گفت‌وگو با علی اعلایی کارگردان فیلم کوتاه «گوینده»

مرضیه ریاحی
فیلم کوتاه گوینده از پس داستانی فرعی «فرش ایرانی» را محور قرار می‌دهد. این فیلم پیش از این جایزه بهترین کارگردانی چهارمین دوره جشنواره دانشجویی نهال را دریافت کرده است.
علی اعلایی یکی از کارگردان‌های این فیلم فیلمسازی را در انجمن سینمای جوانان ایران آغاز کرده و به جز فیلمسازی؛ تصویربرداری، تدوین و صدابرداری فیلم‌های کوتاه زیادی را نیز برعهده داشته است.

چه شد که سراغ «فرش ایرانی» رفتید؟
تابستان سال گذشته در ورک‌شاپ کارگردانی عباس کیارستمی که موسسه «کارنامه» در کاخ سعدآباد برگزار کرد؛ این ایده مطرح شد. کیارستمی از هنرجویان خواست که یک فیلم راجع به «فرش ایرانی» در پنج دقیقه بسازند. در آن ورک‌شاپ کیارستمی از هنرجویان می‌خواست که هر هفته یک فیلم بسازند و روند کار این‌طوری بود که صبح‌ها بچه‌ها طرح‌هایی را که نوشته بودند می‌خواندند و کیارستمی و بقیه نظر می‌دادند و بعدازظهرها فیلم‌ها را می‌دیدیم.
شما هم با همان شیوه‌ی ورک‌شاپ کیارستمی «گوینده» را ساختید؟
نه من اصلا طرحم را در آن ورک‌شاپ تعریف نکردم و خودم رفتم فیلم را ساختم. منتها ایده‌ی ساخت آنجا شکل گرفت. وقتی قرار شد این فیلم را بسازم 2 ماه درگیر این قضیه بودم که چطور باید به این طرح نزدیک شوم. به طبع یک مدتی درباره «فرش ایرانی» تحقیق کردم و دیدم نمی‌توانم ظرف پنج دقیقه حرفم را بزنم بنابراین دنبال یک قالبی گشتم که هم بتوانم راحت حرفم را بزنم و هم یک کششی برای مخاطب ایجاد کنم.
چرا سیاه و سفید تصویربرداری کردید؟
من جایگاه فرش ایرانی را سیاه و سفید دیدم. یک فضایی که شاید خیلی تویش رنگ نیست برای همین رنگ را ازش گرفتم.
چرا تو فرش ایرانی رنگ نیست؟
چون فرش دست‌باف ایرانی به خاطر ماشینیزه شدن، کارگران ارزان چینی، دزدیده شدن طرح‌های ایرانی و خیلی چیزهای دیگر الان وضعیت خوبی ندارد. بافنده‌‌های فرش چون از قشر ضعیف هستند امکانش را ندارند که خودشان دارشان را علم کنند بنابراین مجبورند همیشه برای کسان دیگری کار کنند و دستمزد خیلی کمی بگیرند. و در مقابل این فرش‌ها هم الان در بازار مشتری زیادی ندارند چون مردم می‌روند یک فرش ارزان ماشینی می‌خرند. بافتن فرش کار طاقت‌فرسایی است که شاید نزدیک یک سال طول بکشد اما تقاضا برای این فرش‌ها کم است. این فضای موجود به نظرم رنگی نبود.
در فیلم به داستان دختری که برای بازگشت پدرش از جنگ فرش می‌بافد اشاره می‌شود. این داستان از کجا آمد؟ آیا منشا حقیقی داشت؟
بله این یک داستان واقعی است که من در تحقیق‌ام بهش رسیدم و یکی از طرح‌هایی بود که من می‌خواستم به صورت مستقل به آن بپردازم.    
در زمان جنگ ایران و عراق این اتفاق در یکی از شهرهای جنوبی کشور افتاده است. 2 تا دختر که مادر نداشتند با پدربزرگ و مادربزرگ‌شان زندگی می‌کردند و پدرشان به جبهه رفته بوده؛ یک روز که پدرشان برای دیدن آنها می‌آید ازش می‌پرسند، کی بر می‌گردد و پدر به آنها می‌گوید هر وقت که بافتن این فرش روی دار را تمام کردید. آنها شبانه‌روز می‌بافند و فرشی را که باید ظرف 8 ماه تمام می‌کردند 2 ماهه تمام می‌کنند اما پدرشان تا ۶ ماه بعد هم از جبهه برنمی‌گردد و آنها می‌فهمند که در جنگ مجروح شده است.
«گوینده» را به طور مشترک با خانم رویا مجدنیا کارگردانی کرده‌اید. کارگردانی مشترک چطور بود؟
خانم مجدنیا هم با من در ورک‌شاپ کیارستمی شرکت کرده بودند و قبلا هم 2 کار مشترک با هم انجام داده بودیم. من طرح فیلم را نوشتم و گفتم می‌خواهم در یک فضای مستندگونه با بازی‌های رئال و دوربین روی دست راجع‌ به فرش حرف بزنم. ایشان هم موافقت کردند و چون قبلا با هم کار کرده بودیم در اجرا هیچ مشکلی نداشتیم.
چرا با دوربین روی دست تصویر گرفتید؟
می‌خواستم فیلم یک حس مستندگونه داشته باشد. مثل مستندهای گزارشی که گاهی دوربین می‌لرزد و خیلی حساب و کتاب ندارد و بیننده می‌داند هیچ چیز بازسازی نشده و انگار همه چیز در همان لحظه اتفاق می‌افتد.
همان‌طور که می‌دانید نخستین جشنواره سینمای مستند ایران «سینما حقیقت» مهرماه امسال برگزار می‌شود. نظر شما راجع به برگزاری این جشنواره چیست؟
در حال حاضر سینمای مستند ایران تولیدات زیادی در سال دارد. با وجود حجم بالای تولیدات و رو آوردن بسیاری از فیلمسازان به مستندسازی، جای خالی یک جشنواره تخصصی مستند احساس می‌شد.
سینمای مستند جای اکران ندارد و مستندها فقط در همین جشنواره‌ها دیده می‌شوند. وجود این جشنواره کمکی است برای دیده شدن آثار مستندسازان. هر چقدر جشنواره‌ها حرفه‌ای‌تر بشوند با داوری و نگاه حرفه‌ای تشویقی برای مستندسازان محسوب می‌شوند.  

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها