وقتی زندگی فیلم میشود
مریم عربی
فیلم کوتاه مراسم داستان خانوادهای را روایت میکند که به شدت درگیر سنتهای دست و پاگیر خانوادگی است؛ سنتهایی که در آستانه مراسم ازدواج پسر کوچک خانواده، بحرانی جدی را برای این خانواده رقم می زند. این فیلم به تازگی از نخستین جشنواره فیلم کوتاه و مستند «بهمن» چهار جایزه گرفت.
فیلم شما به سبک خاص خودتان از سینمای اصغر فرهادی تاثیر گرفته بود؛ مسالهای که بر خلاف سینمای بلند، در سینمای کوتاه ما کمتر اتفاق افتاده است.
ما فیلمسازان فیلم کوتاه اغلب به شکل ناخودآگاه تحت تاثیر فیلم های بلند هستیم؛ چرا که فیلم های کوتاه چندان در دسترس نیستند. من سینمای رئال را خیلی دوست دارم؛ از سیدنی لومت گرفته تا اصغر فرهادی. از همان اول هم حس کرده بودم که کارم به فیلمهای آقای فرهادی شباهت دارد و این شباهت بیشتر در زمینه دکوپاژ بود تا فیلمنامه. البته آقای فرهادی اول میزانسن را می چیند و بعد دوربین را داخل میزانسن می برد؛ اما من سعی کردم میزانسن را بچینم و دوربین را به خارج از میزانسن ببرم. با این حال به خاطر علاقه خاصی که به آقای فرهادی و سینمای رئال دارم، این تاثیرپذیری مشهود است.
چطور شد که سینمای قصه گو را انتخاب کردید و سراغ سبکی از داستان گویی رفتید که در آن جزییات به تدریج برای مخاطب برملا میشود؟
من از زمان هنرستان سینما می خواندم. از همان دوران فیلم هایی را دوست داشتم که در آنها زندگی جریان داشته باشد؛ فیلم هایی مثل دوازده مرد خشمگین. همیشه تلاش می کنم تا در فیلم های خودم هم زندگی جریان داشته باشد. برای همین سینمای قصه گو و پر از جزییات را انتخاب می کنم؛ چرا که زندگی پر از جزییات است.
شما برای لوکیشن این فیلم یک خانه قدیمی و پر از شیشه را انتخاب کرده بودید؛ گویی قرار بود پشت این شیشه ها صحنه های مبهمی دیده شود و به نوعی شکنندگی روابط به تصویر کشیده شود. دلیل انتخاب این لوکیشن چه بود؟
ما تعداد زیادی خانه را برای این فیلم بررسی کردیم. تقریبا خانه 30 نفر از دوست و آشنایان را بازدید کردم. از ابتدای کار یک دکوپاژ اولیه را در ذهن داشتم که این خانه اجازه انجام این دکوپاژ را می داد. به علاوه این که امکانات بیشتری را برای دکوپاژ در اختیار من قرار می داد. نوع معماری این خانه و تو در تو بودن اتاق ها و قدمت آن، معانی جدیدی را به کار اضافه می کرد. البته طراح صحنه ما روی این لوکیشن بسیار کار کرد و ما از رنگ کابینت گرفته تا دیوارها را عوض کردیم. بسیاری از لوازم را هم از بیرون به خانه آوردیم. این خانه در ابتدا یک خانه خلوت بود با فضایی هنری شبیه به کافه های قدیمی خیابان ولیعصر. طراح صحنه این خانه را به خانه یک خانواده قدیمی و سنتی تبدیل کرد. بنابراین من اول لوکیشن را انتخاب کردم و باقی کار را بر مبنای این دکوپاژ پیش بردم.
در روابط میان کاراکترهای فیلم نشانه هایی دیده می شد که گویی می خواست بخش دیگری از داستان را تعریف کند که در فیلم وجود نداشت. آیا صحنه حذف شده ای داشتید یا در نتیجه تمرین با بازیگران به این مساله رسیدید؟
من فیلمنامه را طی دو ماه نوشتم و حدود پانزده جلسه با بازیگران در لوکیشن کار دورخوانی داشتیم. من فیلم های بسیار کمی را دیده ام که روابط خواهر و برادری در آن پررنگ باشد و اکثر فیلم ها زن و شوهری است. دوست نداشتم که روابط خواهر و برادرها بیش از این در فیلم آشکار شود؛ چون هر کس که در ایران خواهر و برادر داشته باشد، این روابط را درک می کند. احساس می کردم اگر بیش از این چیزی را از این روابط آشکار کنیم، بیرون بزند و مخاطب را از فضای خط اصلی روایت دور کند. آنچه در فیلم می دیدیم، دقیقا بر مبنای فیلمنامه بود و به جز اصلاحات کوچک، چیزی اضافه و کم نشده بود.
بازیگران را بر چه اساسی انتخاب کردید؟
مراسم دومین فیلم من است و در فیلم قبلی هم با فرانک کلانتر کار کرده بودم و در جشنواره های مختلف هم جایزه بازیگری گرفته بودیم. فرانک کلانتر وقتی جلوی دوربین می آید و روی صحنه تئاتر می رود، به شدت می درخشد. او بازیگر بااستعدادی است و بلافاصله بعد از خواندن فیلمنامه به شخصیت مورد نظر من رسید. فرشته صدرعرفایی هم که از بازیگران شناخته شده سینما هستند و من از زمان کافه ترانزیت دوست داشتم با ایشان کار کنم. وقتی فیلمنامه را برای ایشان فرستادم، قبول کردند که در کار بازی کنند و وقتی پیشنهاد دورخوانی دادم، ایشان بیشتر از قبل از کار استقبال کردند. دو برادر حاضر در کار هم از دوستان من هستند و کارهای قبلی آنها را دیده بودم.
زمانی که فیلم را می ساختید به حضور در فضای بینالمللی هم فکر می کردید و به نظر شما این فیلم می تواند مخاطب بین المللی هم داشته باشد؟
زمانی که فیلم را می ساختم، به هیچ چیز جز خود فیلم فکر نمی کردم؛ چون این فیلم فضایی داشت که آن را می پرستیدم. قبل از ساخت فیلم، فیلمنامه را به بسیاری از دوستان نشان دادم و تقریبا هیچ کدام از آنها فکر نمی کردند که اثر خوبی از این فیلمنامه بیرون بیاید. با این حال، به خاطر علاقه شخصی ام تصمیم به ساخت این فیلم گرفتم تا فضایی را که واقعا دوست دارم، حداقل یک بار تجربه کنم. دوست داشتم ببینم کارم به نتیجه می رسد یا نه که به لطف خدا نتیجه داد.
بهترین بازخوردی که از فیلم گرفتید، چه بود؟
افراد زیادی در مورد فیلم با من صحبت کردند. بهترین بازخورد را از بهرام توکلی گرفتم. او در جشنواره دانشجویی سایه داور بود و مراسم در این جشنواره جایزه بهترین فیلم و فیلمنامه و کارگردانی و بازیگری مرد و تدوین را گرفت. یک ماه بعد بهرام توکلی با من تماس گرفت و قرار شد در نوشتن فیلمنامه سریالی که قرار است، توسط ایشان کارگردانی شود، با او همکاری کنم. این بهترین اتفاقی بود که از طریق این فیلم برای من افتاد.
یک دیدگاه بگذارید