گفت‌وگو با کارگردان مستند «شیطان سوار بر اسب آمد»

دارفور، چند سال قبل

علی مصلح‌حیدرزاده
آنی ساندبرگ و ریکی استرن، دو فیلمساز زن جوان بعد از موفقیت مستند محاکمه‌های داریل هانت سراغ موضوعی رفتند که اکنون در همه رسانه‌های جهان مورد توجه است؛ فاجعه انسانی که دارفور سودان رخ داد. شیطان سوار بر اسب آمد روایتی است از حضور برایان استیدل، یک تفنگدار سابق ارتش آمریکا که به عنوان عکاس از سال 200۴ به دارفور می‌رود و در بازگشت به آمریکا کمپینی را برای جلب توجه مردم و سازمان‌های حقوق بشر به وضعیت مردم ساکن در دارفور آغاز می‌کند.
ساندبرگ و استرن در مستند خود مخاطب را به سفری به درون دارفور می‌برند و با برایان همراه می‌کنند. شیطان سوار بر اسب آمد اولین بار در جشنواره ساندنس 2007 به نمایش درآمد و سپس در جشنواره‌های فول فریم، نان‌تاکت و سیلور داکس موفق به کسب جایزه شد. آنی ساندبرگ به عنوان یکی از سازندگان این فیلم در گفت‌وگو با «ایندی وایر» درباره تجربه خود از ساخت این فیلم صحبت می‌کند.

چه چیزی شما را به فیلمسازی جلب کرد و چگونه این علاقه در دوران کاری‌تان گسترش یافته است؟
وقتی ما پیش از جشنواره ساندنس 200۶ - برای فیلم محاکمه‌های داریل هانت- مصاحبه کردیم، فکر می‌کنم جواب دادم من به فیلمسازی کشیده شدم، چون از صمیم قلب یک داستان خوب را دوست دارم و امیدوار بودم به یک داستان‌گوی خوب تبدیل شوم. همچنین به لایه‌های فیلمسازی کشیده شدم؛ سبک فیلمبرداری، ریتم و تدوین، موسیقی و... که داستان را می‌سازند. آن جذابیت به همان قدرتی که در ابتدا به فیلمسازی فکر می‌کردم، باقی مانده است. من هنوز در حال آموختن هستم.
مستندسازی شگفت‌انگیز است، به رقص میان انتظارات شما از موضوع -هنگامی که اولین بار به آن نزدیک می‌شوید- و واقعیت و حیات موضوع -که در مسیر ساخت شکل می‌گیرد- می‌ماند. می‌توانید سبک زیبایی شناسانه خود را حفظ کنید، اما نمی‌توانید بسیاری از عناصر را پیشگویی کنید و همین نکته است که مستندسازی را برای من زنده و ارضا کننده می‌کند. در ساخت مستند بداهه سازی به وفور وجود دارد.
ایده اولیه «شیطان سوار بر اسب آمد» از کجا آمد؟
ابتدا ریکی استرنگرچن والاس (خواهر برایان استیدل) را ملاقات کرد. او برای مشورت درباره فیلمش که در آفریقا می‌گذشت، سراغ ما آمد. او درباره آنچه برایان در آن زمان -اواخر سال 200۴- انجام می‌داد صحبت کرد و ما مجذوب آن شدیم. خواستیم که برایان را وقتی در سال 200۵ باز می‌گردد، ملاقات کنیم و اولین بار در مارس 200۵ با او صحبت کردیم. این کمی بعد از انتشار عکس‌های برایان از دارفور در نیویورک تایمز بود که ما را مبهوت کرده بود. ما نشستیم و به داستان‌های برایان از کارش در اتحادیه آفریقا گوش کردیم. تعدادی از عکس‌هایش را هم دیدیم و احساس‌مان این بود که او الماس‌هایی را به شکل قاچاق از آنجا بیرون آورده است. او این عکس‌های باور نکردنی را داشت که اسنادی مطمئن از بحران وحشتناک دارفور بودند که تا آن زمان در اخبار گزارش نشده بود و در حال حاضر همچنان مورد توجه است.
برای شروع یک فیلم جدید، زمان سختی بود. ما همچنان در حال تدوین محاکمه‌های داریل هانت بودیم و برای تمام کردن آن هزینه می‌کردیم، اما به هر حال جلو رفتیم. داستان و عکس‌های برایان را برای شبکه HBO بردیم که در سال 200۵ برای فیلمبرداری در چاد کمک‌مان کرده بود. بعد از آن بود که تعادلی میان تمام کردن فیلم قبلی و آغاز فیلم جدید برقرار شد. روایت برایان از دارفور در سال‌های 200۵ و 200۶ ادامه داشت. او عکس‌هایش را به سراسر آمریکا برد. در بهار 200۶ ما همراهش بودیم و فیلم می‌گرفتیم. تور سخنرانی و نمایشگاه او روز یکم ماه می 200۶ به نقطه اوج رسید. تماشای سخنرانی او برای هزاران نفری که جمع شده بودند، شگفت‌انگیز بود. آنها به خاطر او جمع شده بودند، دارفور برای‌شان اهمیت پیدا کرده بود. چون برایان به سراسر آمریکا رفت و برای همراهی و دخالت در این مساله الهام بخش مردم شد و آنها از او پیروی کردند.
درباره شیوه کارتان توضیح دهید و این که از چه چیزهایی برای ساخت فیلم تاثیر گرفتید.
ما تدوین را از تابستان 200۶ آغاز کردیم و امیدوار بودیم فیلم را به جشنواره ساندنس 2007 برسانیم. من و جویی گراسفیلد، تدوینگرمان نشستیم و فیلم‌هایی را که می‌تواند الهام بخش باشد، تماشا کردیم. تعدادی از فیلم‌های گودار، شهر خدا، کشتزارهای مرگ و تعدادی فیلم دیگر را که سبک بصری تاثیرگذاری داشتند و به موضوع فیلم ما نزدیک بودند، دیدیم. دنبال شیوه‌ای بصری برای بخش‌های دارفور بودیم تا نشان دهیم آن بخش‌ها یک تجربه کاملا سوررئال هستند؛ غیر قابل درک، ترسناک، آشفته و ویرانگر.
آن زمان ما عکس‌های برایان، صداهای ضبط شده توسط او، مصاحبه‌مان با او و تصاویری را که در خانه نشسته بود و ای‌میل‌هایش را می‌خواند داشتیم. شانس این را هم داشتیم که با روزنامه نگاران و فیلمسازان قدرتمندی مانند فیل کاکس که همزمان با برایان در دارفور بود، مصاحبه کنیم. همچنین مصاحبه‌های زیادی داشتیم که در فیلم استفاده نشد. در نهایت تصمیم گرفتیم به خود برایان تکیه کنیم؛ تجربه شخصی‌اش از دارفور، آنچه در آنجا شاهد بود، آنچه باعث می‌شود یک نفر با زندگی کنار بیاید، درحالی‌که زندگی‌های بسیاری در حال نابودی هستند.
بزرگ‌ترین مشکلات شما هنگام ساخت فیلم چه بود؟
یکی از سخت‌ترین مسائل، به دست آوردن متریالی بود که با مقطع زمانی حضور برایان در دارفور مطابقت داشته باشد. در سال 2003، سودان از ورود خارجی‌ها به دارفور جلوگیری کرد و روزنامه نگاران را بیرون کرد.هیچ تصویری از آنچه گذشته بود، وجود نداشت و مردم شهرهای نوبا و خارطوم از اتفاق‌هایی که در کشورشان رخ داده بود، تصوری نداشتند. سراغ «ان‌جی‌او»های فراوان و بخصوص دیده بان حقوق بشر رفتیم که تحلیل‌گرهای‌شان را همراه با فیلمبردار به چاد و دارفور فرستاده بودند، اما آنها علاقه چندانی نداشتند که تصاویرشان را در اختیار ما بگذارند.
همچنین تصاویر زیادی از راه دور هماهنگ شده بودند. ما از طریق تلفن ماهواره‌ای و ای‌میل با گروه در ارتباط بودیم، بخصوص وقتی در اردوگاهی در چاد بودند و باید از فیلمبردارهای‌مان جری ریسوس و ایوو هاناک خیلی تشکر کنم.
کار سخت دیگر این بود که چقدر از عکس‌های برایان استفاده کنیم که مخاطب در آنها غرق نشود و در عین حال تحت تاثیر قرار گیرد. در فیلمبرداری هم تعادل میان حفظ حس و حال و قانع کردن زن‌های دارفور برای راحت صحبت کردن درباره تجربه‌های سختی که از سر گذرانده بودند، خیلی مشکل بود.
به جز فیلمسازی، علایق دیگر شما چیست؟
دوست دارم داستان بنویسم و لازم است که با خودم برای تثبیت نظم و تمرکز بر یک کار طولانی مدت چالش کنم. این کار سختی است، بخصوص اگر مجبور باشد کار تولید فیلم را روز به روز انجام دهید و فیلم‌ها را برای نمایش در سینماها آماده کنید. به شکل عجیبی خوش شانس بودیم که محاکمه‌های داریل هانت و شیطان سوار بر اسب آمد همزمان در سینماها به نمایش درآمدند. البته گرفتاری‌اش بیشتر است، چون باید برای هر نمایش در هر شهر می‌رفتیم و صحبت می‌کردیم. احساس خستگی می‌کنم، ولی واقعا خوشحال بودم. در طول دو سال گذشته به شکل تمام وقت یک فیلمساز بودم و این یک احساس عالی به من می‌دهد.

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها