مرضیه ریاحی
مهدی نادری فیلمسازی است که در اغلب فیلمهایش با بهرهگیری از کمترین عوامل در پی رسیدن به زبانی است؛ که مختص خودش باشد. لبهای دوخته، دختران آفتاب و گزارش زیرخاکی از جمله کارهای اوست که در جشنوارههای متعدد نیز مورد استقبال و تقدیر قرار گرفتهاند.
نادری که امسال در کمپ استعدادهای جوان برلین نیز حضور داشت، اولین فیلم بلند سینماییاش را با نام یاد زدودگی ابدی با مضمون جنگ درباره زمان و رابطه در مرحله پیش تولید دارد.
با مهدی نادری درباره یکی از آخرین مستندهایش با نام تصویر کلمات درباره زندگی و آثار کامبوزیا پرتوی گفتوگو کردیم.
چرا «کامبوزیا پرتوی» را انتخاب کردید؟
من در واقع انتخاب شدم. یکی از دوستانی که مسئولیت معرفی فیلمسازان را برای پروژه آقای میرکریمی داشت این پیشنهاد را به من داد. ایشان ساخت مستند درباره داریوش مهرجویی یا کامبوزیا پرتوی را به من پیشنهاد دادند.
من به آقای مهرجویی خیلی علاقه دارم ایشان فیلمساز چند بعدیای هستند اما دورادور شنیده بودم ایشان خلوت خاص خودشان را دارند و با آشنایی که با آقای پرتوی داشتم، ترجیح دادم با ایشان کار کنم. ضمن اینکه یکسری سوالات درباره نوع نگرشی که فیلمسازانی مثل پرتوی دارند در ذهنم بود. سوالاتی در خصوص سینمای رئالیسم. ژانری که جریان بزرگی در سینمای بعد از انقلاب ایجاد کرد و پرتوی یکی از شاخصترینهای این جریان فکری است.
سفارشی بودن کار مشکلی برایتان ایجاد نکرد؟
کارهای سفارشی در واقع ابعاد مختلفی دارند. این فیلم سفارش خوبی بود. سفارشی دربارهی یک هنرمند و ساختش محدودیتی برای من ایجاد نکرد. ضمن اینکه من توصیهای هم برای ساخت مستندی درباره «ابن هیثم» دارم. من این را سفارش نمیدانم. لطف و احترامی میدانم که به من شده است. «ابن هیثم» اولین کسی است که اتاق تاریک میسازد و تلاش میکند برای رسیدن به سینما. به نظر من این نوع سفارشها خوبند.
وقتی فیلمی را سفارش میگیرید کارتان چه تفاوتی میکند با زمانی که مستقل سر صحنه میروید؟
موقعی که شما با یک هدف درباره سینما کار کنی هر سفارشی هم که بگیری سعی میکنی با زبان خودت حرف بزنی. بیان خودت را داشته باشی. نمونهی بارزش آقای کیارستمی است. سفارشی که خود تطبیقی میکند. من زیاد کار سفارشی نکردم اما خوشبختانه کارهایی که کردم در جهت اهدافم بوده. اما در هر صورت شما قرار است که یک فیلم بسازید. یک تصویری از سینما در ذهنت هست. خیلی به نظرم با هم تفاوت ندارد. فقط در کار سفارشی یک تطبیق فیلم با اهداف سفارشدهنده وجود دارد که گریزناپذیر است. و رعایت این تطبیق به شکل هنرمندانه جزو تعهدات فیلمساز است.
در فیلم شما تماشاگر «کامبوزیا پرتوی» را بیشتر یک نویسنده مییابد تا فیلمساز. چرا به این وجه بیشتر تکیه داشتید؟
ارزیابی خودم از حضور در این مجموعه همین بود. طی صحبتی که با تهیهکننده داشتم و طرحی که ارائه کردم گفتم دوست دارم بیشتر به وجه نویسندگی پرتوی اشاره کنم. و جریان فکری که درش قرار دارد. اصولا در کشور ما سینمای رئالیسم را معمولا فیلمهای بدون فیلمنامه و یک خطی میدانند. این تفکر فیلمسازان جوان را آزار میدهد. یک روزی کیارستمی توانست این خط فکری را بقبولاند و بگوید که سینما اینجوری هم میشود و دنیا از این سینما استقبال کرد.
من در این فیلم سعی کردم نشان بدهم یک نویسنده چگونه کار میکند. چطور فکر میکند و از چه چیزهایی تاثیر میگیرد. و چه نظریاتی درباره الان دارد. مخصوصا که پرتوی با کمپانیها و فیلمسازان غیر ایرانی هم کار کرده است. میخواستم این فیلم یک انتقال تجربه و حس باشد.
و اصولا در این پروژه همه دربارهی فیلمسازان یا بازیگران فیلم ساخته بودند و من میخواستم به ادبیات و نویسندگی پرتوی بیشتر اشاره کنم.
فیلم ریتم تندی داشت. بیشتر تصاویر با دوربین روی دست گرفته شده بود. چرا از این روش استفاده کردید؟
من خیلی به تنوع در سینما علاقه و اعتقاد دارم. این فیلم دربارهی یک نفر است اما شما احساس میکنید آدمهای زیادی را میبینید. من میخواستم با سرعت همهی جوانب زندگی پرتوی را به نمایش بگذارم. البته 45 دقیقه برای این کار زمان کمی است.
من این شکل فیلمسازی را پیشنهادی میبینم برای کشف زوایای متعدد که به نظر ساده و یک خطی میآید. یکی از راهها برای رسیدن به این روش قابل لمس کردن پدیده جلوی دوربین است.
من اگر میخواستم با تکنیک دیگری این فیلم را بسازم کمتر کسی بود که بتواند 45 دقیقه فیلم را تحمل کند. من کل این فیلم را در 3 جلسه فیلمبرداری گرفتم. و سعیام مردمی کردن مضمون بود. دوست داشتم مردم عادی که این فیلم را میبینند فیلم برایشان قابل لمس باشد.
در فیلم از یکسری تصاویر خاص مثل تصاویری از دادگاه صدام حسین، جرج بوش، تونی بلر، نماهایی از جشنواره فیلم برلین و... استفاده کردید که چندان با فیلم هماهنگ نیستند. چرا از این تصاویر استفاده کردید؟
این تصاویر به نظر من ارتباط تماتیک با فیلم دارند. یک جایی در فیلم پرتوی فیلمنامهای را میخواند که آداپته شدهی «جنایت و مکافات» است. که منتها این بار در افغانستان اتفاق میافتد. موقعی که پرتوی فیلمنامه میخواند ما تصاویر، جملات و عکسهایی میبینیم از افغانستان، طالبان و بر میگردیم به جایی که دادگاه صدام حسین است. ما از تطبیق تصویر و موضوع آرامآرام به عراق میآییم به مصاحبه تونی بلر و جرج بوش و آنها حرفهایی میزنند که ما دقیقا عکسش را در فیلم میبینیم. اینها کاملا با هم ارتباط تماتیک دارند.
یک دیدگاه بگذارید