چیزی شبیه معجزه
علیرضا دهقان
امروز سینمای مستند ایران به مراتب از سینمای داستانگو پیشی گرفته است. با کارهای درخشانی که در سالهای اخیر در زمینه سینمای مستند تولید شده، پیشبینی استقبال بیشتر و گستردهتر از این نوع سینما چندان دور از ذهن نیست. مستند بلند «متهمین دایره بیستم» از آن دست مستندهایی هست که به دلیل سوژه ناب و موضوع ملتهبش مخاطبان زیادی را جذب خود میکند و به جز موارد اندکی در سایر قسمتها خوب قصه میگوید. حسام اسلامی فیلمساز جوان و خوش آتیه سرگذشت یک گروه نوجوان بزهکار را در گذر پنج سال از زندگی آنان را روایت میکند. این روایت جذاب از زندگی نوجوانان بزهکار، بدون نزدیک شدن وخودمانی شدن گروه سازنده با این شخصیتها امکان پذیر نبود. روایتی ساده و صمیمی از زندگی نوجوانانی که دنیای متفاوتی نسبت به هم نسلان خود دارند و در نهایت تحول شخصیت یکی از این افراد در طول چندین سال فیلمبرداری فیلم باعث میشود با مستندی متفاوت و جذاب روبرو شویم. متهمین دایره بیستم حضور موفقی در جشنوارههای مختلف داشت که از مهمترین افتخارات آن میتوان به سیمرغ بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر، تندیس بهترین فیلم و کارگردانی جشن مستند خانه سینما اشاره کرد.
حسام جان چرا متهمین دایره بیستم؟ ایده کار از کجا آمد؟ تا آنجا که میدانم دزدیدن ماشین تو باعث شروع ساخت فیلم شد.
ایده شروع، ساخت فیلمی درباره کودکان کار بود. مدتی هم درگیرش بودم. ولی کم کم با احسان و دوستانش آشنا شدم که دیگر کودک کار به حساب نمیآمدند و درگیر بزهکاری شده بودند و هر روز زندگیشان در معرض خطر و تهدید بود. قاعدتا این فیلم را باید بعد از فیلمی درباره کودکان کار و در ادامه آن میساختم ولی سرعت زیاد تغییرات زندگی بچهها باعث شد فیلم را زودتر شروع کنم. البته دزدیده شدن ماشین وقتی اتفاق افتاد که دیگر تصمیمم را گرفته بودم و منتظر فرصتی برای نزدیک شدن بهشان بودم. شاید حالا وقتش است برگردم و فیلم اول را بسازم. فیلمی درباره کودکان کار.
چه عاملی باعث ایجاد انگیزه برای ساخت چنین مستندی شد که سالها آنها را دنبال کنی. چون سالهای پیش از این سوژهها فیلمی ساختی که در جشن خانه سینما هم اکران محدودی شد ولی انگار خود تو دوست داشتی این ماجرا را دنبال کنی و فیلمی درجه یکی از آنها بسازی؟
راستش برنامهای برای این شش سال نداشتم و همان طور که گفتی فیلم را سال نود تدوین کردم و به چند نفری هم نشان دادم. ولی هیچ وقت از پایان راضی نبودم. هیچ وقت نشد سر فیلمبرداری با خودم بگویم این سکانس آخر فیلم است. از یک جایی به بعد دیگر به فکر فیلم نبودم و فقط به عادت همیشه دوربین دستم بود. ولی وقتی در بیمارستان لحظه دیدار احسان و پسرش و گریه احسان را دیدم فکر کردم این پایان فیلم است. پایان قصه مردی که سالهاست گریه نکرده و فکر میکند گریه ترسویش میکند و حالا آنقدر شجاع شده که از ترسو شدن نترسد و اشک بریزد.
ساخت این مستند چه مدت طول کشید و در طول این زمان با مشکل خاصی روبرو بودی؟
شروع تا پایانش شد ۶ سال. البته که در طول این سالها فیلمهای دیگری ساختم که بیشترشان از تلویزیون پخش شدند. سختترین مشکل لحظهای بودن و غیر قابل پیش بینی بودن ماجرا بود. هر روز اتفاق تازهای میافتاد و مسیر فیلم عوض میشد. اگر چند روزی نبودم و خبری از بچهها نمیگرفتم ممکن بود اتفاقات مهمی را از دست بدهم که دیگر امکان تکرارشان وجود نداشت.
آیا قصد ادامه کار در این زمینه را داری؟
حتما. این مدل فیلمسازی را بسیار دوست دارم و بیش از هر چیزی از پروسه تولیدش لذت میبرم و برایم آموزنده است. آدمهایی که در شرایط ناپایدار قرار دارند و هر روز باید برای زندگیشان تصمیم جدیدی بگیرند برایم جذاب هستند.
بازخوردهای اثر خودت را چگونه ارزیابی میکنی؟
به نظرم فیلم در ارتباط برقرار کردن با مخاطب داخلی تا حدی موفق بوده و این شاید به خاطر معجزه پایان فیلم است. اینقدر زندگی احسان تلخ و تیره است که هیچ امیدی برای تغییر باقی نمیماند و در پایان لذت این تغییر مخاطب را شگفت زده و امیدوار میکند.
ارتباط گرفتن با نقشهای اصلی فیلم کار آسانی به نظر نمیرسید چگونه همراهی آنها را جذب کردی؟
آسان نبود و زمان زیادی طول کشید تا به جایی رسیدم که فهمیدم آماده شروع فیلمبرداری هستم. قبل از آن چند مرحله از ارتباط با بچهها را گذراندم. اعتماد به من، اعتماد به دوربین، اهمیت ندادن به دوربین و فراموش کردنش.
در متهمین دایره بیستم اصلا به حذف یا نگفتن چیزی فکر کردی؟یا فقط سعی داشتی واقعیتهای ماجرا نشان داده بشه؟ چه شد که به این نتیجه رسیدی؟
قطعا بخشهای زیادی از قصه را حذف کردهام و نگفتهام. بخشهایی به دلیل حریم شخصی شخصیتهای فیلم و بخشهایی به دلیل محدودیتهای روایی و سینمایی. سعی کردم تا حد امکان قصه متمرکز پیش برود و خیلی از شخصیت اصلی دور نشویم. هر چند همین انتخاب شخصیت اصلی هم در بخشهای پایانی فیلمبرداری رخ داد و قبل از آن سعی میکردم دوستان احسان را هم مثل احسان دنبال کنم ولی در مرحله چیدن روایت و تدوین احسان را پر رنگتر نگه داشتم و تمرکزی روی دیگران نکردم تا قصه راحت تر پیش برود.
بعد از دریافت جایزهها و نمایش متعدد دایره بیستم چه حسی نسبت به اثر داری؟ ماجرا را از ابتدا اینگونه میدیدی؟
نه اصلا این تصور را نداشتم. ماجرا برایم خیلی سادهتر از این حرفها بود. فکر میکردم در شرایطی قرار گرفتهام که باید ثبتاش کنم و برایم مهم نبود که حتی هیچ وقت هم نمایش داده نشود. به نظرم بخشی از واقعیت شهری بود که در آن زندگی میکردم و باید یک نفر ثبتاش میکرد. هنوز هم از دیدن فیلم روی پرده مضطرب میشوم و فکر میکنم که زندگی امروز احسان چقدر غیر قابل پیش بینی بود و شبیه به معجزه است.
ما در مقطعی از فیلم میبینیم که احسان متحول شده و میخواهد ازدواج کند و ما این سیر متحول شدن احسان را در فیلم نمیبینیم فکر میکنی مشکل از کجاست؟ شاید خودت فکر نمیکردی که احسان بعد زندان اتفاقهایی برایش رخ دهد یا اینکه امیدی به متحول شدنشان نداشتی که تا آخر دنبالشان کنی؟
من هیچ امیدی به احسان نداشتم و احسان را رها کردم و خیلی پیگیرش نبودم. چون فکر نمیکردم اتفاق خاصی براش بیفتد ولی این نکته هم مد نظر داشته باشیم که تحول برای انسان یک لحظه مشخص و واحد رخ نمیدهد و در واقع زندگی احسان به شکلی بود که تا یک جایی فرورفت ...فرورفت... تا جایی که دید دیگه راهی براش وجود نداره شروع کرد به برگشتن. مثلا آن ماجرای بیمه میانه راه برگشتن احسان به زندگیش هست. یعنی از یک جایی که دست به هر جرم و سرقتی میزد میرسه به جایی که تصمیم میگیرد یک کار محتاطانه تری انجام بدهد و به جای اینکه کاری بکند که شاکی خصوصی داشته باشد به خودش آسیب بزند. که از شرکت بیمه کلاهبرداری کند و این به نظرم بخشی از مسیر برگشته و اینکه ما چرا آن نقطه انتهایی و به ته رسیدن زندگی احسان را نمیبینیم بخشی از آن بخاطر رها شدن و ناامیدی من است.
من بعدش با احسان راجع به آن لحظه و چرخشی که در زندگی داشت خیلی صحبت کردم و فکر میکردم در فیلم باید نشانهای ازش بگذارم ولی مسئله این بود که دلایل زیادی برای تغییر در زندگی احسان وجود داشت و هر کدامش را اگر بیان میکردم این ماجرا ناکامل میماند. چون اگر هر کدامش را میگذاشتیم انگار اهمیت بقیه را نادیده گرفتیم ولی در نهایت در فیلم به دوتاش اکتفا کردم.
یک جا من یک دلیلی میآورم که احسان دیگر خسته شده بود و از اینکه میدید هر کاری را دیگر نمیتواند انجام بدهد و زندگی زورش بیشتره و نقشههاش شکست میخورد و یک جا توی بیمارستان احسان میگوید من از دوستام جدا شدم زندگیم به روال عادی برگشت و اگر با آنها بودم هنوز با همان شرایط داشتیم زندگی میکردیم.
در آخر فیلم بخاطر تحولی که برای احسان رخ داده ما خوشحال میشویم ولی با خود فکر میکنیم که چکار میشود برای مابقی اعضای این گروه کرد ؟آیا فکر نمیکنی میشد در فیلم با شخصیتها به شکلی برخورد کرد و یا آنها را به شکلی درگیر کنیم که در افراد بیشتری تحول را شاهد باشیم؟
ببین تغییر در زندگی این آدمها یک اتفاق روتین و روزمره نیست. یک چیزی شبیه به معجزه است. بخاطر اینکه تو فکر کن چه مدل از کودکی را تجربه کردی؟ تو چه محلهای و کجا بزرگ شدی؟ از کودکی درگیر تعقیب و گریز و کانون اصلاح و تربیت و بعدش هم که به سن قانونی رسیدی درگیر زندان بزرگسالان بودی و همینجور هم فرو رفتی و حالا تغییر خیلی اتفاق سختیه. مثلا آدم اگر تو 30 سالگی یک خلافی بکند و زندان برود امکان برگشتش خیلی بیشتر است. ولی وقتی از بچگی و ابتدا درگیر بزهکاری بودی و رشد درستی نداشتی تغییر خیلی سخته. حقیقتش من حتی امید به تغییر احسان هم نداشتم. فکر میکنم احسان بیشتر بخاطر حس مراقب بودنی که داشت توانست برگردد. تو نوجوانی این گروه دوستانش که ازشان مراقبت میکند و وقتی بزرگ شد این گروه به خانواده اش تبدیل شد.
مرز میان مستند محض و بازسازی صحنهها در فیلمت خیلی مشخص نیست و مخاطب گاهی اوقات نمیداند این بازسازی هست یا مستند؟ مثلا در صحنه به دنیا آمدن فرزند احسان بعد از اینکه او با تو تماس میگیرد و خبر میدهد که اگر میخواهی برای به دنیا آمدن فرزندش به بیمارستان بروی، دوربین سریع در بیمارستان حاضر میشود. البته که تو میخواستی به روایت فیلمت کمک کنی اما به نظرت تا چه حد میشود این کار را انجام داد؟
ببین هیچ لحظه بازسازی وجود ندارد. من تمام تماسهام را ضبط میکردم از جمله خبر بیمارستان رفتن. من و احسان 48 ساعت در بیمارستان تنها بودیم. تصویر بالا آمدن احسان از آن تصویرهایی بود که توی آن دو روز من ضبط کردم. بارها رفتیم و آمدیم چون بخاطر زایمان طبیعی همسرش زمان حضور بیمارستان دو روز طول کشید. من سعی کردم بازسازی انجام ندهم چون فکر میکنم حتی یک صحنهاش ممکن بود حس فیلم را خراب کند.
چه شد که تصمیم گرفتی فیلمت را اکران عمومی نکنی؟
حقیقتش این است که من تا این حد از اکرانش را هم نمیخواستم. فقط این پایان خوش یا رستگاری و رضایت خود احسان به نمایش فیلم بود که من توانستم در جشنوارهها و نمایشهای محدود اکران بگذارم. ولی بیشتر از آن راضی نیستم. من از سرنوشت یکی دوتا از سوژههای فیلم خبر ندارم و نمیدانم آیا نمایش این فیلم ممکنه بهشان آسیب بزند یا خیر؟ و دو اینکه این فیلم باید یک پارچه و کامل دیده بشود چون لحظاتی دارد که ممکنه اگر به تنهایی دیده شود شخصیت بدی از آن آدمها در ذهن مخاطب ایجاد شود. ولی وقتی از ابتدا تا انتها میبینی با آن آدمها همراه میشوید و درکشان میکنید. اکران فیلم باعث میشود آدمها امکان این را داشته باشند تکه تکه با هر جایی از فیلم همراه بشوند و این زننده است و ترجیح میدهم این فیلم در نمایشهایی که دارد کامل دیده شود.
آیا به ساختن آثاری در امتداد موضوع متهمین دایره بیستم فکر میکنی؟
بله. البته نمیدانم از کدام طرف امتداد داده خواهد شد. در حال حاضر به دو فیلم فکر میکنم که نمیدانم کدام زودتر به تولید خواهد رسید. یک فیلم درباره شخصیتهایی که به نوعی گذشته احسان محسوب میشوند و یک فیلم درباره آدمهایی که هم سن و سال احسان امروز هستند و به نوعی آینده احسان به حساب میآیند.
یک دیدگاه بگذارید