نوستالژی جنگ
مرضیه ریاحی
فیلم کوتاه آینه درباره بازماندههای جنگ است. درباره رانندهای که زمانی همرزمانش را به خط مقدم جبهه میبرده و اکنون وظیفه بازگرداندن اجسادش را برعهده دارد. نقطه قوت فیلم، بیان همین طرح است. آینه بیادعا و در نهایت ایجاز حرفش را ساده میزند. این فیلم در بخش مسابقه فیلمهای کوتاه بیستوهفتمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر حضور دارد.
چه شد که سراغ جنگ رفتید؟
برایم جالب بود، نسلی که جنگ را ندیده از جنگ بگوید. به نظرم جنگ ایران هنوز لایههای پنهانی دارد که آنهایی که جنگ را ندیدهاند هم میتوانند درکاش کنند. جنگ حرفهای زیادی دارد. آنهایی که پشت جبهه بودند هم حرفهایی از جنگ دارند.
تصمیم دارید فیلمسازی در این ژانر را ادامه بدهید؟
اگر موضوع دستمالی نشدهای پیدا کنم؛ قطعا دوباره سراغش میروم. جنگ یک واقعه جهانی است که به نظرم همسو با فیلمنامهنویسی است. چون در آن حادثهها وجود دارد و میشود نتایج مختلفی از آن گرفت. جنگ ما چون تحمیلی بود ابعاد گستردهای داشت که هنوز جای پرداخت دارد.
چه شد که از فرمت 35 میلیمتری استفاده کردید؟
من اعتقاد دارم فیلم کوتاه مسیری برای رسیدن به فیلم بلند نیست و در جایگاه خودش حرفهای است. فیلم کوتاه گذرگاه نیست، اتفاقا به نظرم محل اسکان است. بنابراین میشود برای ساختش از تجهیزیات حرفهای استفاده کرد. این فیلم اولین تجربه 35 میلیمتری من و اولین تجربه فیلمبردارم بود. اساسا فیلم کوتاه، جایگاه تجربه است و ما هر دو، کار 35 میلیمتری را برای اولینبار در آینه تجربه کردیم.
تفاوت کار دیجیتال و نگاتیو را در چه میدانید؟
نگاتیو کار کردن در بحث تولید و فیلمبرداری واقعا سختیهای خودش را دارد. پروسه ظهور فیلم و خیلی چیزهای دیگر وقت زیادی میبرد. اما در نهایت کیفیت تصویر در نگاتیو اصلا قابل مقایسه با دیجیتال نیست. عمق تصویر در نگاتیو خیلی بیشتر است و تصاویر حس بیشتری دارند.
کار کردن با بازیگر حرفهای چطور بود؟
وقتی من فیلمنامه را مینوشتم قرار بود پژمان بازغی در این کار بازی کند اما همزمان پیشنهاد بازی در فیلم ابراهیم حاتمیکیا را داشت و آن کار را انتخاب کرد. پس از آن با فرهاد قائمیان صحبت کردیم که ایشان هم سرکار دیگری رفتند. در نهایت امیرکاوه آهنجان این نقش را بازی کرد و خیلی خوب این نقش را درآورد. امیرکاوه آهنجان دقیقا آن چیزی بود که باید. سر فیلمبرداری خیلی به من کمک کرد و واقعا خیلی بهتر از آن چیزی بود که من میخواستم.
ساخت این فیلم باتوجه به استفاده از عوامل حرفهای چقدر هزینه داشت؟
حدود پنجونیم میلیون که نیمی از آن را سرمایهگذار کار و نیمی را حوزه هنری استان تهران به عنوان تهیهکننده پرداخت کرد. البته دوستانی که در این کار با من همکاری کردند خیلی دوستانه کمکم کردند چون من این فیلم را به شرط تحویل نگاتیو سالم ساختم و قرار شد اگر نگاتیوها خراب شود، خودم همه هزینه فیلم را پرداخت کنم که خدا را شکر این اتفاق نیفتاد!
چطور از «فرهاد توحیدی» برای فیلمنامهتان مشاوره میگرفتید؟
آقای توحیدی خیلی دلسوزانه روی این کار وقت گذاشتند. من میخواستم جنگ را از نگاه یک راننده روایت کنم. وقتی این ایده را با ایشان مطرح کردم خیلی استقبال کردند. من فیلمنامه را روز به روز آپدیت میکردم و هر روز میدادم تا ایشان بخوانند. میخواستم فیلمنامه موجز باشد و حرف زیادی نداشته باشد.
اتفاقا از نقاط قوت فیلم شما همین گزیدهگویی است.
آن چیزی که شما در فیلم میبینید دقیقا مطابق با فیلمنامه است. ما تمام سعیمان را کردیم که مغز کلام را بگوییم. البته نگاتیو بودن کار هم خیلی در این قضیه موثر بود چون ما نمیخواستیم پلان اضافی بگیریم. حتی تمام تستها را با ویدیو گرفتیم، اشتباهات صحنه را درآوردیم و بعد از نگاتیو استفاده کردیم.
کاراکتر فیلم شما به نظرم خیلی نوستالژی جنگ دارد. انگار ترجیح میدهد به همان روزها برگردد و همان حسها را دوباره تجربه کند...
قبل از ساخت این فیلم من با خیلی از رزمندگان مصاحبه کردم. نقطه نظراتشان را در مورد جنگ پرسیدم. خیلی از آنها وقتی حرف آن زمان میشود، دگرگون میشوند. خیلی از آنها خاطرات شبهای عملیات را مو به مو تعریف میکنند. انگار که همین دیشب اتفاق افتاده است.
کاراکتر این فیلم هم یکی از این آدمهاست. آدمی که یک جور حس نوستالژی به رفقای از دست رفته دارد.
یک دیدگاه بگذارید