زوال زیبای گلها در گلدان
محسن جعفری راد
مستند مسافران ساخته محمود رحمانی نمونه بارز تعریف جان گریرسون از سینمای مستند است؛یعنی برخورد خلاقانه با واقعیت. حال باید دید این چند واژه چه کارکرد و جایگاهی در فیلم دارند. واقعیت تولید شده در فیلم دو نوع است. یکی واقعیت حاضر در جامعه و مبتنی بر ما به ازای بیرونی و زمان طولی و دیگری واقعیت دراماتیزه و مبتنی بر زمان عرضی. مثلا واقعیت جامعه نشانههایی مثل فروش کلیه، یارانه، سبد کالا و ... و واقعیت خودبسنده درام، شخصیتهای متفاوت و متنوع آدمها که از سرباز تا پیرمرد هجرت کرده به شهر در بستری از حسرت و یاس زندگی میکنند.
کار خلاقانه را میتوان در دو تکنیک روایی و ساختاری مشاهده کرد. یکی آزاد گذاشتن دوربین که هر سمت و شخصیت و قابی که دوست دارد انتخاب کند و پیرو آن طراحی لنز ابداعی و دیگری کیفیت صدای فیلم که از جلو تا عقب ماشین شفافیت یکسانی دارند. حذف فیلمبردار نه به عنوان یک به رخ نمایی فرمی بلکه از این جهت اهمیت دارد که کارگردان را از پشت دوربین به جلوی دوربین میبرد و در تفسیر کارگردان موثر است.
به این ترتیب که آدمها کارگردان را کنار خود، همسان با خود و هم زاویه با خود و در یک سنگر میبینند نه کسی که پشت دوربین تسلط به آنها داشته و با آنها به عنوان عروسک خیمه شب بازی کار میکند.
برخورد موجود در گزاره گریرسون اینجاست که کارگردان با طراحی سوالاتی ساده و در عین حال تحریک کننده سعی کرده ور پنهان شخصیتها را آشکار کند. بهترین جا برای این افشاگری، در یک ماشین برای مسافرکشی است که آدمها هر چه دل تنگشان میخواهد میگویند.
اما مهمتر از این، کارگردان زمانی به عنوان مفسر خلاق عمل میکند که سعی در ارتباط صمیمی با آدمها دارد. این صمیمیت از صداقت در آشکار ساختن دوربین گرفته تا هم دردی با آدمها و حتی گرفتن امضا برای رضایت آنها نمود عینی پیدا میکند.
به این ترتیب رحمانی فارغ از فرم گرایی کاذب سعی کرده با تکانههای دوربین بر اساس حرکت ماشین و پستی بلندیهای جاده، حتی دوربین را در یک جبر جغرافیایی و فرهنگی و سیاسی گرفتار نشان میدهد. تکانههایی که گاه دقیقا مانند یک داس تیز جوانهها را میبرند، مثل سکانس حضور پدر و پسری که ناراحتی قلبی دارد،گاه مانند نسیمی جوانهها را بیقرار میکنند، مانند پیرمردی که به شهر هجرت کرده و گاه ریشههای پوسیده جوانهها را از زمین بیرون میکشد. مانند زمانی که خبرنگار اعتقاد دارد واقعیت مورد اشاره کارگردان فانتزی و حتی اگزوتیک است.
محمود رحمانی تاکنون پنج فیلم ساخته که هیچ کدام شبیه به هم نیستند و حتی نمیتوان نخ تسبیحی میان آنها قرار داد. اما شاید جهان بینی فیلمساز وجوه مشترکی در فیلمها تزریق کرده باشد. در بهتربن فیلمهای او یعنی مادرم بلوط و ملف گند، رحمانی از فضای یاس آور زندگی آدمها حرف میزند.
گذشتهای که برای آدمها شکل کابوس شده و حالا در مسافران، حال (وضعیت یکنواخت و ملال آور زندگی روزمره) و آینده شخصیتها (پاسخ آنها برای چیستی آرزوها که اغلب رویایی پردازی خاصی ندارند) را حسرت برانگیز و دودآلود معرفی میکند و حسرت و خاطرات خزان زده خاطر آدمها به عنوان دغدغه جامعه شناختی رحمانی تبیین میشود.
یک دیدگاه بگذارید