادق است؛ اما خب این یادداشت قرار است درباره سینما باشد و انگیزه نگارش آن کمبود ارتباط سینما و سینماگران امروز ما با موسیقی و موزیسینهاست. روی سخنم البته با روی بهتر و متفاوتتر این سینماست و منظورم از موسیقی، بیشتر آن شکل زندهای است که در جامعه حضور دارد.
مدتهاست سینمای ما رابطه و بده بستان خلاقی با موسیقی و بخصوص موسیقی روز جامعه ندارد. از طرفی یک جور ریاکاری در سینمای هنری و تجربیمان نیز جریان دارد که استفاده هر چه کمتر از موسیقی را خوشایند میداند. فیلمهای هنری و متفاوت بسیاری را به یاد میآورم که یا خالی از هر نوع موسیقیاند و یا بر اساس نمیدانم چه سنت و سلیقهای تنها یک قطعه موسیقی، خیلی متظاهرانه و ترجیحا با ساز زهی و پیانو در انتهایشان نواخته میشود. انگار این برچسب سینمای متفاوت و آوانگارد است که با موسیقی (و بخصوص موسیقی مردمی) دشمنی کند.
گرچه این میل و سلیقه در دنیا و در فیلمهای بعضی از بزرگان سینمای هنری هم جاری است؛ اما نباید از یاد برد که اولا آنان از «صدا» و صدا سازی به عنوان یک نوع بدیل موثر استفاده میکنند و دوما این جور سلیقه، خاص و آلترناتیو است. در جبهه مقابل، صف بسیار طولانیای از سینماگرانی که رابطهای بنیادی با موسیقی داشته و دارند وجود دارد که مایلم در این یادداشت بعضی از آنها را خلاصه وار مرور کنم.
بگذارید این جشن نام بردنها را با چارلی چاپلین آغاز کنم که فیلمهایش بدون موسیقی قابل تصور نیستند. او بیشتر تمهای موسیقی فیلمهایش را خودش و با ضبط صوتی که همیشه بالای تخت خوابش آماده بوده مینوشته. کوبریک را به یاد بیاورید با آن علاقه وافرش به موسیقی کلاسیک و به فیلمی مانند پرتقال کوکی رجوع کنید و نحوه استفاده بدیع و خوانش پاپ گونه او از موسیقی کلاسیک در آن را دوباره دریابید. کسی میتواند وودی آلن و فیلمهایش را بدون حضور «جز» به یاد آورد؟
او همچنین نوازنده کلارینت است و سالهاست که در گروهی متشکل از دوستاناش نوازندگی میکند. قطعا فیلمهای اسکورسیزی بدون حضور افراطی موسیقی راک و بلوز طعم دیگری میداشتند. او همچنین دو مستند موسیقی به یاد ماندنی را کارگردانی کرده و نامش جزو کارگردانان مستند افسانهای وود استاک نیز هست.
این جمله ویم وندرس معروف است که میگفته از تصاویر روی جلد صفحههای راک بیش از هر چیز دیگری در زندگیاش الهام گرفته است. او دوستی عمیقی با بعضی از بهترین گروههای راک از جمله U2 و Nick Caveدارد و از ترانههای آنان در فیلمهایش بارها بهره برده.
یک دو جین موزیسین از جمله «تام ویتز» در فیلمهای آوانگارد جیم جارموش ظاهر شدهاند و او بارها با استفاده از موسیقیهای کمتر گوش داده شده و زیرزمینیای همچون R.Z.A که در گوست داگ از آن بهره برد، مخاطباناش را میخکوب کرده است. دیوید فینچر با کارگردانی ویدئو موزیکهای خوانندگان مشهور پاپ و راک به سینما راه یافت. دیوید لینچ چه در کارهای سینماییاش و چه کارهای کوتاه و اینترنتیاش استفادههای رعبآور و خلاقی از موسیقیهای آشنا و دم دست انجام داده است.
بیاییم به ایران خودمان و از نمونههای نسبتا محدودمان یاد کنیم. فیلمهای پرمخاطب داریوش مهرجویی همواره با موسیقی عجین بودهاند. استفاده خلاق او از موسیقیها و ترانههای سنتی و پاپ در فیلمهای لیلا و سنتوری نیازی به مثال زدن ندارد. او هیچگاه از انگ غیرهنری بودن نهراسیده و به هر آنچه که از فرهنگ مان نیاز داشته، بی مهابا چنگ انداخته است. برای باقی مثالهای خوب و به یادماندنی عمدتا باید به گذشته رفت.
مثلا همکاری مسعود کیمیایی و اسفندیار منفردزاده و فرهاد مهراد از نمونههای خوب موسیقی فیلم ما هستند که امروز لنگهشان نایاب است. همچنین در وبسایت شخصی من میتوانید خاطرهای از کامران شیردل بیابید درباره تولد قطعه «تولدت مبارک» که در اصل موسیقی متن یکی از فیلمهای تبلیغاتی او برای کارخانه پیکان بوده است. در ضمن مایلم به ترانه «قبیله» و استفاده اسکورسیزی وار آن در فیلم کندو اثر فریدون گله نیز اشاره کنم که از نمونههای بیاد ماندنی تاریخ سینمای ماست. اما چرا این روزها دیگر گفتوگوی این چنینی میان سینما و موسیقی، کمتر داریم؟ نگویید موسیقی خوب نداریم که این روزها موسیقیمان (نمیگویم صنعت موسیقی) از سینمایمان جلوتر و پیشرو تر است.
برای سینمای ما لازم است که دوباره با موسیقی آشتی کند. سینمای خوب و قدرتمند به موسیقی گرم و پرخون نیازمند است. این روزها از گوشه گوشه ایران صدای موسیقیهای متنوع و متفاوتی به گوش میرسد. راک ایرانی، رپ ایرانی، موسیقی تلفیقی و موسیقی الکترونیک حالا در همه جا صدایشان بلند است. وظیفه ماست که از این موج نو تغذیه کنیم. از موسیقی روز و استفاده از ترانهها نباید هراسید. استفاده خلاق از موزیک و همکاری با گروههای موسیقی، هم میتواند به گروههای نوپایی که در ایران امروز به سختی کار و فعالیت میکنند کمک رساند و جریان معرفیشان را شدت دهد و هم میتواند به فضاهای تکراری و بیرمق سینمای ما رنگ و بوی نویی ببخشد.
www.rezabahrami.com
یک دیدگاه بگذارید