پیروز کلانتری
یک استاد سینمای مستند در آلمان همراه دانشجویانش به سینمای مستند ایران علاقه مند شده اند و قصد دارند برای ارتباط نزدیک تر با این سینما به ایران بیایند. او از یک استاد ایرانی سینما در آمریکا کمک خواسته و او از طریقی به من رسیده است. نیاز و خواست استاد آلمانی بسیار ساده و مشخص است؛ می خواهد به یک دانشگاه یا مدرسه سینمای مستند وصل شود تا در طول اقامت شان در ایران با استادان و دانشجویان ایرانی مراوده داشته باشند و اگر ممکن شود، پروژه مشترکی را به عمل درآورند.
به نظر می رسد وقتی حدود هفتصد هشتصد فیلم مستند در سال تولید می کنیم(استاد آلمانی هنوز این را نمی داند) و فیلم های این همه جوان پی گیر و پرشور، دور از چشم اعاظم سینما و تلویزیون به صور خفیه در اینجا و آنجا به نمایش درمی آید، حداقل تصوری که ایجاد می کند، وجود چند دانشگاه یا موسسه سینمایی پرورش دهنده این همه فیلمساز است. حالا من بنویسم در این مُلک فیلمسازپرور یک دانشجوی فیلم مستند هم موجود نیست و دریغ از یک مدرسه فیلم مستند؟ کو باور پذیرش این کلام غریب؟
مشکل را گفتم و غمنامه را سرودم، اما درخواست ابتدایی آن استاد عزیز پی گیر هنوز باقی و او منتظر جواب است. نمی دانم او را به کجا وصل کنم. به انجمن مستندسازان که بعد از آن خیز جذاب در برگزاری هفته فیلم مستند و کارگاه «از ایده تا بازار» به محاق نفی و تردید در چند و چون و چرایی برگزاری آن حرکت «ناشایست» دچار آمده است(با عذر تقصیر از افشای راز مگو و اسرار سازمانی) یا مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی که به وقت فعال بودنش هم تمامی این درخواست ها و مراجعات را به حیاط خلوت فیلم ها و فیلمسازان اطراف خود محدود و منحصر می کرد یا انجمن تهیه کنندگان سینمای مستند که تمرکز و تجربه پاسخ به این درخواست را ندارد یا... دیگر کجا؟
آن استاد با شاگردانش بالاخره می آیند یا نمی آیند و نیازشان رفع می شود یا نمی شود؛ این غصه، قصه اول این دفتر نیست. در برقراری چنین روابطی، ازقرار، ما سرمایه داران این سینمای جذاب اما یتیم، خود باید فعال و پیشقدم باشیم و حالا اینچنین در برابر قدم دیگری، از اقدام می مانیم.
راستش غم خوردن بر تناقض میان خودجوشی و خودمصرفی و خودخوری سینمای جوان مستندمان با عطش و نیاز بی جوابِ آموختن و نقد شدن راه به جایی نمی برد و بیهوده است که پی گیر سهم سینمای مستند در سبد سینمای ایران یا دانشگاه و موسسات آموزش سینما باشیم. وضع اسفبار سینمای موجود و دانشگاه ها و مراکز آموزش رسمی و دایر به اندازه کافی رَماننده هست. از تجربه سال ها پی گیری حقوق اولیه مان هم این درس را آموخته ایم که هرجا خود حرکت کرده و فضایی آفریده ایم، زور و موقعیت پی گیری امکانات بیشتر را به دست آورده ایم و هرجا به امید شروع حرکت ازسوی متولیان و مسئولان بوده ایم، جز سرخوردگی و درماندگی حاصل نبرده ایم.
امروزه، با وجود امکانات دوربین و تدوین دیجیتالی، کلاس درس و آموزش فیلمسازی مفهوم کلاسیک و آکادمیک خود را از دست داده است و گذشت آن دوره که دانشجو در حسرت ساختن فیلم پایان دوره اش خون دل می خورد یا وامی ماند. به نظر می رسد فیلمسازان جوان امروز درعین حال دانشجویان سینما هم هستند؛ اگر این موقعیت را دون شان و درجه خود به حساب نیاورند. شاید از دل همین موقعیت دوگانه است که گاه تجربه کردن فیلمسازی، سینمای تجربی خوانده می شود.
امروز، آموزش سینما و خلق اثر مرزهای کمرنگ تری پیدا کرده است و در نتیجه، آموزش جنس دیگری دارد و کیفیت و سازوکار دیگری طلب می کند. در نبود یک متولی دانا و دل نگران، فیلمسازان جوان خود باید آستین همت بالا بزنند. یک جمع پنج شش نفره(یکی کارگردان، یکی فیلمبردار، یکی تدوینگر،...) درعین حال که تیم فیلمسازی اند، می توانند هسته اولیه لازم برای شکل دادن یک کارگاه با فضای آموزشی هم باشند. فیلم و کتاب فراهم آورند، دسترسی به استاد فیلم و فیلمساز باتجربه و منتقد و کارشناس سینمایی هم چندان سخت نیست. این انرژی و حرکت اولیه، اگر از سر باور و نیاز و اعتقاد قوی باشد، قدرت جذب امکان ها و مددهای بعدی را ایجاد خواهد کرد. جوینده قطعا یابنده است، مناقشه بر سر حد جست و جو و حد دستامد است. هر پاسخی، انرژی جست و جوی بیشتر را در ما پدید می آورد؛ تا دوری دیگر و پاسخی دیگر.
ازقرار، من هم پاسخم را گرفتم و باید دست آن استاد آلمانی را در دست فیلمسازان جوان بگذارم.
یک دیدگاه بگذارید