هوشنگ گلمکانی
یک سالواندی پیش در صفحه «خشت و آینه» ماهنامه فیلم، یادداشتی نوشتم. اول یک بار دیگر این یادداشت را بخوانید تا بعد نکتههایی به آن اضافه کنم:
پاسخی به یک نیاز
فراوان خواندهایم و شنیدهایم که «مثل قارچ دارد جشنواره سبز میشود.» در سالهای اخیر گرایش به ایجاد جشنوارههای کوچک و بزرگ دولتی و خصوصی و نیمهدولتی/ نیمهخصوصی، که بر فیلم کوتاه و مستند متمرکز بودهاند افزایش یافته؛ گرایشی که برخی جنبههای منفی هم داشته، اما نباید فراموش کرد که افزایش تعداد جشنوارههای فیلم کوتاه در سالهای اخیر، پاسخی به یک نیاز است. یک نگاه به فهرست جشنوارههای کشور نشان میدهد که حیطه فعالیتشان، بیشتر سینمای مستند و فیلم کوتاه است و اگر هم فیلمهای بلند و سینماگران حرفهای در آنها حضور مییابند، اغلب برای بازارگرمی و جلب مخاطب بیشتر است.
از اواسط دهه 1370 همزمان با آغاز ورود میلیونها جوان ایرانی به عرصه فعالیتهای اجتماعی، استفاده از دوربینهای ویدئویی هم گسترش یافت و رواج کاربرد این تکنولوژی، تأثیر بسیار بر کمیت و کیفیت فیلمهای کوتاه و مستند گذاشت. هر سال این انبوه جوانان مشتاق، هزاران فیلم کوتاه با بودجه خودشان ــ و تعداد اندکی از آنها نیز با تأمین بودجه از نهادهای مختلف ــ میسازند که جدا از مناسبات اقتصادی تولید فیلم کوتاه، سازندگان آنها مایلند آثارشان دیده شود. اصلاَ نفس ورود به چنین عرصهای، کوشش برای ابراز وجود، دیده شدن، بحث برانگیختن و اظهار نظر شنیدن است؛ نیازی که در جوانان شدیدتر است. این جشنوارههای ریز و درشت بهاصطلاح «قارچگونه»، پاسخی به این نیاز است. وقتی که جایی و امکانی برای عرضه هزاران فیلم کوتاه که این جوانان در هر سال میسازند وجود ندارد، وقتیکه فقط تعداد انگشتشماری از آنها در شش شبکه تلویزیونی انحصاری و رسمی کشور امکان نمایش پیدا میکنند، وقتیکه تنها امکان موجود چند سال پیش برای نمایش فیلم کوتاه (یک سانس صبح در هر هفته در سینما فلسطین که انجمن سینمای جوان راه انداخته بود) تعطیل شده، طبیعی است که این همه جشنواره راه بیفتد که هدف اول عرضهکنندگان فیلمها به این جشنوارهها، در وهله اول پاسخ به همان نیاز باشد؛ اگر هم جایزه و تحسینی نثارشان شود که چه بهتر.
نیازی به مقابله با این جشنوارهها هم نیست (چرا مقابله؟). اگر امکان نمایش این فیلمها به شکلهای دیگر فراهم شود، جشنوارهها هم وزن و تعداد و جایگاه مناسب خود را خواهند یافت. میشود توصیه کرد که مدیران تلویزیون نگاه مهربانانهتری به این تولیدات داشته باشند و شمار بیشتری از آنها را در برنامههای خود بگنجانند؛ میشود موضوع تأسیس شبکههای خصوصی تلویزیونی ــ دستکم در عرصه فیلم کوتاه و مستند ــ را یک بار دیگر سبکسنگین کرد و مطمئن بود که نهتنها مشکلی بهوجود نمیآید بلکه خیلی از مشکلات در این زمینه حل میشود؛ میتوان به انجمن سینمای جوان و سایر نهادهای دولتی مربوطه برقراری مجدد جلسههای نمایش فیلم کوتاه و مستند را ــ حتی در حد همان یک بار در هفته ــ پیشنهاد کرد؛ و میشود به انواع راهحلهایی که به شکل درست و حرفهای به نیاز یادشده پاسخ میدهد اندیشید. آن وقت جشنوارهها هم تبدیل به جشنواره میشوند. (ماهنامه فیلم، شماره 302، تیر 1382)
در این یک سال و خردهای که گذشته، هنوز هیچ اتفاق تازهای در این زمینه نیفتاده و حتی وعده حوزه هنری برای نمایش عمومی فیلمهای کوتاه محقق نشده و یک سال هم از موعدی که برای راهاندازی طرح «اکران حرفهای فیلم کوتاه» داده بودند گذشته است. فیلم کوتاه و مستند مظلوم و بیدستوپا و فقیر که جای خود دارد؛ حتی وعده مسئولان سینمایی برای راهاندازی گروه سینمایی مخاطب خاص و نمایش فیلمهای هنری و خاص و متفاوتی که به دلیل پیشبینی فروش ناچیزشان هیچ صاحبسینمایی حاضر نیست جایی به آنها بدهد، عملی نشده است. دلیل اصلی این تأخیرها و دفعالوقتها و از امروز به فردا کردنها این است که توی نمایش این فیلمها، پولی در کار نیست. و در واقع از پولهای کلانی توی سینمای بدنه و گیشهپسند هست، اینجا خبری نیست. وقتی هم که در سرزمین ما، توی این دوره و زمانه، پول توی چیزی نباشد، یتیم میماند. یا مثل دختر آبلهرو، توی خانه روی دست پدر و مادر محترمش میماند و میترشد؛ همچنان که خیلی از فیلمهای کوتاه و مستند و هنری و خاصپسند این سالها توی قوطیشان ترشیدند و حتی اگر همین حالا هم کسی عرضهشان کند، دیگر خواستگاری ندارند.
در سالهای اخیر، هر وقت که با سازندگان و دستاندرکاران این گونه فیلمهاد حرف زدهام و گلایهها و آرزوهایشان را شنیدهام، یک حرف و یک پیشنهاد را تکرار کردهام که حالا هم میکنم.
اول، آن حرف: در کار شما، پول دندانگیری نیست که کسی به هوای آن به سراغتان (یا به کمکتان) بیاید. پخشکننده و سینمادار، فیلم پرفروش میخواهند. دولت هم به سیاق نگاه آشنایش در این سالها (که میل به کاسبی و پولهای هنگفت دارد)، یا باید احساس کند که در امری از این پولها وجود دارد و یا یک منبع عظیم تبلیغاتی. و در آثار شما، هنوز این دو منبع کشف نشده یا به نظر دولت اصلاً چنین قابلیت و ظرفیتی وجود ندارد.
بنابراین مشکل نمایش داده شدن این فیلمها، در وهلة اول مشکل شخص شماست و نه هیچ بنیبشر دیگری. لطفاً خودتان به فکر خودتان باشید و از هیچ شخص و نهادی توقعی نداشته باشید. از هیچکس.
دوم، آن پیشنهاد: خودتان پاشنه را بالا بکشید. بدون توجه به اختلاف سلیقهها و نظرهایی که دارید، فقط حول یک خواسته و منفعت مشترک (که همان نمایش فیلمهایتان است) دور هم جمع شوید، فکرها و نیروها و روابط و آشناییها و هر آنچه در چنته دارید و به درد این کار میخورد، روی هم بریزید و خودتان امکانی برای نمایش عمومی فیلمهایتان پیدا کنید. اول کار هم بلندپروازی نکنید. ابتدا از یک سانس در هفته در یک سالن تهران شروع کنید و در صورت گرفتن جواب مناسب، این نمایشها را گسترش دهید.
در همین تهران سالنهای بسیاری هست که متروک مانده و خاک میخورد و لانه موش و مار و مور شده. یکی از آنها را انتخاب کنید، با مالکش مذاکره کنید و موافقتش را برای این کار بگیرید، خودتان لباس کار بپوشید (رسماً ــ ببخشید ــ لباس عملگی به تن کنید) و مثل آقای حکمتی در فیلم رگبار، این سالن متروک را آمادة نمایش فیلم کنید. آقای حکمتی که یک نفر بود؛ شما هزار ماشاءالله هزاران نفرید. خوشبختانه تکنولوژی هم به کمکتان آمده و به جای آپاراتهای گران میتوانید از ویدئوپروجکشن ارزان استفاده کنید. برای همة این کارها هم نیازی نیست یک ریال از جیب بیرونق مبارکتان خرج کنید؛ میتوانید از اعتبارتان خرج کنید یا آدمهای معتبر را از حیطههای دیگر به حلقة خودتان بکشانید و موقتاً از اعتبار آنها استفاده کنید. اسپانسر بگیرید. پولهای خردخرد را از منابع مختلف جمع کنید و به زخم این کار بزنید. برنامههای جنبی بگذارید. جلسههای پرسش و پاسخ. بزرگداشت. مرور بر آثار. مصاحبه. میزگرد. سمینار. فیل هوا کنید. از هر راه مشروع و قانونی که برای تبلیغ به نظرتان میرسد استفاده کنید. هیچ راه دیگری نیست. خودتان باید آستین بالا بزنید.
شاید این پیشنهاد خیالپردازی به نظر برسد، اما چارة دیگری ندارید. میگویید نه، بازهم صبر کنید و هیچ کاری نکنید تا یک سال، دو سال، پنج سال، ده سال بعد، باز که همدیگر را دیدیم، باز از هم بپرسیم چه میشود کرد. و باز از مسئولان سینمایی و خانة سینما و اتحادیة تهیهکنندگان و انجمن سینماداران و حوزة هنری و مجلس و دولت گلایه کنید که به فکر جوانان و فرهنگ و آثار بیبدیل شما نیستند و شبها خواب ببینید که اگر آنها به وظایف شان عمل میکردند شما اکنون در چه جایگاهی بودید.
تاریخ فقط گذشته نیست. تاریخ همین امروز است. تاریخسازان فقط در گذشته نزیستهاند؛ شما هم همین امروز میتوانید تاریخ خودتان را بسازید. زمانی در سرزمین ما لابراتوارهای فیلم تشکیل میشد از چند حوضچة سیمانی و چند بشکه در یک زیرزمین. زمانی هوشنگ کاوه برای سینک زدن دیالوگها هنگام دوبله، از تسبیح استفاده میکرد. هر سرزمین، در هر یک از امور صنعتی و اجتماعیاش پر از این تجربههاست که بعدها تبدیل شده به تاریخ. چهل پنجاه سال، صد سال بعد هم که فیلمسازان جوان آن روزگار، فیلمهای کوتاه و تجربیشان را در سینمایی مجهز، بیدغدغه نمایش میدهند و انشاءالله تماشاگران قابل توجهشان برای خرید بلیت صف میکشند، شاید همة آنها یادشان بیاید که دهها سال پیش، یعنی در دهة 1380، فیلمسازان جوانی که اکرانی برای نمایش فیلمهای کوتاه و مستند و تجربی و هنری شان نداشتند، با الهام گرفتن از آقای حکمتی فیلم رگبار، لباس عملگی پوشیدند و یکی از سالنهای متروک تهران را با زحمت و همت خودشان آماده کردند، بعد شال و کلاه کردند و رفتند از فلان شخص و نهاد و شرکت بازرگانی امکانات و پولهای ناچیزی جمع کردند و نمایش فیلمهایشان را راه انداختند و با استقبال از این حرکت آنها، یک سانس تبدیل شد به دو سانس و سه سانس و چهار سانس و دو روز و سه روز و هر روز هفته و یک سینما تبدیل شد به دو سینما و سه سینما، بعد هم این حرکت در شهرهای بزرگ راه افتاد، تا اینکه حالا ما میتوانیم بیدغدغه فیلم بسازیم و نمایش دهیم و تماشا کنیم و حرف بزنیم و از یک جریان صحبت کنیم.
تاریخ یعنی همین. و تاریخسازی یعنی همین. حتماً که آدم نباید کوروش و مارکس و گاندی و هیتلر و لنین و اینشتین و بوش و بنلادن باشد که اسمش را تاریخساز بگذارند. ما هم در حد خودمان، تاریخهای کوچک خودمان را بسازیم.
یک دیدگاه بگذارید