نمیخواهم کارگردانیم زیر سایه عکاسی برود
فراز انصاری
آناهید داوری فارغ التحصیل رشته عکاسی است. فیلم کوتاه دوم او «حرفهای خط خورده» علاوه بر حضور در چند جشنواره در برنامه فیلم کوتاه شبکه چهار سیما به نمایش در آمده است. داوری میگوید ایده اولیه این فیلم از یک شعر به ذهنش رسیده و خیلی ذهنی به آن نگاه کرده است.
ایده و قصه فیلم از کجا آمد؟
ایدهاش اولین بار در کلاس آقای اسعدیان مطرح شد. یکبار سر موضوع تنهایی صحبت شد و هرکسی ایدهای داد. من بر اساس یک شعر از رسول یونان یک ایده به ذهنم رسید. در آن شعر گفته میشود که «کاش این تلفن زنگ بخورد حتی بهاشتباه» من یک مرد تنهایی که نویسنده است را میدیدم که خیلی درگیر کتابها است. درست مثل خودم، تفریح من کتاب خواندن است. طرح اولیه شکل دیگری بود و با تلفن شروع میشد. مدتی طرح را کنار گذاشتم تا اینکه نزدیک به یک سال پیش دوباره کار روی طرح را شروع کردم. سر کلاس آقای امید بنکدار و کیوان علیمحمدی، جرئت این را پیدا کردم که به این طرح ذهنی نگاه کنم.
پرداخت قصه در فضای ذهنی حتی در فیلم بلند هم سخت است. چالشهایی که در در این فضا داشتید چه بود؟
درآوردن کار کوتاه سخت است. از یک سری تغییر رنگ و نور، جنس بازی، موسیقی، بازی با صداها و... میشود کمک گرفت. من وقتی مینوشتم صداها را هم میشنیدم. به صداگذار میگفتم که اینجا این شکلی شود و یا چطور شود. از طرفی اگر فیلمنامه قوی نباشد، اگر در رفتوبرگشتها تناسب وجود نداشته باشد، مخاطب گم میکند که الان کجاست. یا کدهایی که استفاده میکنید. موتیفهایی که طراحی میشود برای آنکه از گذشته میخواهید به حال برگردید و یا دوباره میخواهید برگردید به گذشته باید آن کد را بدهید تا مخاطب گم نشود.
در دو فیلمتان قابهای جالب توجهی وجود دارد. میدانم در دانشگاه عکاسی خواندید عکاسی چقدر به کارگردانیتان کمک میکند؟
مسلما خیلی کمک میکند. قاب را میشناسید. سبکسنگین میکنید. چپ کادر، راستکادر چه باشد. اگر بخواهید با یک عکس و یا فریم حرف خود را بزنید، در عکاسی کار سختتر است. باید بدانیم که با خلاقیت، در راست کادر اگر چیزی را میگذارید در سمت چپ چه میخواهید بگذارید؟ اولویت با چیست؟ فیلم هم فریم است. هم خوبی دارد و هم بدی دارد. عکاس بودن من کل فیلم را زیر سایه من میبرد از بقیه هم شنیدم که: تصویرهای فیلم خیلی خوب بوده است. پس حتما فیلمبردار خوب بوده. هرچند به نظر من میلاد طنید فام عالی بود. چون من میگفتم و او متوجه میشد. این خیلی مهم است که فیلمبردار و کارگردان به لحاظ بصری مثل هم فکر کنند. ولی به طور کلی من دوست ندارم که کارگردانیم زیر سایه عکاسی برود. ولی عکاسی به من کمک میکند، قدرتی به من میدهد که از آنطرف قاب را میشناسم و این را دارم نقاط ضعف را بگردم پیدا کنم.
ضعف شما کجاست؟
ضعف اولیه من فیلمنامه است. برای کار بعدی که متفاوت و رئالتر است (البته باز تصویرهایی که در ذهنم است خیلی رئال نیست ولی قصه دارد) میخواهم این را تجربه کنم که فیلمنامه من قدرت داشته باشد. من قدرت قاببندی و میزانسن و... داستان را دارم. از نظر فیلمنامه اگر توازن برقرار باشد باید ببینم کار بعد از این کارگردانیم به چه سمتی میرود.
در صداگذاری به نظرم خیلی کارکردید و میدانم که مراحل پس تولید را خیلی جدی و با وسواس انجام دادهاید؛ در حالی که خیلی از فیلمسازان این مرحله را جدی نمیگیرند.
خیلیها معتقدند همین که فیلمنامه را نوشتند، مخصوصا اگر قصه رئال باشد، کافی است که فیلمبرداری و تدوین شود. این کار سختی برای من بود چون قصه خاصی نداشت. من از تمام عوامل کمک گرفتم. وقتی مینویسم صدا را شنیدم مسلما صدا تاثیر خود را دارد یا مثلا نور آبی بخورد برای فضای ذهنی و حتی اگر جایی دود میبینید برای بالانس کردن تصویر است. یک شیشه خالی، آنجا خالی نماند اگر به جزئیات نگاه کنید همه اینها تاثیرگذار است. وقتی نقاشی میبینید، شعر میخوانید، موسیقی گوش میدهید این تاثیر میگذارد. چون من درگیر جزء اینها هستم، برایم مهم است که بهتناسب از اینها استفاده شود. هر صدایی شما را یاد چیزی میاندازد کمکی میکند برای رساندن مفهوم داستان چه قصه داشته باشد چه نداشته باشد.
در مورد انتخاب بازیگران فیلم چطور عمل کردید؟ در مورد نحوه اجرای نقشها و تمرینات توضیح دهد.
چون بازیگر مرد برایم خیلی مهم بود. دو ماه و نیم طول کشید تا بازیگر مناسب را پیدا کنم. با آقای عمرانی صحبت کردیم اول قبول نمیکرد. بعد که فیلمنامه را خواند و از اینکه به شخصیت خودش نزدیک بود خوشش آمد. یادم است تمرین که گذاشتیم من برای شخصیت مرد «احمد» و شخصیت مرد داستان «یحیی» یک بیوگرافی نوشته بودم در خانه چه میپوشد؟ لیوان چای اش را کجا میگذارد؟ و...
با این روش بازیگر نمیگوید که دست و پای مرا بستید؟
نه تا الان که خیلی راضی بودند. ضمن اینکه اینها خیلی کمکشان میکرد. همان جلسه که با آقای عمرانی به تنهایی تمرین گذاشتیم. من موسیقی را پلی کردم موسیقی که موقع نوشتن فیلمنامه گوش میدادم و آقای عمرانی روی زمین خوابید پاهایش را روی بخاری گذاشت و سیگار کشید و احمد بود که در اتاق خودش بود. حرف نزدیم، راجع به زندگی و دنیا حرف زدیم. راجع به درگیریهایی که در ذهن من است و در ذهن احمد هم هست صحبت کردیم. اجازه دادم که خودش باشد تا احمد را پیدا کند. اینطوری پیش رفت و در دور دوم با بهاره ریاحی پیش رفتیم؛ که دختر کتاب فروش است. زندگیاش چطوری بود، خانوادهاش چطور بودند. این فضا را دربیاورد؛ که دختر اینچنینی است و روبرو کردن این آدمها باهم.
علاوه بر جشنوارهها؛ تلویزیون هم فیلم شما را نمایش داد. بازخوردها چگونه بود؟
تحلیلی کرده بودند که برایم جالب بود. اینقدر خوب درک شده بود؛ که گفته بودند کارگردان به اشیا جان بخشیده بود. جالب بود که این قضیه درک شده بود. خیلی از اشیایی که من بکار بردم هرکدام یک شخصیت و تاثیر داشتند.
یک دیدگاه بگذارید