گفت‌وگو با کریم لک‌زاده کارگردان «من آبادان رفتم جنگ»

کودک، جنگ و زندگی

مریم عربی

فیلم کوتاه من آبادان رفتم جنگ داستان یک خانواده شیرازی را روایت می‌کند که در شرایط نامساعد جنگی، میزبانی یک خانواده جنگ‌زده آبادانی را ‌بر عهده می‌گیرد. فیلمساز در این فیلم تلاش کرده است تا با نمایش چهره‌ای متفاوت از حواشی جنگ، فضایی متفاوت را در سینمای دفاع مقدس تجربه کند.

فیلمسازی با موضوع جنگ اغلب به سمت کلیشه‌های رایج می‌رود و به شعارزدگی متهم می‌شود. شما چطور توانستید از این قضیه اجتناب کنید و فضای متفاوتی را از پشت صحنه جنگ به نمایش بگذارید؟
فیلم‌های زیادی درباره وقایع میدانی جنگ کار شده و کمتر به حواشی جنگ توجه نشان داده شده است؛ بخشی که همیشه برای من جذاب‌تر بوده است. من متولد سال 65 هستم و هیچ خاطره‌ای از جنگ ندارم. با این حال، تا حدودی فقر و دشواری‌های حاصل از آن را حس کرده‌ام و می‌دانم که چه چهره نازیبایی دارد. بسیاری از بینندگان فیلم فکر می‌کنند که این فیلم بر اساس یک خاطره واقعی ساخته شده است؛ در حالی که این طور نیست. من اهل شیرازم و طبقه اجتماعی خانواده‌ام فاصله چندانی با آنچه در این فیلم می‌بینید، ندارد. بنابراین با این شکل از زندگی آشنا بودم و این مساله به ایجاد فضایی نسبتا جدید و انتقال حسی متفاوت در فیلم کمک کرد.
یکی از نکات قابل توجه فیلم شما، شخصیت‌پردازی برای تک‌تک کاراکترهای حاضر در قصه بود. چطور توانستید در این تایم کوتاه، فضا را طوری مدیریت کنید که هم شخصیت‌پردازی‌ها به خوبی اتفاق بیفتد و هم کار از ریتم نیفتد؟
همه بازیگران من از شیراز و آبادان آمده بودند و هیچ کدام ساکن تهران نبودند. به دلایلی نمی‌توانستم در شیراز کار کنم و مجبور شدم فیلم را در تهران فیلم‌برداری کنم. البته این مساله لطمه مالی قابل توجهی را به ما زد. این بازیگران از نظر اخلاقی بازیگران بسیار خوبی بودند؛ اما از نظر فنی، شیوه و مرامی از بازیگری داشتند که کمتر به سینما نزدیک بود. برای نزدیک شدن بازیگرها به کاراکترهای فیلمنامه، در مرحله انتخاب، دقت عمل زیادی به خرج دادیم و تا حدی کاراکترهای فیلمنامه را به شخصیت واقعی این بازیگران نزدیک کردیم. تقریبا همه آد‌م‌های حاضر در آن جمع، تجربه این نوع زندگی را داشتند. بنابراین ما بدون هیچ دورخوانی و تمرینی، بلافاصله بعد از رسیدن بازیگران به تهران، سر فیلمبرداری رفتیم. من در صحنه و لحظه، کاراکترها را بر حسب شخصیت واقعی خود افراد تغییر دادم. بعضی از تیک‌ها، کلمات و اکسون‌گذاری‌ها هیچ ربطی به فیلمنامه ندارد و متعلق به خود بازیگران است. بنابراین شخصیت واقعی خود این افراد به شکلی محسوس در فیلم متبلور شد و نمی‌توان گفت که شخصیت‌پردازی‌ها در فیلمنامه به خوبی انجام شده است. حتی شاید اگر فیلمنامه را بخوانید، آن را در ابعاد خود فیلم نبینید.
مدیریت این فضای پربازیگر که در آن بازیگرها می‌بایست با لهجه‌های مختلف بازی می‌کردند، آن هم در چنین شرایط پیش‌بینی نشده‌ای، برای شما سخت نبود؟
حقیقت این است که ما تا حد زیادی ریسک کردیم. مدیریت این فضا واقعا سخت بود و من در روز آخر فیلمبرداری مطمئن بودم که یک فیلم بسیار بد ساخته‌ام. در تمام طول فیلمبرداری، استرس داشتم و نمی‌دانستم که با این همه بازیگر چه کار باید کنم. اتفاقی که در فیلم افتاد این بود که خود بازیگرها با این که دو برابر عمر من تجربه بازیگری تئاتر داشتند، آن‌قدر منعطف بودند و کنترل شدن را می‌پذیرفتند که کمتر در کار به مشکل برخوردیم. اخلاق و رفتار خوب، هوشمندی و همراهی بازیگران باعث شد که با آرامش کار کنیم به نتیجه مطلوب برسیم.
در زمینه دکوپاژ به نوعی تلاش کرده بودید که کارگردانی شما از کار بیرون نزند و با رها بودن دوربین، انتقال حس بیشتر از طریق بازی‌ها و دیالوگ‌ها اتفاق بیفتد. در این زمینه چه برنامه‌هایی داشتید؟
علی‌رغم این که در فیلمنامه کار حتی‌الامکان از شعارزدگی و مقدس‌سازی پرهیز شده بود، اما فیلمنامه از یک ساختار شبه کلاسیک برخوردار بود. فیلمنامه این فیلم پیش‌درآمد دارد و نشانه‌گذاری‌ها و کاشت و برداشت‌هایی در آن اتفاق افتاده است که به آن یک فرم کلاسیک می‌دهد. بنابراین تلاش کردم که در زمینه فرم به سمت غیرکلاسیک بودن حرکت کنم؛ چرا که مخاطب درگیر قصه می‌شود و بنابراین دست ما در انتخاب فرم، بازتر است. نماهای کلوزآپ و اکستریم کلوزآپ در فیلم بسیار زیاد دیده می‌شود و دوربین مثل یک دوربین خانگی که در دست یک فرد ناشی قرار گرفته است، حرکت می‌کند. نکته اساسی دکوپاژ فیلم، همین رها بودن دوربین بود؛ گویی یک دوربین هندی‌کم خانگی از این افراد به شکل غیراستانداردی فیلم می‌گیرد. به عنوان مثال، بعضی نماها فلو می‌ماند و در چند جا دوربین از بازیگر جا می‌ماند و بازیگر را ماسکه می‌کند. همین مسایل باعث شد که دکوپاژ فیلم خودمانی‌تر به نظر برسد.
یکی دیگر از نقاط قوت کار شما، پایان‌بندی آن بود. این ایده در چه مرحله‌ای از کار به ذهن شما رسید؟
من معمولا پایان خاصی را برای فیلمنامه در نظر نمی‌گیرم و اجازه می‌دهم که پایان‌بندی کار ذره ذره به وجود بیاید. بعد برمی‌گردم و بر اساس پایان‌بندی، اصلاحاتی را در بخش‌های دیگر انجام می‌دهم. از همان ابتدا می‌دانستم که پسربچه باید به آبادان برگردد؛ اما حرف نزدن این کودک در جریان فیلم، ایده پایان‌بندی کار را به من داد. حس بازگشت این پسربچه حس تداوم یک مبارزه مقدس نیست؛ بلکه یک حس انسانی از جنس انتقام است. این پایان‌بندی هم در فاصله گرفتن از شعارزدگی بی‌تاثیر نبود.
حرف آخر؟
می‌خواهم از این فرصت استفاده کرده و دینی را که از یکی از بازیگرهای فیلم بر دوش من است، ادا کنم. امیدوار بودم که بتوانم در جشنواره فیلم کوتاه تهران جایزه بگیرم و جایزه‌ام را به مریم قلچ‌خانی تقدیم کنم که متاسفانه این طور نشد. این بازیگر قرار بود در این کار بازی کند و تست گریم شد و به سر صحنه آمد؛ اما به خاطر از دست رفتن زمان و در واقع کم‌تجربگی من، این شخصیت از فیلم حذف شد. این خانم به قدری بامحبت بود که بی هیچ اعتراضی، از آن به بعد به ما در کارهای‌مان کمک کرده و ما را همراهی کرد. اطمینان دارم که در یکی دو سال آینده، او به یکی از بازیگران مطرح و موفق سینما تبدیل خواهد شد.

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها