گفت‌وگو با محسن خان‌جهانی کارگردان مستند «یار دبستانی من»

بازگشت به سینمای داستانی

امیرحسین ثنائی
محسن خان‌جهانی سال‌هاست در حوزه سینمای مستند و فیلم کوتاه ایران فعال است. اما در چند سال اخیر بیشتر درگیر سینمای مستند اجتماعی بوده، ژانری که به گفته خودش تماشاگر را به هیجان می‌آورد. مستندهایی مانند من یک لیدر هستم، ارتفاع 437 و حالا یار دبستانی من. با این وجود خان‌جهانی تصمیم گرفته که به سینمای داستانی برگردد چون به این نتیجه رسیده که فیلمسازی در عرصه بی‌پشتوانه مستند ایران، وقت تلف کردن است.

ساخت فیلم از چه زمانی آغاز شد؟
داستان ساخت این فیلم به سال گذشته بر می‌گردد. به بهانه سی‌ام سال پیروزی انقلاب قرار بود که در مرکز گسترش فیلم‌هایی تولید شود. همان موقع این آهنگ به ذهنم آمد. با توجه به پیشنهاد معاونت فرهنگی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به این نتیجه رسیدیم که یک فیلم درباره این آهنگ ساخته شود.
درباره چه چیزش؟
این که چرا این آهنگ معروف شده، چرا تا این اندازه رواج پیدا کرده و چرا همیشه در موج اعتراضات مردمی و دانشجویی این آهنگ خوانده می‌شود و یا حتی زمانی که به وحدت ملی می‌اندیشیم، همین آهنگ است که بارها خوانده می‌شود.
برای خودتان شنیدنش حس خاصی را تداعی می‌کرد؟
من را فقط به یاد همان دوره دبستان و یار و همکلاسی‌های دبستانیم می‌اندازد. این حس اولیه من در مواجهه با این آهنگ است.
پس چه دلایل دیگری بود که به سمتش بروید برای ساخت فیلم؟
تقریبا هر کسی در ایران این آهنگ و ترانه را دوست دارد. آهنگی که به خصوص در بین جوانان بسیار خوانده می‌شود. یک شور و حال خاصی دارد. حسی که در کمتر آهنگ و ترانه‌ای می‌توان سراغش را گرفت.
محبوب بودن این آهنگ و این که چرا یک آهنگ می‌تواند تا به این اندازه محبوب باشد. تقریبا کند و کاوی درباره تاریخ شکل‌گیری و ساخت این آهنگ. این دلیلی شد برای ما.
این کند و کاو را از کجا شروع کردید؟
از آدم‌های سیاسی. به عنوان نمونه با این پرسش که چرا در میان این قشر این آهنگ این همه فراگیر است و شهرت دارد. بعد هم سراغ اهل موسیقی و هنر رفتیم. نوازنده‌های اولیه و بررسی این که اصلا آهنگ از کجا شکل گرفته است.
با بسیاری از دانشجویان که حرف می‌زدیم هیچ اطلاعاتی از این آهنگ و ترانه نداشتند. همین مسئله بهانه‌ای شد که ببینیم سراینده این آهنگ چه کسی بوده و «منصور تهرانی» را یافتیم.
خود ایشان آهنگسازی هم انجام می‌دهند. ایشان فیلمی را می‌سازند به نام از فریاد تا ترور و این موسیقی را آن جا استفاده می‌کنند. چند خواننده این آهنگ را می‌خوانند اما صدای «جمشید جم» است که ماندگار می‌شود و می‌ماند.
این که بخواهید از تمام جوانب این آهنگ و موسیقی را بررسی کنید، از ابتدا در ذهن‌تان بود و یا به مرور به این ساختار رسیدید؟
به نظرم نمی‌توانستیم فقط از یک بعد به قضیه نگاه و به آن اکتفا کنیم. حتی شاید خود آهنگ و ترانه هم به تنهایی این قدر ظرفیت نداشته باشد. مسائل دیگری هم بوده و هست که این آهنگ را ماندگار کرده. قطعا نمی‌خواستیم که برویم و نهایتا با دو سه نفر مصاحبه کنیم. این آهنگ کاربردهای زیادی داشته. مثلا در سینما یا مثل استفاده در دوره‌های مختلف انتخاباتی در سال‌های گذشته. تمامی این استفاده‌ها نشان از پتانسیل بالای کار دارد. به همین دلیل نمی‌شد که فقط به یکی دو خصوصیتش اکتفا کرد. باید با افراد زیادی در این رابطه مصاحبه می‌کردیم.
اولین نوازندگان اثر، افراد سیاسی، کارشناسان موسیقی و ... مصداق‌های تصویریش باید نمایش داده می‌شدند.
از اول هم می‌دانستم که کار پیچیده و سختی است و به همین دلیل بعد از گذشت شش- هفت ماه دوندگی هنوز فیلم به طور کامل تحویل نشده است.
جای خود آقای تهرانی هم در فیلم خالی است.
خیلی تلاش کردیم که آقای تهرانی را هم پیدا کنیم تا ایشان هم در فیلم حضور داشته باشند. اما متاسفانه نشد. ایشان سال‌هاست که ساکن سوئیس هستند و به هیچ شکلی برایمان مقدور نشد تا با ایشان تماس بگیریم.
فکر می‌کنید چرا چنین مستندهایی که به آثار ماندگار ما می‌پردازند، کمتر ساخته می‌شوند؟
فکر می‌کنم تا حدودی کار می‌شوند. مثلا همین چند وقت پیش شنیدم که درباره تصنیف «مرغ سحر» یک مستند در حال ساخت است. خب این خیلی خوب است. تصنیفی که صدها بار آن را شنیده‌ایم اما اطلاعات بسیار کمی درباره آن داریم.
خود من نمی‌دانستم همین آهنگ «یار دبستانی من» ابتدا برای استفاده در یک فیلم ساخته شده است. حتی بعضی از ملودی‌های فیلم از فریاد تا ترور هم هست که تاکنون متاسفانه ناشنیده مانده‌اند. خیلی‌ها هم دوست دارند که چنین فیلم‌هایی بسازند. فیلم‌هایی که اطلاع‌رسانی می‌کنند و می‌توانند مثبت باشند.
بخش اصلی همان اطلاع‌رسانی است. ضرورت ثبت این روزگار و این دوره‌های تاریخی که در حال گذرند. اما برای یک همچنین کارهایی باید حمایت مراکز دولتی باشد که متاسفانه نیست.
معمولا چه موضوع‌هایی را برای ساخت انتخاب می‌کنید؟
من موضوع‌های جنجالی را دوست دارم. موضوعی که بیننده را به هیجان می‌آورد و طیف مخاطبان وسیعی را هدف قرار می‌دهد. مثل فیلم من یک لیدر هستم یا مستند ارتفاع 437.
خب ما یک برج میلاد که بیشتر نداریم و خیلی‌هایمان هم می‌خواهیم حتی یکبار از آن بالا شهر را نگاه کنیم. فرصتی که قطعا برای همه نخواهد بود. یا همین موضوع آخر فیلمم به نام کلاه شیشه‌ای‌ها که آخرین مستند من هم خواهد بود.
چرا آخرین مستند؟
به خاطر این که در ایران به نظرم مستندسازی وقت تلف کردن است. هر چقدر هم که بگویند از شما حمایت می‌کنند اما باز این اتفاق نمی‌افتد.
بر فرض که قرارداد خوبی هم بسته شود و سر موعدش پرداخت شود؛ اما وقتی شش ماه چند نفر درگیر فیلم می‌شوند و بودجه که تقسیم می‌شود، می‌بینم که ماهی صد و پنجاه هزار تومان هم برای من نمانده است. در صورتی که اگر من بروم و هر کاری دیگری انجام بدهم، قطعا سه برابر این درآمد خواهم داشت.
این فیلم قطعا آخرین مستندم خواهد بود. من برمی‌گردم به سینمای کوتاه داستانی. سینمایی که کارم را با آن شروع کردم.

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها