دردی هست...
مرضیه ریاحی
چه بپذیریم چه نه، اینروزها وضعیت سینمای مستند و فیلم کوتاه ایران راکد است. همچنان فیلم تولید میکنیم، جشنواره برگزار میکنیم، جایزه میگیریم و جایزه میدهیم؛ اما حقیقت امر این است که داریم درجا میزنیم!
با نگاهی حتی گذرا به تولیدات کوتاه و مستند این سالها براحتی درمییابیم که به جز چند مورد انگشتشمار، ظرف سینمای مستند و فیلم کوتاه ایران خالیست.
انبوه تولیدات مناسبتی و سفارشی جایی برای بروز خلاقیت سینماگران جوان نگذاشته است.
دغدغه ساخت فیلم با هدف خلق یک اثر هنری فراموش شده است و بسیاری از سینماگران ما این روزها صرفا با تولید فیلم کوتاه و مستند امرار معاش میکنند.
تولید فیلم کوتاه و مستند با موضوع پشت صحنه سریالها و فیلمهای سینمایی مختلف، مناسبات مختلف مذهبی، سخنان بزرگان، 100 ثانیهای، 120 ثانیهای، 135 ثانیهای و... قطعا اقدام شایستهای است؛ اما این آثار عموما با هدف بیان شعاری خاص ساخته میشوند و بیش از اینکه سینما باشند در واقع کاربرد آرشیوی در حد یک مجله یا نهایتا کتاب تصویری را دارند. هر چند فیلمسازان باهوشی هم هستند که بتوانند در این میانه اثر خودشان را خلق کنند، اما مگر آنها چند نفرند؟
این امکان وجود دارد که تولیدات این چنینی در بلند مدت به لحاظ تاریخی به کار آیندگان بیاید و ثبت تاریخ هم میتواند وظیفه فیلمساز باشد، اما محدوده این وظیفه تا کجاست؟
تا کی و کجا میشود براساس فرم مقررات و فراخوان جشنوارهها فیلم ساخت؟
درست است که جشنواره فلان یا بهمان تا سقف چند میلیون از تولید فیلم کوتاه و مستند با موضوع خاص خودش حمایت میکند، اما آیا فیلمسازی که برای آن جشنواره فیلم میسازد نباید به این قضیه فکر کند که جایگاه نمایش و عرضه فیلمش به جز آن جشنواره خاص کجاست؟
وقتی چشمانداز فیلمساز ما یک فیلم و یک جشنواره باشد باید برای آن فیلمساز و در واقع حال و روز سینمای مستند و فیلم کوتاه کشور نگران بود.
فیلمسازان عزیز، مدیران فرهنگی محترم که خود را متولی سینمای مستند و فیلم کوتاه کشور میدانید و قاطعانه در مصاحبههایتان اعلام میکنید که از فیلمهای سیاهنما حمایت نمیکنید؛ بیائید برای وضعیت سینمای مستند و فیلم کوتاه ایران نگران باشیم و بدانیم این روزها دردی به جان این سینما افتاده که نیازمند درمان است.
بیائید با خودمان روراست باشیم و باور کنیم که لااقل در این چند سال اخیر دیگر اثری نداریم که بخواهیم به آن ببالیم. اثری که در آن نوآوری خاصی باشد، فرمی، حرکتی، نمایی، حرفی که ما را به فکر فرو ببرد و آنقدر به وجدمان بیاورد که قلم به دست بگیریم و دربارهاش بنویسیم. هر چه که هست تکرار است. تکرار کارگردانهای گذشته یا در بهترین حالت ممکن تکرار خود.
عزیزانی که نمیخواهید از فیلمهای سیاهنما حمایت کنید، آیا به این قضیه فکر کردهاید که با حذف حمایت از جریان مستقل سینمای مستند و فیلم کوتاه ایران در واقع به طور غیر مستقیم از فیلمهای سیاهنما حمایت میکنید؟
روزگار دوری نبود؛ تا همین چندی پیش بیشترین آمار جوایز جهانی سینمایی کشور متعلق به سینمای مستند و فیلم کوتاه بود. اما آیا هنوز و همچنان میتوان این آمار را حفظ کرد؟ آیا با مستندهایی درباره پشت صحنه سریال و فیلم فلان و... میشود در جشنوارههای مهم جهانی شرکت کرد؟
حفظ سینمای ملی، مهم و ارزشمند است و در واقع مهمترین وظیفه هر فیلمساز. اما باور کنیم این تولیدات سردستی مناسبتی و موضوعی که به یمن فناآوری ارزانقیمت دیجیتال ساخته میشوند، هیچ کمکی به حفظ یا پیشبرد جایگاه سینمای ملی کشور نخواهند کرد.
عدم حمایت از سینمای مستقل و در مقابل تولیدات انبوه فیلمهای سفارشی بزرگترین ضربه را به سینمای ملی میزند و فرصت را برای بروز فیلمهای سیاهنما فراهم میکند و متاسفانه همین فیلمها میشوند «نماینده» سینمای ایران در جشنوارههای جهانی.
زمانی فیلمساز میتواند به ساخت فیلم ملیاش افتخار کند که بتواند با اثرش سفیر سینمای ایران در جهان باشد؛ وگرنه جایزه گرفتن از جشنوارهای که خود حامی فیلم شما بوده افتخاری نیست!
دیدگاهها
مهدی بوستانی
۱۷:۵۶ ۹ خرداد ۱۳۹۰
حرف درست و به جایی است.شاید خیلی از ماها، فیلم سفارشی را به خاطر اندک دستمزدش بسازیم و یا خود را گول بزنیم که داریم فیلمِ خود را می سازیم، اما با خودمان که دیگر تعارف نداریم. فیلم های استخوان دار و مستقل مان کو؟فیلمی که بتوانیم با آن سرمان را بالا بگیریم، کو؟ واقعاً باید فکری بکنیم وگرنه روز به روز اوضاع خراب تر می شود.