گفت‌وگو با مصطفی کرمی کارگردان فیلم کوتاه «بچه‌های اناران»

زندگی در برزخ

مرضیه ریاحی
تصویربردار ساکت ایلامی را تا دو سال پیش کمتر کسی در سینما می‌شناخت. شاید خودش هم تصور نمی‌کرد که به سرعت برق؛ همان برقی که هر دو دست‌ و انگشتان ‌پاهایش را قطع کرد، در سینما مشهور شود. آن‌قدر مشهور که از آقای بازیگر گرفته تا پرویز پرستویی و بچه‌های دانشکده سوره، تک‌تک برای ملاقاتش به بیمارستان مهر تهران بروند.
21 تیرماه سال 86 «مصطفی کرمی» هنگام تصویربرداری یک فیلم کوتاه دچار سانحه شد. او پس از دو سال در حالی‌که تقریبا هیچ یک از قول‌های کمک زمان حادثه عملی نشده، توانست با فیلم کوتاه بچه‌های اناران دیپلم افتخار بهترین فیلم کوتاه جشنواره فیلم‌ کودک همدان را به دست بیاورد. فیلمی که به گفته خودش قرار بود آغاز راهش در سینما باشد؛ اما... 


شما بیشتر به عنوان تصویربردار سینمای کوتاه فعالیت می‌کردید. چه شد که «بچه‌های اناران» را کارگردانی کردید؟
زمانی که هنرجوی انجمن سینمای جوانان بودم چند تا کار کوتاه کارگردانی کردم. اما بیشتر به عنوان تصویربردار و دستیار تصویربردار مشغول بودم. بچه‌های اناران در واقع اولین کار جدی من بعد از رفتن به دانشگاه است. زمانی که فرصتی پیدا کردم که فیلم بسازم.
«بچه‌های اناران» طرح داستانی ساده‌ای دارد. چه شد که سراغش رفتید؟
زیاد در این کار دنبال داستان‌گویی نبودم. فقط دوست داشتم زندگی این قشر از کودکان را به تصویر بکشم.
منظورتان کودکان سطح پایین‌تر اجتماع است؟
نه لزوما سطح پایین‌تر به لحاظ فقر. بیشتر منظورم کودکانی است که در مناطق محروم‌ زندگی می‌کنند و امکانات کمتری دارند. مثلا کودکان منطقه چنگله که من آنجا کار و زندگی کردم؛ امکانات خاصی حتی برای بازی کردن ندارند.
بومی بودن چقدر به ساخت فیلم‌تان کمک کرد؟
من با آن فرهنگ بزرگ شده‌ام. کاملا با آن منطقه آشنا بودم. شاید اگر قرار بود فیلم را در منطقه‌ای دیگر بسازم خیلی چیزها تغییر می‌کرد.
پس شاید بشود گفت به نوعی فیلمنامه‌تان را براساس امکانات منطقه نوشتید.
دقیقا. من آنجا را خوب می‌شناختم. مثلا می‌دانستم برای گرفتن هر نما باید کجا بروم.
چرا تصویربرداری فیلم را هم خودتان انجام دادید؟
من دکوپاژی توی ذهنم داشتم که فقط خودم می‌توانستم اجرایش کنم. البته بعضی چیزها مکتوب بود اما قاب‌هایی که در ذهنم بود را فقط خودم می‌توانستم ببندم. ضمن اینکه فیلم آن زمان تهیه‌کننده نداشت. بعدها مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی تهیه‌کننده فیلم شد.
یکی از مهم‌ترین دلایلی دیگری که باعث شد علاوه بر کارگردانی، تصویربرداری را هم خودم انجام بدهم مشکلات اقتصادی زمان تولید بود.
احساس می‌کنم داستان «بچه‌های اناران» یک‌جور حدیث نفس بوده، چقدر با این موافقید؟
آن منطقه بعد از جنگ بازسازی شده و با زمان کودکی من خیلی تفاوت دارد. این داستان حدیث نفس نیست؛ اما می‌توانم بگویم در بعضی لحظات این فیلم می‌شود من را پیدا کرد.
در این داستان مهم‌ترین چیز برای من سادگی بود. سعی کردم یک داستان ساده را به همان سادگی بچه‌ها تعریف کنم. دنیای بچه‌ها پیچیده نیست. آنها براحتی از همه چیز می‌گذرند و برای حل مشکلات راه‌حل‌های ساده پیدا می‌کنند.
به دلیل تاکید به سادگی حتی بعضی جاها سراغ خرد کردن پلان‌ها نرفتم و گذاشتم بچه‌ها در لانگ‌شات رها باشند.
کار کردن با بازیگرهای کودک چطور بود؟
بازیگرهای این فیلم خیلی با استعداد بودند و کارشان بیش از انتظار من راضی کننده بود. اما به هر حال کار کردن با کودکان سختی‌های خودش را دارد.
مثلا یکی از بازیگرهای فیلم من کوچ‌نشین بود و به تازگی به روستا آمده بود و اصلا با چیزی به نام دوربین آشنایی نداشت. حتی تا آن زمان تلویزیون ندیده بود. روزهای اول کار مدام به دوربین نگاه می‌کرد. 
بالاخره چطور باهاش کنار آمدید؟
سعی کردم تکنیک کار را بهش نشان بدهم. تصاویر را برمی‌گرداندم و آن جاهایی را که به دوربین نگاه کرده بود را نشانش می‌دادم و توضیح می‌دادم که تصاویر این‌جوری قشنگ نیست.
در مورد بقیه بچه‌ها هم این مشکلات بود. گاهی اوقات بعد از صدابرداری هدفون را گوش‌شان می‌گذاشتم تا صداهای خودشان را بشنوند و بیشتر با کار احساس نزدیکی کنند.
این روزها چه کار می‌کنید؟
ترم دوم کارشناسی ارشد سینما هستم و فیلمنامه می‌نویسم.
خب الان دو سال از حادثه‌ای که برای شما اتفاق افتاده می‌گذرد. چقدر از قول‌های کمک دو سال پیش عملی شد؟
تقریبا هیچ‌کدام. من در این دو سال فقط قول شنیدم. خیلی از سازمان‌ها آن‌زمان قول رسانه‌ای کمک دادند. اما در این دو سال هیچ‌کدام جواب تلفن من را هم ندادند!
حتی من نمی‌دانم کمک 20 میلیونی معاونت سینمایی که بارها در رسانه‌ها اعلام شد به من داده شده، کجاست؟! فقط می‌توانم بگویم که هیچ اتفاقی نیفتاده و من همچنان بدون پروتز کار می‌کنم.
بزرگ‌ترین مشکل شما الان چیست؟
خیلی ساده بگویم بزرگ‌ترین مشکل من نداشتن دست است. کار سینما تنها کار فکری نیست. من فیلمنامه می‌نویسم اما به خاطر شرایط فیزیکی‌ام امکان ساختش را ندارم.
این دو سال چطور گذشت؟
سخت. می‌توانم بگویم فقط دارم تحمل می‌کنم و می‌گذرانم. اوایل که از بیمارستان برگشتم با قول‌هایی که شنیده بودم فکر می‌کردم که پروتز می‌گذارم و هرچند سخت اما زندگی می‌کنم.
اما بعد از دو سال با این شرایط فیزیکی احساس می‌کنم در برزخ زندگی می‌کنم. اصلا نمی‌دانم چه کار باید بکنم. خودم توانایی مالی‌اش را ندارم که هزینه پروتز را بدهم و قول‌های کمک هم که عملی نشده است.
یادم است وقتی بچه‌های اناران را کارگردانی می‌کردم به خودم می‌گفتم این تازه شروع کارم است. با عشق به سینما تنها با دو نفر دیگر که اصلا کار هنری نکرده بودند سر صحنه رفتم و پنج روزه کار را بستم.
فکر می‌کردم این فیلم برایم موقعیتی فراهم می‌کند که در سینما جدی‌تر کار کنم. وقتی خانواده‌های روستای چنگله من را برای ناهار به خانه‌هایشان دعوت می‌کردند تا هزینه صحنه‌ام کمتر شود به خودم می‌گفتم روزی جبران خواهم کرد.
اما این اتفاق، این وقفه طولانی، دیگر دارد کم‌کم همه افکارم را از بین می‌برد.  

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها