فیلم دیدن، چیز بدی نیست!
هفته فیلم مستندی برگزار میشود تا فیلمهای نادیده و کم دیده به معرض تماشا گذاشته شود. با توجه به سیاست و سیاست گذاریهای اینجا فیلم مستند نه جایش در جعبه جادوست و نه بر پرده سفید.
اولی راه را اصولا بر هنر غیرسفارشی و ضدفرمایشی بسته است و درگیر چارچوب بسته خود، دومی هم اصلا جایی برای مستند در نظر نگرفته و اصولا طرح و برنامهای برایش ندارد.
پس مستندساز این سرزمین فرا میگیرد و تن میدهد که بسازد و دیده نشود، بسازد و دیده نشود، بسازد و دیده نشود. یا سفارش این جا و آن جاست و در قفسههای آنها بایگانی میشود و خاک میخورد، یا کار دلی و شخصیست و در کشوی میز کارگردان میماند تا تک و توک نمایش های محفلی در جمع چند نفره دوستان و فک و فامیل.
اگر فیلمت به تیغ تیز نگیرد و آن قدر آسه رفته باشی و آمده باشی که همه چیز به خیر بگذرد و مجوزها را بگیری، آن وقت میشود دل را به همین چند جشنواره داخلی خوش کرد تا آرزو به دل از دنیا نروی و فیلمت برای یکی دو نوبت به پرده سفید رنگ بدهد.
اگر هم کسی نه به عنوان کارشناس سینما و در کسوت محقق، که به عنوان یک مستندساز بخواهد از حال و هوا و اوضاع و احوال حرفه خود و همکاران خود و اصلا اطراف خود با خبر شود، اصلا راهی پیش پا نیست؛ مگر تماس با تک تک مستند سازان دوست و آشنا. تنها راه پی گیری و تماشا مراجعه به یکی یکی فیلمسازان است و تماشای فیلم نزد خودشان یا گرفتن نسخه ویدیویی و تماشای آن در خلوت خود.
حالا در این شرایط ، وقتی جشنوارهای برگزار میشود و هفته فیلمی، بهترین فرصت است برای علاقهمندان و محققان و خود مستندسازان که در این برهوت نمایشی، به چکهچکههایی هم که شده دل خوش کنند.
ولی از آن جا که اصولا این جا، جای عجیبی است و مردمانش و امورش خارج از چارچوب قابل پیش بینی، در هفته فیلم مستند «۵+۱۶» که توسط انجمن مستندسازان برگزار شد و اتفاقا با اقبال روبه رو شد، کمترین اشتیاق و کمترین استقبال از سوی کارگردانهای مستندساز اتفاق افتاد. تماشاگران آمدند و فیلمسازان نیامدند.
در هفته فیلم مستند «۵+۱۶» که از ۲۶ تا 29 دی ماه در خانه سینما برگزار شد، در میان علاقه مندان پیگیری که در تمام نوبتهای نمایش در هر چهار روز به تماشای فیلمها میآمدند، جز چند نفری که متاسفانه تعدادشان به عددی قابل ذکر هم نمیرسید و حتی نمیشد با عدد انگشتان یک دست مقایسهشان کرد، هیچ خبری از مستندسازان عزیزی که تعدادشان بر حسب سهمیه دریافتی کارت جشنواره فیلم فجر بالغ بر 1۵0 است نبود. و این یعنی این که مستندسازان قدیم خیلی به دنبال پیگیری مستندهای جدید و کارهای تازه کاران نیستند.
حالا این که شب نمایش فیلمهای قابل تاملی مثل جادهها عباس کیارستمی و تعزیه ناصر تقوایی هم تعداد فیلمسازان مستند افزایش خاصی پیدا نکرد، به حساب این میگذاریم که این دوستان آن قدر پیگیر و آن قدر مشتاق بودهاند که این فیلمها و چنین فیلمها را در دو سه نمایش محدود قبلیشان دیدهاند و آن قدر خوش شانس بودهاند که در جمع چند صد نفرهای قرار گرفته باشند که این فیلمها را پیش از این دیدهاند. این که بحث و گفت و گوی یک ساعت و نیمه عباس کیارستمی و سخنان سه ساعت و نیمه ناصر تقوایی اصولا به دردشان نمیخورده هم به هر حال میتوان به پای سلیقه گذاشت و بینیازی از شنیدن این سخنان.
این که دیگران چرا نیامدند، شاید آن قدر عجیب نباشد که نیامدن خود این ۱۶ فیلمساز. ۱۶ فیلم برای یک هفته فیلم انتخاب میشود. ۱۶ فیلمی که منتخب جشن خانه سینماست. ۵ فیلم نامزد دریافت جایزه بهترین مستند بوده و یکی هم برگزیده شده.
حالا فرصتی مهیاست تا این فیلمها در کنار هم نمایش داده شود. چه کسانی مشتاق تر از همین 16 فیلمساز برای دیدن آثار یکدیگر؟ آیا اهمیتی نیست برای این که بدانیم با چه کسانی رقابت کردهایم و چه کسانی از ما پیش افتادهاند و پس ماندهاند؟
آیا این فیلمسازان عموما جوان و اغلب فیلم اول و دومی، نیازی به دیدن تجربههای دیگران و سود بردن از آن حس نمیکنند؟ آیا مهم نیست بدانیم آن ۵ فیلم نامزد برتر، چه آثاری بوده و آن فیلم منتخب چه گونه بوده و چه داشته که جایزه را برده ؟ چند نفر از این ۱۶ نفر – جز یک و گاهی دو نفر – به تماشای همه فیلمها آمدند ؟ و چند نفر در زمان نمایش مستند برتر اعلام شده در سالن بودند یا فیلم را قبلا دیده بودند؟ و آیا این عزیزان نیازی هم به دیدن آن ۵ فیلم بخش ویژه احساس نمیکردند؟ کیارستمی و تقوایی و شیردل و بنیاعتماد و صمدیان هم آثارشان ارزش دیدن نداشت؟
به هر حال در این شهر شلوغ ، ترافیک است و راه دور است و روزمرهگی و روزمرگی زندگی هست و ... خلاصه آن قدر چیزهای مختلفی هست که بتوان بهانهای آورد. بهانهای بس معقول و منطقی.
... اما مساله، مساله نیامدن چند فیلمساز به یک هفته فیلم نیست. مساله جامعهایست که شاعرانش میگویند و نمیخوانند، نویسندگانش مینویسند و نمیخوانند، اهل موسیقیاش
مینوازند و نمیشنوند، فیلم سازانش میسازند و نمیبینند و ...
و مساله مهم تر این که همه هم مدعیاند. و... البته بنده هم – به هر حال – یکی از این همه. نه بیرون گود، که فردی از دل همین سرزمین و از میان همین مردمان. ... « بر ما چه رفته
است ؟ بر ما چه میرود؟ »
www.saffarian.ws
یک دیدگاه بگذارید