گفت‌وگو با لقمان خالدی کارگردان مستند «کمی بالاتر»

ای دل کسی گمراه نیست

فاطمه اکبری
فیلم ماجرای مرد رفتگری است که برای رفتن کمی بالاتر از آنجا که هست، علی رغم مقبول نبودن از دیدگاه خانواده و اطرافیان دست از باورهایش نمی‌کشد. در راستای این خودباوری شهریار در جایی بین سرزمین رویا و واقعیت، بیست رمان خلق می‌کند، به انتشارات سر می‌زند و کلاس داستان‌نویسی می‌رود، رویایی که سرانجام شغل او را از رفتگری به مسئولیت کتابخانه فرهنگسرا ارتقا می‌دهد.
کمی بالاتر در بیست و دومین دوره جشنواره فید مارسی موفق به دریافت جایزه اصلی و همچنین جایزه ویژه هیات داوران جشنواره سینماحقیقت را به خود اختصاص داده است.

چطور با سوژه آشنا شدید؟
در یکی از ورک‌شاپ‌های انجمن سینمای جوان کرمانشاه بود که از طریق یکی از دانشجوها با شهریار آشنا شدم .بعد از آن رمان‌هایش را خواندم و به مرور زمان رابطه‌مان نزدیک و نزدیک‌تر شد و شروع به ساختن فیلم کردیم.
در زمان شروع کار، فیلمنامه اولیه‌ای هم داشتید؟
من در بیشتر فیلم‌هام تا یک فیلمنامه کلی نداشته باشم؛ شروع به کار نمی‌کنم. تقریبا حدود یک تا دو ماه با شهریار زندگی کردم، رفاقت و رفت آمد کردیم و چالش‌های زندگی او را بررسی می‌کردم و به لوکیشن‌هایی که روزانه رفت و آمد داشت می‌رفتم. بعد از آن یک فیلمنامه کلی داشتیم، اما در هر حال در حین تصویربرداری مستند اتفاقات پیش بینی نشده‌ای هم می‌افتد که بین کار ما هم این اتفاقات افتاد و به مسیر فیلم کمک کرد. اما کلیتی که از شخصیت فیلم می‌خواستم و در زندگیش دیده بودم، دوست داشتم با یک خط روایی درست‌تری در فیلم مطرح شود.
چند درصد از صحنه‌های فیلم بازسازی شده است؟
تقریبا هیچکدام از صحنه‌های فیلم بازسازی نبود و اتفاقات فیلم بر اساس زندگی معمول شهریار بود. در مدت این دو ماه سعی ما بر این بود که با دوربین در خانه شهریار باشیم و همین امر باعث شد تا کاملا حضور دوربین را در مدت کوتاهی فراموش کنند. حتی بعضی وقت‌ها دوربین را به دست شهریار و بچه‌هایش می‌دادیم تا خیلی این امر برای آنها غیر طبیعی جلوه نکند و به حضور آن عادت کنند. در آخر این امر باعث شد عملا یادشان برود و کمک کرد که ما بتوانیم زندگی واقعی شهریار را به تصویر بکشیم و بازسازی نداشته باشیم.
بزرگترین چالش شما هنگام ساخت فیلم چه بود؟
همه آدم‌ها به گونه‌ای نیاز دارند که طبقه اجتماعی خودشان را تغییر بدهند و بالا بروند. شهریار شخصیتی بود که دوست داشت هم نویسنده باشد و هم رویاها و داستان‌هایش دیده شود. چیزی که من در شهریار دیدم خواسته‌ها و قدرتی بود که در میان آشغال‌ها داشت و نکته مهم باور خودش به این تغییر بود.
وقتی با این آدم آشنا شدم با وجود اینکه جایگاه اجتماعیش از دیدگاه خیلی‌ها پایین بود، ولی احساس می‌کردم تفکراتی که پشت داستان‌هایش است؛ تفکرات ویژه‌ای است.
با وجود اینکه بین آشغال‌ها زندگی میکرد؛ داستان‌هایش راجع به دختر شاه پریان بود و پر از رنگ و تصویر. نکته‌ای که برای من اهمیت داشت این بود که این رنگ و تصویرها که در نوشته‌هاش است از کجا می‌آید.
داستان درباره یک رفتگر بود که بیست رمان نوشته و به این فکر کردم وقتی تماشاچی وارد سینما می‌شود ممکن است خلاصه داستان را بداند، رفتگری که بیست رمان نوشته؟
بعدش چی؟ و بر اساس این بعدش چی دوست داشتم زندگی و چالش‌های این رفتگر رمان‌نویس را بیشتر زیر ذره بین بگذارم و ببینم این داستانک‌هایی که در رمان‌هاش هست از کجا می‌آیند.
نکته بعدی این بود که خیلی‌ها دیدگاه‌های شهریار را قبول نداشتند، خانواده و همکارانش معتقد بودند این آدم خصوصیت ویژه‌ای برای ساختن فیلم ندارد. اویل تصویربرداری خانم شهریار با وجود ما مشکل داشت؛ ولی بعد از مدت کوتاهی دوربین ما یک اتفاق خوب در زندگی شهریار به وجود آورد که خانواده و همسرش را با ما به همراه کرد.
به اعتقاد خودتان چقدر در هدفی که در نظر گرفته بودید که همان اثبات وجود این شخصیت بود، موفق شدید؟
شهریار بعد از اتمام فیلم، نامه‌ای برای من فرستاد و در آن شعری از خودش را به من تقدیم کرده بود. «رفتگر رفتگر برگ‌های زرد را جارو مکن /چون می‌خواهم صدای خش‌خشان را زیر پایم بشنوم، تا بدانم راه می‌روم» و بعد در ادامه نامه نوشته بود «آقای خالدی آن‌قدر به من گوش دادید، گوش دادید تا خودم هم غلط و درست‌هایم بیشتر توجه کنم!» این خیلی برای من خوشحال کننده بود.
چرا خودتان تدوین کار را به عهده گرفتید؟
دوست داشتم تدوین‌گر دیگری کار را انجام می‌داد و شکل دومی به کار اضافه می‌شد؛ ولی به دلایلی امکان پذیر نشد. همچنین به دلیل حساسیت خودم به عنوان تدوینگر فضای حساس‌تری را می‌دیدم، دوست داشتم تدوینگر هم همان حساسیت‌ها را در کارم داشته باشد.
فکر می‌کنید کارگردان مسئولیتی در قبال تغییر زندگی سوژه (بعد از فیلم) داشته باشد یا خیر؟ اگر واقعا بشود کاری کرد، خوشحال کننده است؛ ولی بعضی وقت‌ها نمی‌شود کاری کرد!
تعداد روزهایی که برای رسیدن شهریار به جای دلخواهش داشتم، خیلی بیشتر از روزهایی بود که تصویربرداری کرده بودیم. بایدی وجود ندارد، ولی اگر بشود کمک کرد، اتفاق فرخنده‌ای است.
فیلم شما هم در جشنواره سینماحقیقت نمایش داشت هم در جشنواره فجر، بازخوردهای فیلم چطور بود؟
جشنواره سینماحقیقت امسال از نظر من خیلی خوب بود در بعضی موارد حتی جا برای نشستن تماشاگران نبود؛ اما فیلم مستند در جشنواره فجر خوب دیده نشد، فکر می‌کنم همیشه سینمای داستانی جایگاه ویژه‌ای در بین تماشاگران دارد، هر چند که فکر می‌کنم سال گذشته فیلم‌های مستند خیلی بهتر از فیلم‌های داستانی بود، چالش‌ها و حرف‌های روز جامعه ما را در برمی‌گرفت، اما متاسفانه به دلیل اینکه بر چسب مستند روی آن بود؛ دیده نشد.
فیلم شما به تهیه‌کنندگی کتایون شهابی در مجموعه‌ای ساخته شد که قرار بود کارگردان‌ها مستندهای پرتره خودشان را بسازند؛ چرا شما از ساخت سلف پرتره خودتان انصراف دادید؟
قرار بود من فیلمی راجع به خانواده خودم با فضای خانوادگی بسازم؛ ولی به دلایلی نشد. خانم شهابی نسبت به من لطف داشتند و گفتند سوژه‌ای را انتخاب کنید بنا بر دغدغه‌های خودتان، من هم که از قبل، شهریار را می‌شناختم؛ معرفیش کردم و ایشان نیز موافقت خودشان را اعلام کردند.

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها