گفت و گو با ناهید قبادی؛کارگردان «تب آخر»

تب آخر داستان زندگی تکراری آپاراتچی پیر سینمای روبازی در سنندج است که به علت نبود تماشاگر خودش فیلم ها را تماشا می کند و رویاها و کابوس هایش را روی پرده می بیند. فیلم با نماهای طولانی و تاکید بر روزمرگی تحمل ناپذیر زندگی پیرمرد آشکارا یادآور طبیعت بیجان سهراب شهیدثالث است، هرچند که ناهید قبادی این تاثیرگرفتن آشکار را نفی می کند. او در خانواده ای سینمایی زندگی می کند و تب آخر فارغ از هرچیز دغدغه های یک عاشق سینما را(در مقام سازنده) که از مهجور ماندن آن رنج می برد، به تصویر می کشد. این فیلم در بخش مسابقه فیلم های مستند بیست و سومین جشنواره فیلم فجر حضور دارد.

در موضوع سینمای روباز سنندج چه جذابیتی وجود داشت که تصمیم گرفتید آن را به عنوان محل وقوع رویدادهای فیلم انتخاب کنید؟

عظمت پرده سینما و روباز بودن آن که همزمان صد هزار نفر می توانند فیلمی را روی پرده سینما ببینند و صدایش از موج اف ام رادیو و بلندگوهای قوی سینما بشنوند(طوری که تماشاگر می تواند در ماشینش بنشیند، فیلم را ببیند و صدای فیلم را از رادیوی ماشینش بشنود) جذابیت سینمایی فراوان دارد. این جذابیت با مهجور بودن و بلا استفاده ماندن این امکانات در تضاد بود و ما را بر آن داشت که از خود همان سینما برای بیان این مطلب استفاده کنیم.
پیرمرد آپاراتچی و زندگی تکراری اش در واقعیت به همین ترتیب است که در فیلم می بینیم؟
این سینما را قبلا مردی آپاراتچی اداره می کرد که بعلت تعطیل شدن سینما آپاراتخانه هم پلمپ شد و در حال حاضر در اختیار شهرداری سنندج است. طبق تحقیقات درباره آپاراتچی سینما به این نتیجه رسیدیم که او چنین دغدغه ها یی داشته و از این که این سینما بدون تماشاگر می مانده، همیشه در رنج بوده است. پیرمردی را که در فیلم می بینید، در واقع نگهبان آنجاست که شب ها در اتاقی در همان محل بسر می برد.
 تاکید بر تکرار کارهای روزمره پیرمرد و سکون و رخوت حاکم بر زندگی او فیلم های سهراب شهیدثالث و بخصوص طبیعت بیجان را تداعی می کند. آیا قصد ادای دین به آن فیلم را داشتید؟
من کارهای شهید ثالث را فقط از طریق نشریات و کتاب ها می شناسم و متاسفانه تاکنون موفق نشده ام فیلم های او را ببینم.
 نوعی همدردی میان موضع کارگردان و وضعیت آپاراتچی احساس می شود...
بله. هر زمان از مقابل سینمایی رد می شوم، در خیال خود می گویم کاش جلوی گیشه یک صف طولانی از تماشاگران وجود داشت.
این علاقه تا حدی بود که به خاطرش فیلمی با این موضوع بسازید؟
علاقه من به سینما به حدی است که تمام زندگی مرا تحت تاثیر قرار داده است. با توجه به این که من و همسرم هر دو در این زمینه فعالیت داریم، سینما در زندگی ما حضوری پر رنگ دارد. طوری که پسر شش ساله ما در حین تماشای فیلم  می گوید چه پلان زیبایی! او فیلم های کوتاه ما را چند بار متوالی می بیند و باز هم درخواست میکند که اجازه دهیم یک بار دیگر ببیند. هنگام فیلمبرداری این فیلم او مثل همیشه همراه ما بود و شب تا دیر هنگام با ما راش های فیلم را می دید.
 چرا سرعت حرکت تصاویر را تندتر از حد معمول است؟
این فیلم در اصل راجع به سینماست و سینما یعنی حرکت و پویایی. ما هنگام تدوین به این نتیجه رسیدیم که دغدغه و فعالیت پیرمرد برای جلب نظر تماشاگران باید سریع تر باشد.

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها