بازیابی زمان، فروپاشی مکان
بهروز ملبوسباف
فیلمهای مطرح جشنواره هشتم «سینماحقیقت» غالبا از الگوی راوی اول شخص پیروی میکردند، فیلمهایی که اگر چه بعضی خیلی حرفهای و خوش ساخت و چشم نواز از آب درآمده بودند؛ ولی کمتر به شکل و ساختار نوینی در بیان زمانه و عمق زیست همان راویان اول شخص رسیده بودند؛ چه برسد به اینکه بتوانند با شیوه خودبیانگری مرزهای نسبی اخلاق و ترس از روایت حال و احوال جامعه امروز ما را جابجا کنند.
با این حال قدر ندیدن فیلم خوب مهدی گنجی (من میخوام شاه بشم ) و کم دیدن فیلم خیلی خوب محسن استادعلی (جایی برای زندگی ) از طرف هیات داوران بیشتر از نادیده انگاشتن فیلم مهدی باقری (اهالی خیابان یکطرفه) عجیب نبود. فیلمی که فقط در بخش جنبی شهر با داورانی متفاوت جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرد.
با مهدی باقری دو روز بعد از جشنواره و در پایان سفر مدیران و فیلمسازان جشنواره هشتم به اصفهان گفت و گویی کردم که خلاصه آن را میخوانید.
بهروز ملبوسباف: پارسال که فیلم پیر پسر را در اتاق مستند رویش در اصفهان نمایش دادیم در پایان به این نتیجه رسیدیم که چرا نمینشینیم و با هم صحبت نمیکنیم؟ پیر پسر فیلمی بود برای گفتوگوی نسل خودت و نسل پدرت. نسلی که به واقع دارای قدرت و جایگاه بود و حالا در توسعه نامتوازن جزء فرودستان آن توسعه بود و همچنان نماینده قدرت. در اهالی خیابان یکطرفه گفتوگو را جور دیگری پیش بردید و شهر را به معنای مدرن نشان میدهید، یک بخشهایی را گزینش میکنید یعنی بخشهایی که خودتان دوست دارید، آدمهایی که همه از یک فضای فرهنگی ارتزاق میکنند و همه یک نوع دیالوگ دارند و فیلم تو از این بیرون نمیرود. انگار ما بلند میشویم و میرسیم به یک گذشتهای و دیگر کنشی از طریق فیلمسازی که در فیلم قبلیت شناخته بودیم نمیبینیم. تو خودت فکر میکنی خیابان یکطرفه به کجا میرسد؟
مهدی باقری: خوب آدمهای خیابان یکطرفه رسیدند به جایی که میخواستند. در پیرپسر خستگی از دیالوگ برقرار نشدن در زمان حال استمراری است؛ ولی در اهالی خیابان یکطرفه دیالوگ برقرار شده است و اما برعکس پیرپسر دیالوگ رو به گذشته دارد. یعنی در جایی در گذشته این افراد گفتوگو شکل گرفته است و قرار و ثبات آنها در زمان حال استمراری مربوط به گذشته است. آنها پایشان روی جای محکمی در گذشته است.
کاراکترهای اهالی خیابان یکطرفه همان همنسلان پدرم هستند؛ اما از فضای فرهنگی و اجتماعی متفاوت. من هنوزم از فضای هنری و فرهنگی زندگیم فرار میکنم و در حال تولید فضای ایدهآل خودم هستم. کاراکترهای اهالی خیابان یکطرفه انسانهای طبقه متوسطی هستند که خانوادههای آنها جزء اولین خانوادههایی بودند که با ورود مدرنیته، مظاهر آن را پذیرفتند. اهالی خیابان یکطرفه درگیر تاریخ هستند، درگیر خاطره هستند. زیست آنها به دلیل حضور در خانوادههایی با تعریف مدرنتر و همچنین زندگی کردن در خیابانی که مظاهر مدرنیته در آن وجود داشته، زیستی مدرن است. در خانههای آنها کتاب، موسیقی، فیلم و... وجود دارد. در خانههای آنها عکس و آلبوم عکس وجود دارد و ناخودآگاه خود و گذشته آنها ثبت شده است. ثبتی که در فیلم اهالی خیابان یکطرفه به سند فیلم برای اثبات و تاریخنگاری یک خیابان و زندگی در آن تبدیل میشود.
زندگی این افراد در بافت (فضا و زمان) فرهنگی شکل گرفته است. در نتیجه به خاطرات و تاریخ شفاهی که ارائه میدهند میتوان اعتماد کرد و به جای تاریخنگاری به خرده تاریخنگاری روی آورد. مخصوصا که فیلم درباره مکانی (خیابان قوامالسلطنه و یا سیتیر) است که سند رسمی (عکس و فیلم آرشیوی) کمتر از آن وجود دارد. من در این فیلم ناظر هستم و نه کنشگر. من در حال مشاهده فضا، زمان و لحظه آنها هستم. چیزی که من حسرت آن را میخورم. این فراتر از کالبد یک خیابان است.
بهروز ملبوسباف: در این سالها بحث شهر و پرسهزنی در شهر که در ادبیات و هنر اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم در اروپا شروع شد، اینجا به خصوص در همین 7 و 8 سال گذشته در سینمای مستند ما مورد توجه قرار گرفت. میخواهم راجع به شکل فیلمت صحبت کنیم. در فیلمهای قبلیت و اساسا فیلمهایی که در مورد یک مکان است معمولا از یکسری مواد آرشیوی استفاده میکنند؛ اما در این فیلم اینطور نیست. یا در اهمیت عارف بودن در خیابان لالهزار به دنبال عارف قزوینی میگردید و جنس دوربین رهاتره و هیچ وقت به مکانها ورود نمیکنید و بیشتر مثل یک آدمی میمانید که در خیابان پرسه میزند، حالا اینجا با دوربین پرسه میزنید. اما در فیلم «اهالی خیابان یکطرفه» این پرسه زدن یک معنای دیگر پیدا میکند. درسته که خیابان و معماری آنجا با جنس تصویربرداری و چیدمان فیلمت معماری سطح فیلم را شکل میدهد؛ اما تو داخل آدمها یک جور پرسه عمیقتری میزنی، انگار فیلم یک مسیری است که قرار نیست ما را خیلی به جلو ببرد، بلکه ما را میبرد به دهلیزهایی که به لحاظ شخصیتی شبیه یکدیگرند. آیا الگویی داشتید یا قصد و اندیشهای که شکل فیلمهای پرسهزن را عوض کنید؟
مهدی باقری: پرسهزنی که ویژگی فیلمهای خودت هم هست. تو هم تلاش میکنی در فیلم «در عمق میدان» به لایههای زیرینتر برسی. در مرغ سحر و اهمیت عارف بودن من در حین پرسهزنی دارم خودم را با یک انسان شهری شاعر و سیاستمدار مقایسه میکنم. آنها را افرادی نمیبینیم که جدا از من هستند. یعنی دارم اهمیت عارف بودن، اهمیت ملکالشعرای بهار بودن و یا اهمیت مهدی باقری بودن را در زندگی شهری پیدا میکنم. این فیلمها گزارشهای اول شخص از وضعیت انسانی بودند. قصد ناخودآگاه من تکثیر این جنس انسانها در فیلم بود. یعنی مخاطبهای من هم بتوانند خودشان را به راحتی در جای عارف قزوینی و یا ملکالشعرای بهار بگذارند. در آنجا قصد تکثر بود. در پیرپسر من روایت اول شخص و خود بیانگر از خودم میدهم و در فیلم هیچ قصدی جز تعریف خودم را ندارم و اگر تکثیر و تاویل رخ میدهد نه در فیلم این اتفاق میافتد بلکه در ذهن تماشاگر، پیرپسر تاویل و تکثیر میشود.
در «مرغ سحر» و «اهمیت عارف بودن» به لحاظ تاریخی چون تماشاگر خودش را در فضا و زمان ملکالشعرا و عارف قزوینی قرار میداد همه چیز به زمان حال کشیده میشد حتی گذشته، در پیرپسر همه چیز در حال استمراری میگذرد؛ اما در «اهالی خیابان یکطرفه» همه چیز در گذشته متوقف مانده است و تماشاگر را به گذشته دعوت میکند، چون کاراکترها در زمان حال چیزی برایشان باقی نمانده است. برای کاراکترهای اهالی زمان حال منهدم شده است و جز آلبومهای عکس و خاطره چیزی ندارد.
تمام فیلمهای من در مورد نابودی و فروپاشی هستند. اهالی خیابان یکطرفه هم درباره نابودی زیبایی است. برای همین است که در فیلم فراوان تصاویری داریم از انعکاس مکانها. مکانهایی که برای کاراکتر فیلم دیگر وجود ندارد. اما زمان قابل بازیابی است چه با خاطره بازی و چه عکس. فیلم اهالی خیابان یکطرفه درباره نابودی مکان و بازیابی زمان است.
بهروز ملبوسباف: آیا اهالی خیابان یکطرفه در ادامه پیرپسر تعریف میشود؟
مهدی باقری: بله، کاملا. من در پیرپسر به دنبال پیدا کردن اهمیت مهدی باقری بودن هستم. یک فرد معمولی که به دنبال خود شدن است. یعنی سلولهای کوچکی که در جامعه بیاهمیت به نظر میرسید مورد توجه قرار گرفت. در اهالی خیابان یکطرفه هم سلولهایی انتخاب شدهاند که تاریخ رسمی به آنها بیتفاوتی میکند. کاراکترهای «اهالی خیابان یکطرفه» خردهتاریخهایی را روایت میکنند که تاریخ رسمی به آنها اهمیتی نمیدهد. کاراکترهایی با حافظه تاریخی قابل استناد.
بهروز ملبوسباف: فیلمهای تو در جشنوارهها کنار گذاشته شدند و یا داوران به فیلمهایت بیتوجهی کردند، این وضعیت برای جوانی که قرار است راوی نسل خودش باشد چه حالتی پیش میآورد؟
مهدی باقری: کاملا ناراحتکننده است. اما زمانی ناراحتکننده است که داوران جشن خانه سینما که مستقل است این برخورد را دارند. در مورد جشنواره «سینماحقیقت» که یک جشنواره دولتی است، هیچ انتظاری نیست. با این وجود پیرپسر دیده شدهترین مستند چند سال اخیر است. نکته دیگر اینکه فیلمهایی که من، تو و چند نفر دیگر در چهار سال گذشته ساختهایم، چه مستندهای گزارش اول شخص و یا مستندهای خود بیانگر با وجود آنکه از جشنوارهها کنار گذاشته شدند به خاطر قدرتی که در دید، روایت و بیان نقادانه خود دارند، قابل انکار نیستند. امسال در جشنواره «سینماحقیقت» فیلمی جایزه اول را گرفت که گزارش اول شخص بود. جشنوارهای که سال پیش فیلم پیرپسر توسط داورانش کنار گذاشته شد. این به این معنی است که اصول درست قابل انکار نیست حداقل در دراز مدت.
«اهالی خیابان یکطرفه» چند سال دیگر لازم دارد تا دیده شود. خوشحالم از اینکه فیلمهایی ساختم که در زمان خودش نادیده انگاشته شد ولی دیده شد، نقد شد و راههای تازهای را در سینمای مستندما برپا کرد. میخواهم اینطور فکر کنم که فیلمها جلوترند.
بهروز ملبوسباف: خیلی ممنون از اینکه در این دقایق آخر آمدی تا گفت و گو کنیم، هوای اصفهان در این مدت خوب نیست و بیش از همیشه آلوده است. امیدوارم زاون قوکاسیان تا موعد جشنواره حسنات به سلامت برگردد و دوباره مستندسازها بیایند اینجا تا بازهم بشینیم و گپ بزنیم.
یک دیدگاه بگذارید