بازی با زمان
مرضیه ریاحی
یکی از مهمترین تفاوتهای سینمای کوتاه با سینمای بلند، تجربهگرایی است. تناوب یکی از این تجربههاست. پیش از این و البته همچنان پلان- سکانس گرفتن یکی از دغدغههای فیلمسازان فیلم کوتاه بوده و هست. تناوب نیز یک پلان- سکانس 11 دقیقهای است. اما فارغ از این قضیه، توانایی مهدی فردقادری در حفظ توالی زمان و هدایت بازیگران در لوکیشن محدودی مانند قطار، قابل تامل است. این فیلم در بخش مسابقه فیلمهای کوتاه بیستوهفتمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر حضور دارد.
هماهنگ کردن بازیگرها برای پلان-سکانس کار سختی است. چقدر با بازیگرها تمرین کردید؟
قبل از اینکه بتوانیم مجوز کار در قطار را بگیریم، یک مدتی در پارکینگ خانه تمرین کردیم. سعی کردیم در پارکینگ فضای واگن قطار را درست کنیم. با 10 نفر از دوستهایم که بچههای دانشکده هنر نیشابور بودند یک روز تمرین کردیم اما روز دوم 5 نفرشان نیامدند. بعد از اینکه مجوز حضور در ایستگاه قطار را گرفتیم، هفت روز در ایستگاه تمرین کردیم.
چند برداشت داشتید؟
ما 40 برداشت گرفتیم که 14 تا از برداشتها خوب بود که فیلم یکی از آن 14 تا است.
لوکشین فیلمت داخل قطار است. این لوکیشن برای طراحی میزانسنها، حرکت بازیگرها، حرکت دوربین و... چه محدودیتهایی برایت ایجاد میکرد؟
مهمترین مساله تنگ بودن راهروهای قطار بود. این تنگ بودن باعث شد نتوانیم عوامل سرکار ببریم. در واقع ما اصلا عواملی سرکار نداشتیم به جز تصویربردار و دستیارم که هم جزو بازیگران بود و هم عکاسی میکرد.
بزرگترین مشکل بازیگرها این بود که قطار وسط ریل بود نه کنار سکو و این واقعا برای بازیگرها مشکل ایجاد کرده بود. چون فیلم پلان- سکانس بود، وقتی دوربین از یک واگن با یکی از شخصیتها میرفت به واگن دیگر، بازیگرها در یک فرصت کوتاه باید از در عقب واگن قبلی میرفتند پایین و از در دوم واگن جلویی میآمدند تو که مجددا بازی کنند.
مشکل بزرگی که وجود داشت وسط ریل بودن قطار بود. چون قطار وسط ریل بود ارتفاع پلهاش تا زمین خیلی زیاد بود و روی زمین هم پر از سنگ بود. در چنین شرایطی باید بازیگرها ظرف 30 ثانیه از واگن عقب میپریدند پایین و از واگن جلویی دوباره سوار میشدند.
البته ما خیلی تمرین داشتیم اما زمان تمرین بدون دوربین این کار را انجام داده بودیم و با اضافه شدن دوربین به خاطر محدودیت زمان به مشکل میخوردیم.
حتی گاهی همین رفتوآمدها و ساختار داستان بازیگرها را گیج میکرد و وقتی دوباره سوار قطار میشدند از من میپرسیدند کجا باید بروند.
موقع تصویربرداری شما کجا بودید؟
تمام مدت پشت تصویربردار بودم. چون به سمت عقب حرکت میکرد باید هدایتش میکردم و از طرف دیگر باید جای بازیگرها را هم مدام گوشزد میکردم.
چقدر آن ساختاری که در ذهنت بود، شکل گرفت؟
تقریبا 70 درصد آن چیزی که میخواستم اتفاق افتاد که البته بقیهاش به دلیل کمبود امکانات شکل نگرفت. تقریبا ما در کار هیچ چیز از پیش تعییننشدهای نداشتیم. چون همه چیز در قالب ریاضی بود.
یعنی هیچ تصمیم لحظهای نگرفتید؟
نه. در حرکتها، دیالوگها، میزانسنها و تصویربرداری هیچ تغییری نداشتیم. چون همه چیز را قبلا در تمرینها اصلاح کرده بودیم.
در فیلمسازی چقدر به فرم اهمیت میدهید؟
کار فرم کردن قبلا بیشتر برایم اهمیت داشت. همزمان با تناوب چند ایده اینچنینی داشتم. حتی بلافاصله بعد از تناوب تصمیم داشتم تناوب 2 را بسازم اما چون احساس کردم ممکن است تکراری شود این کار را نکردم. میتوانم بگویم بیشتر از فرم به مقوله زمان علاقه دارم. تفاوت زمان حقیقی و مکانیکی و بازی با زمان را دوست دارم.
چرا فیلم دو پایان دارد؟
سعی کردم برای اینکه کار متفاوت باشد دو پایان برایش بگذارم. در روایت عادی فیلم اول نقطه عطف، واکنش و کنش را میبینیم و بعد از آن پایان بندی. اما اینجا براساس علت و معلولی که در کار گذاشته شده بود و آن نشانههای تصویری که وجود دارد دو پایان میبینیم. از طرفی احساس میکردم دو پایان در فرم روایت بهتر است. چون قطار یک خط مستقیم است و قرار نیست از زمان صفر به صفر برسیم. چون در اکثر کارهای فرم در ایران این اتفاق میافتد. اما در تناوب ما در یک زمان خاص باقی میمانیم.
کل فیلم دو-سه دقیقه است و ما آن را به صورت مختلف میبینیم. اما به نقطه شروع نمیرسیم و دو داستان متفاوت در دو واگن اتفاق میافتد. در واقع ما یک شکل از ساختار را داریم که در دو مکان و با دو پایان اتفاق میافتد اما در نهایت زمان یکی است.
بعد از حضور «تناوب» در جشنواره فیلم کوتاه تهران، حرف و حدیثهایی در مورد فیلم شما شنیده میشد. بعضیها معتقد بودند فیلم شما تاثیرگرفته از فیلم «محدوده دایره» ساخته شهرام مکری است. البته من به چنین چیزی اعتقاد ندارم و میخواهم بدانم نظر خودتان در مورد این قضیه چیست؟
اصولا این یک فرهنگ غلطی است که ما فکر میکنیم هر کس کار فرم بسازد؛ لزوما از دیگری تاثیر گرفته است. من اصولا به این نوع تاثیرپذیری اعتقاد ندارم. وقتی حرف از تاثیرپذیری میشود چون این دو فیلم هر دو پلان- سکانس هستند؛ این تصور ایجاد میشود که حتما یکی از دیگری تاثیر گرفته و مهمترین معیار هم میشود تاریخ ساخت.
یعنی چون فیلم من بعد از آن فیلم ساخته شده، پس من تاثیر گرفتهام. اما واقعا پلان- سکانس بودن یک قسمت کوچکی از فرم روایی است. در این نوع فیلمها نقطهگذاری، میزانسن، حرکت دوربین، لوکیشن، المانهای تصویری و هزار مساله دیگر وجود دارد.
من فکر میکنم مهمترین تفاوت این دو فیلم در این است که آن فیلم به نقطه صفر میرسد اما تناوب دو پایان دارد.
یک دیدگاه بگذارید