مرجان ریاحی
«باد، ده ساله» از آن دسته فیلمهایی است که تسلط سازنده در پلان به پلان اثر مشهود است. مرضیه وفامهر با اقتداری خاص بازیگران، سیاه لشگران، فضای بازسازی شده دهه ۶۰ و... تحت کنترل دارد. چیزی که بندرت در فیلم کوتاه اتفاق میافتد.
وفامهر در دومین اثرش پخته تر عمل میکند. قاب بندیها، دکوپاژ، بازی روان نابازیگران فیلم همه و همه نشانگر توان و شعور بصری بالای فیلمساز است. کارگردانی که فیلم کوتاه، شعور مخاطب و سینما را کاملا جدی گرفته است.
چرا «باد، ده ساله»؟
شخصیت اول این قصه که یکیست از هزاران مثل باد میماند، دوست دارد حرکت کند و تغییر ایجاد کند، دخترکی ده ساله.
فیلمنامه «باد، ده ساله» چگونه شکل گرفت و تا چه اندازه تجربه شخصی شما در شکل گیری آن موثر بود؟
وقتی که دبیرستان میرفتم، فکر کردم روزی رنجهای بشری را تصویر خواهم کرد، پس از اینکه به دانشکده آمدم به هر جا که فکر کنید چه در زمینه تئاتر که رشتهام بود و چه فیلمسازی سر زدم. نوشتههایی که میدادم با چند جواب مشخص روبرو میشد، «جشنوارهای نیست. برو سال دیگر بیا» یا اصلا متن را به زباله دانی میانداختند. بعد از سالها صبر بالاخره فکر کردم کودکی استثنایی من هنوز مهجور مانده و هنوز در نقاط دیگر جهان مثل عراق، لبنان، فلسطین، چچن و....دارد تکرار میشود.
یاد سه داستان افتادم که بعد از دبیرستان وقتی برای اولین بار به فکر فیلمسازی افتادم طرحشان را نوشتم اما هر جا بردم روسای امور گفتند جشنوارهای نیست و اینها در گنجه ماند. دو تا از این قصهها نبات و باد، ده ساله به کمک دوستان و سماجت من بدون کمک گرفتن از بودجههای مخصوص پسرخالهها ساخته شد تا بار فکری مرا کمی سبک کند و اما از کجا آمدهاند من فکر
میکنم همه قصهها از تجربه شخصی میآید اما اگر در آنها یک فراگیری اجتماعی را جستجو کنی قابل توجه تر میشود. تلاش من در هر دو فیلم بررسی فنومنولوژیکال کودک جنگ زده است. نه بازگویی تجربه شخصی. برای همین شما هم آنرا لمس میکنید.
از سیاه لشگرهای زیادی استفاده کرده بودید. اتفاقی که به دلیل مشکلات مالی و اجرایی معمولا در فیلم کوتاه نمیافتد. هماهنگ کردن این آدمها و بازی گرفتن از آنان با توجه به محدودیتهای زمانی، مالی و تعداد کم عوامل که در فیلم کوتاه وجود دارد. چگونه انجام شد؟
با جدیت بسیار، تلاش سخت وهدفمند، کمک گروه، دستیاران عاشق و ذهن دردمند و... فیلم، فیلم است کوتاه و بلند ندارد باید برای هر پلان برنامهریزی و تلاش بسیار کرد. باد، ده ساله حدود صد پلان دارد که همه آنها با خون دل تمام گروه و دویست و پنجاه بازیگر کودک در زمستان سخت سرد 1383 فیلمبرداری شده است. این همه خون دل خودش موتور حرکتی مهمی کافی ای است. البته دستیار من زهرا جعفری خیلی زحمت کشید و من خودم را مدیون تکتک عوامل گروه می دانم.
«باد، ده ساله» از طراحی صحنه و لباس قابل توجهی برخوردار بود و فضای خاکستری حاکم کاملا در خدمت مضمون بود. چگونه به این فضا رسیدید؟
صحنه و لباس مناسب اگر بدست نیاید فضا و محیط داستان ساخته نمیشود و شخصیتها که منتج از محیطشان هستند جان نمیگیرند. بنابرین ساخت فیلم کاری عبث میشود. در این داستان اگر قطعهای نامناسب وارد میشد کل اثر زیر سوال میرفت. من همه چیز را کنترل و انتخاب میکردم اما چگونگی رسیدن به این فضا به سلولهای خاکستریم بر میگشت.
هر چه جستجو کردم تنها و تنها همین رنگ را به خاطر آوردم و همین دیوارها را و اضافه کنم که من کلاس دوم راهنمایی به علت پوشیدن کفش سفید اخراج شدم و بیش از یکماه مدرسه نداشتم. هیچ جا ثبت نامم نمیکردند و مادرم که عاشق این بود بچههایش دانشمند شوند داشت دق
میکرد و این لحظهها در آلبوم شخصی من تازه و زندهاند. اگر فراموشکار نباشیم رسیدن به اثر حقیقتا ساده تر میشود. کمی اندیشیدن و مقدار زیادی صداقت لازمست. حال و هوای فیلم در دهه ۶۰ میگذرد. بازسازی زمان کار ساده ای نیست برای گرفتن صحنههای خارجی با چه مشکلاتی مواجه بودید؟
مشکلات زیاد بود اما ما کار، کار، کار، بیوقفه کار کردیم. دیوارها رنگ شد لباسها کنترل شد و من یک سال زمان صرف باد، ده ساله کردم. از نوشتن تا کپی کشیدن و در مراحلی هم تنهای تنها ماندم.
تماشاگر کاراکتر اصلی را بیشتر در نماهای خاص و گوشه کادر میبیند. آیا انتخاب این قاب بندی بدلیل القای مشکلات اجتماعی این کاراکتر به تماشاگر است؟
او بادیست که با دیوارهای بسیار سرکوب میشود. دیوار از ابتدای داستان حضورش معرفی
میشود و بخش بیشتری از تصویر را میگیرد و کوچههایی باریک با دیوارهای سنگین که ترا تنها به یک مسیر هدایت میکنند که جبر زمانه است. جبر زمان بر زندگی بشر اثری عمیق میگذارد اما کودک را تماما در کنترل خویش دارد. آنچه که در تصویر میبینی اجرای محتوا و درونمایه فرزندان زمانست.
نام فیلم قبلی شما و کاراکتر آن «نبات» بود. آیا انتخاب اسم نبات برای کاراکتر اصلی فیلم جدیدتان دلیل خاصی دارد؟
بله. ما بچه هایی بودیم به شیرینی نبات که میتوانستیم درد دلها را التیام بدهیم.
دیدگاهها
آهو آل آقا
۰:۴۱ ۷ بهمن ۱۳۸۵
تبریک می گوییم به دوستم مرضیه وفامهر، که می دانم به آنچه می کند عشق می ورزد و آنچه می گوید صادقانه است، می دانم که روزی باز هم از این بیشتر موفق خواهد شد.