بال ماهی؛ پوست کرگدن
مریم دوستی
فیلم کوتاه تولد مامان به کارگردانی مرتضی شمس از یک ایده واقعی شکل گرفته است. این فیلم در دومین جشنواره فیلم کوتاه «هیلاج» تندیس بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر زن و همچنین بهترین تدوین و بهترین گریم را به طور مشترک دریافت کرد.
پرسش کلیشهای که اتفاقا در فیلم کوتاه بسیار هم مهم هست؛ ایده فیلمنامه از کجا آمد؟ چون فیلمتان بسیار زنانه است و حس مادرانه در آن دیده میشود.
ایده فیلمنامه از ترکیب یک اتفاق واقعی میان من و مادرم و عکسی که مدتی بعد آن را دیدم، شکل گرفت. اتفاقی که به شکلهای گوناگون، مشابه آن را در ارتباطات امروزی میتوان یافت. من با خودم شرط کردم که برای ادای دین به مادرم، حتما فیلمی در آن ارتباط بسازم و نهایتا تبدیل به فیلم تولد مامان شد.
فیلمنامه کی نوشته شد و از محصول نهایی و خروجی فیلم راضی هستید؟
فیلمنامه اوایل مرداد ماه سال پیش نوشته شد که یکی، دو ماه هم بازنویسی آن طول کشید، اما هر فیلم را هر زمان که بخواهید بسازید، متعلق به آن زمان و با شرایط ذهنی و امکانات آن دوره است. اما به موضوع و ایده فیلم همچنان پایبندم، اما ممکن است امروز شکل اجراییاش را متفاوت ببینم.
از حسی که فیلم به بینندگان انتقال میدهد و اثر آن و بازخوردهاییهایی که از اطرافیان داشتید بگوئید.
تقریبا دوستان و استادانم که فیلم را مشاهده کردند، به ویژه از ایده فیلم راضی بودند. همچنین باعث افتخار من است که فیلم توسط افرادی داوری شد که مجموعهای از کسانی بودند که همیشه برای من قابل احترام هستند، اما فکر میکنم آن حسی که میان بینندگان فیلم مشترک بوده، انتقال حس تنهایی مادر است.
انتخاب بازیگران به چه طریقی صورت گرفت؟
موقع نگارش فیلمنامه، نقش سهراب و پارسا را بر اساس لحن سهراب نوربخش و بهرام افشاری نوشته بودم، اما برای سایر نقشها حداقل از بیست نفر بازیگر در آموزشگاهها و افرادی که معرفی میکردند، تست گرفته شد. به طور مثال برای یک صدای پانزده ثانیهای پشت تلفن که بعدا سعید اشتیاقی آن را اجرا کرد، از شش یا هفت نفر تست صدا گرفتیم؛ همچنین برای نقش دختر خانواده که نهایتا نکیسا نعمتنژاد آن را اجرا کردند.
ژیلا دایی برای نقش مادر، انتخاب خیلی خوبی بود. نحوه انتخاب بازیگر نقش اصلی مادر چطور بود؟
برای نقش مادر، کمی پیچیدگی وجود داشت؛ انتخاب اینکه سراغ یکی از بازیگران سینما و تئاتر برویم یا اینکه از یک نابازیگر استفاده کنیم.
ایده نابازیگر از همان ابتدا به خاطر اینکه بار اصلی فیلم بر دوش بازیگر نقش مادر بود، رد شد. در نهایت پس از گفتوگو با چندین بازیگر، به ژیلا دایی رسیدیم که بازی در چند تئاتر و فیلم سینمایی و تهیهکنندگی چند فیلم کوتاه را در کارنامه خودشان دارند و از دانشآموخته های دورههای بازیگری هیلاج هستند. البته پس از دو، سه جلسه گفتوگو، ایشان پذیرفتند که این نقش را بازی کنند.
از چگونگی اجرای فیلم و اینکه با توجه به اینکه بیشتر زمان فیلم، تک بازیگر بود، نگران نمیشدید که شاید فیلم خوب از آب درنیاد؟
در طول کار علیرضا رضوانی همراه من بود و از خوششانسیهای من در این فیلم، بودن یک گروه همدل و همراه بود که هیچ استرس و نگرانی در طول کار وجود نداشت و کل کار در آرامش انجام شد. یک هفته پیش از فیلمبرداری، لوکیشن را در اختیار داشتیم و ناگزیر بودیم به صورت فشرده چهار روز تمرین کنیم. انصافا ژیلا دایی، وقت و انرژی بسیار زیادی برای کار گذاشت و با وجود اینکه آن موقع اجرای تئاتر داشت، سه یا چهار روز تمرین کامل کار را انجام دادیم؛ به طوری که دو روز قبل از فیلمبرداری، دکوپاژ کامل فیلم انجام شده بود و یک راف کات از فیلمهایی که موقع تمرین با موبایل گرفته بودیم را داشتیم و هر آنچه که روز فیلمبرداری اتفاق افتاد، همانی بود که قبلا پیشبینی کرده بودیم، اما اینکه نگران بودم آیا نتیجه راضیکننده خواهد بود یا خیر، همیشه این نگرانی برای هر کاری وجود دارد.
در کارگردانی فیلم، پلانهای اضافی، کشدار یا عجیب غریب و خاص استفاده نشده است.
معتقدم همان طور که داستان این فیلم، یک قصه سرراست و مشخص است، نحوه روایت آن هم باید به صورت کاملا ساده صورت میگرفت، چون اگر فیلمساز حرفی را که میخواهد بزند برای خودش روشن و مشخص نباشد، هر چقدر هم اتفاقها و پلانهای عجیب هم در کار بگذارد، کمکی به حالش نمیکند.
این سادگی داستان فیلم در همه چیز رعایت شد؛ از قاببندیهای حسین خوشبین برای فیلمبرداری، تا تدوین خوبی که سیدفرید حسینی انجام داد به ریتم و روایت قصه خیلی کمک کرد و به حق برای این فیلم و یک فیلم دیگر به صورت مشترک تندیس بهترین تدوین را گرفت.
در فرهنگ ما، احترام به پدر و مادرها به موی سفید آنان یا نوستالژی خانه پدربزرگ، مادربزرگ همیشه وجود دارد و داستان این فیلم و موضوع آن درباره تنهایی آدمها، حرف بزرگی است که در این فیلم، در عین سادگی خیلی خوب درآمده بود که فکر میکنم حتی اگر ده نفر آدم خاص این فیلم را دوست داشته باشند، همین کافی باشد.
به قول یکی از منتقدان سینمایی «از چیزهای بزرگ حرف زدن خود آدم را بزرگ نمیکند» تمام سعی من بر این بود که حرفی که به آن اعتقاد دارم حرف بزرگیست؛ اما آن را در عین سادگی بزنم، به گونهای که به بیننده یک لحظه تامل برای فکر کردن درباره موضوع فیلم را بدهد.
معمولا فیلمسازهای فیلم کوتاه، بعدها فیلمهای بلند خوبی هم میسازند. به نظرم فیلمساز خوب، چه کوتاه و چه بلند، میتواند راهش را بیابد، اما با همه این حرفها، ما درباره فیلم کوتاه، تعریف درستی در فرهنگ سینمایی نداریم و در برنامههای معتبر سینمایی یا مجلات هنری نیز خیلی به فیلم کوتاه و فیلمساز کوتاه بها داده نمیشود. نظر شما در این باره چیست؟
این یک مشکل پایهای در فیلم کوتاه هست. در آموزشگاههای سینمایی، تمام دروسی که تدریس میشود، بر مبنای ساخت فیلم بلند است و عنوان میکنند که دانشجوها فیلم کوتاه میسازند که بعدها فیلم بلند بسازند. در حالی که تفاوتهای خیلی مشخصی بین ایده، فیلمنامه و کارگردانی فیلم کوتاه با فیلم بلند وجود دارد.
در آموزشگاهها جای خالی یک بسته آموزشی فیلم کوتاه دیده میشود؛ بستهای که در آن فیلم کوتاه از ایده تا پخش، درس داده بشود به طوری که خروجی آن، ساخت فیلمهایی با استاندارد فیلم کوتاه باشد. مثلا اگر موضوع پخش فیلم کوتاه که موضوع بسیار مهمی است، تدریس شود، جلوی هدر رفتن بسیاری از انرژیها و سرمایهها گرفته میشود. شخصی تمام سرمایه و پسانداز خودش را خرج یک فیلم کوتاه میکند بدون اینکه بداند آیا فیلمش اصلا قابلیت ارائه به جشنوارهها یا اکران را دارد یا خیر؟
این یعنی فیلم کوتاه را سیاهمشق فیلم بلند قرار دادن...
البته اشکالی هم ندارد، اما به شرط آنکه وقتی کسی فیلم کوتاه میسازد، ببیند آیا میتواند یک داستان را در ده دقیقه یا سی دقیقه درست تعریف کند یا خیر؟ سپس سراغ فیلم بلند برود، زیرا فیلمسازی، یک فرایند است نه یک مسابقه. اگر من نتوانم یک داستان را در پنج، شش دقیقه درست تعریف کنم، مطمئنا در نود دقیقه نیز نمیتوانم.
گاهی به اشتباه برداشت میشود که هر داستان کوتاهی را میتوان تبدیل به فیلم کوتاه کرد، به خاطر همین است که میبینیم فیلمنامه فیلم های کوتاه اشکال دارد.
به نظرم، خود فیلمساز یا فیلمنامهنویس باید یک حرف مشخص برای گفتن داشته باشد. اصطلاحی که معروف هست و میگویند «که چی؟» اشکال دیگر اینکه ما از همان ابتدا، خودمان را فراموش میکنیم و میخواهیم فیلمهایمان شبیه یک نفر دیگر بشویم و این جا دقیقا سرآغاز مشکلات است.
امیدوارم تهیهکنندگان خصوصی یا دولتی نیز برای فیلمهای کوتاه پیدا بشوند تا فیلمهای خوبی که ساخته میشوند را برای فیلمهای بعدیشان مورد حمایت قرار دهند، مثلا ما اگر پانصد جشنواره فیلم بلند داریم، در عوض سه هزار تا جشنواره فیلم کوتاه داریم که فیلمسازان ما میتوانند در آن حضور داشته باشند؛ البته اینها همه آرزویی بیش نیست...
این یک سود دوطرفه برای سینمای ایران و فیلم کوتاه است. شما آمار و تعداد جوایزی که فیلمهای کوتاه - که معمولا با سرمایه شخصی ساخته میشوند - از جشنوارههای خارجی کسب میکنند را با تعداد فیلمهای بلندی که تهیهکننده خصوصی دارند را بگیرید. در حالی که نسبت سرمایهگذاری در فیلم بلند به نسبت فیلم کوتاه، بسیار زیادتر است. یک تهیهکننده با یک سرمایهگذاری صد میلیونی میتواند در طول سال، سه تا پنج فیلم کوتاه خوب داشته باشد؛ که البته این موضوع به مرور زمان، نسلی از فیلمسازان را وارد سینما خواهد کرد که صاحب ایدههای بهروزتر و متناسب با استاندارها و زبان جهانی سینما هستند و طبعا این روند، به نفع سینمای ایران تمام خواهد شد.
موفق باشید و امیدوارم در فیلمهای بعدی نیز همین نگاه را رعایت کنید.
ممنونم! و به قول رضا ثروتی؛ برای موفقیت در این راه، باید بال ماهی و پوست کرگدن داشته باشید!
یک دیدگاه بگذارید