گفت‌وگو با آزاده بیزارگیتی کارگردان «سپیده دمی که بوی لیمو می‌داد»

دغدغه‌ای به نام جنگ

فاطمه اکبری
سپیده دمی که بوی لیمو می‌داد
 روایت پنج زن شیمیایی ساکن سردشت است که به علت عوارض 150 ساله گاز خردل همچنان نفس‌های تنگ و تاول‌هایشان باقیست. آن‌قدر باقی که تبدیل به یک ارث رنج ‌آور شده که فرزندان‌شان را هم بی‌نصیب نگذاشته است. بیزارگیتی باوجود بی‌‌اعتمادی مردم سردشت مبنی بر بی‌‌فایده بودن توصیف وضعیت‌شان برای رسانه‌ها و سینما، توانسته به سوژه‌هایش نزدیک شود.

چه شد که این داستان را برای ساخت انتخاب کردید؟
معمولا دوست دارم راجع به چیز‌هایی فیلم بسازم که دغدغه شخصی و دل مشغولیم باشد، آن‌قدری که اگر ننویسم و نسازمشان رها نمی‌‌شوم. جنگ هم همواره یکی از بزرگترین دغدغه‌‌های من بود؛ هر چند که خودم خیلی با آن درگیر نبودم. چون در زمان جنگ ایران و عراق در شمال کشور زندگی می ‌کردم. می‌خواستم کاری انجام بدهم که اتفاقات زندگی قربانیان درگیر بعد از جنگ را بیان کند. جنگ که تمام می‌شود؛ تمام نمی‌شود انگار!
این بود که خواستم در موردش کار کنم و طی تحقیقی به سردشت رسیدم.  
زمان شروع کار، فیلمنامه اولیه‌ای هم داشتید؟
بله؛ البته فیلمنامه برایم در مستند با پژوهش رابطه تنگاتنگ دارد. ایده اولیه در ذهنم در تهران شکل گرفته بود؛ اما بعد از انتخاب موضوع و تحقیقات مکتوب، تصمیم گرفتم برای مشاهده و پژوهش برای نوشتن فیلمنامه اولیه به سردشت سفر کنم. آنجا به یاری راهنمای عزیزی که به تازگی با ایشان آشنا شده بودیم، به انجمن مصدومین شیمیایی سردشت رفتیم. من تقریبا پرونده هفتاد و پنج زن شیمیایی را بررسی کردم و نهایتا به بیست و پنج نفر رسیدم که شخصیت‌های تاثیرگذاری بودند و به آنچه که می‌خواستم بگویم نزدیک‌تر. پنج تا هفت نفر را انتخاب کردم که پایه فیلمنامه اصلی من باشند و ستون فقرات را بر اساس زندگی یک نفر نوشتم. در نهایت پس از پژوهش و پیدا شدن آدم‌هایی که از دل تحقیق در آمدند، یک سال و نیم بعد براساس فیلمنامه به منطقه رفتم. اما این کافی نبود انگار. به این خاطر که 60 درصد از فیلمنامه در شب تصویربرداری کلا تغییر کرد؛ ما مستندسازها می‌دانیم فیلمنامه بخشی از آن چیزی‌ست که براساس تحقیقات‌مان طراحی می‌کنیم؛ ولی معمولا فضا را باز می‌گذاریم و منتظر برای امور غیرمعمول اینچنین می‌مانیم. اما خیلی وقت‌ها مواجه با این امور غیرمنتظره، تا به این اندازه خارج از تصورما هستند. تا جایی که مجبور بودم یا دست از موضوع، فیلمنامه و شخصیت‌هایی که انتخاب کرده بودم، بکشم و به تهران برگردم و یا اینکه پای موضوعی که دغدغه آن روزهایم بود پایداری کنم و فیلم را بسازم.
چطور اعتماد شش سوژه زن فیلم را جلب کردید؟
این آدم‌ها از اینکه سال ‌ هاست سوژه دیگران باشند؛ دلگیر و خسته‌اند و من سعی کردم همدلی و اعتماد آنها را به دست آورم. با دوستی و اعتمادی که بین ما اتفاق افتاد. ساعت‌ها پای درد دل آنها نشستم تا سرانجام دانستند که تنها سوژه فیلم من نیستید، بلکه موضوع عمیق و دغدغه‌ای هستند به نام جنگ. این که فراموش شده اند و من همه تلاشم این است که به یاد دیگران بیاورم که هنوز کسانی هستند که بعد سال‌ها با مصائب جنگ در جنگند. این دوستی و صمیمیت بی‌واسطه که اتفاق بیفتد همه چیز به آرامی راه خودش را باز می‌کند.
آیا قبلا مستندی با این سوژه در داخل کشور ساخته نشده بود؟
قبلا مستندهای گزارشی راجع به این موضوع ساخته شده بود، ولی فیلمی با این رویکرد راجع به زندگی پنج زن مصدوم شیمیایی که بعد از بیست و پنج سال همچنان با پیامدهای بمب‌های شیمیایی دست و پنجه نرم می‌کنند خیر.
زنانی که علی رغم همه دردها با شوری زنانه به زندگی ادامه می‌دهند و این چنین تنهایند.
با توجه به موقعیت استراتژیکی منطقه سردشت اصلی‌ترین مانعی که در زمان ساخت فیلم پیش رو داشتید چه بود؟ 
همراهان و دوستان خوبی داشتم، آن قدر که بعد از مدت‌ها احساس می‌کنم قوم و خویشم هستند. ولی موانع زیادی سر راهم بودند. از همسران و خانواده‌های این زن‌ها که سخت‌شان بود همسران‌شان جلوی دوربین بیایند تا چالش‌های ایدئولوژیکی که حضور در آن منظقه را برایم بسیار سخت می‌کرد.
به هر حال وقتی در جایی قرار است کار کنیم که لب مرز است؛ منطقه جغرافیای ما نیست و مردمان آن منطقه هم، هم زبان ما نیستند، کار سخت‌تر می‌شود. من به عنوان یک زن مستندساز همواره باید از موضع خودم دفاع می‌کردم. موضعی که کاملا انسانی و ضدجنگ است و مدام باید ثابت می‌کردم من با هیچ رویکردی به اینجا نیامدم؛ جنگ بزرگترین دغدغه‌ام در این لحظه است و طبعا باوراندن این مطلب به آدم‌ها با گرایش‌های مختلف بسیارسخت است.
در نهایت این آموزش خوبی برای من بود که در عین این که به آدم‌های این قوم بسیار احترام بگذارم، از موضع خود نیز به عنوان مستندساز دفاع کنم.
چطور شد تصمیم به تقدیر از محمدرضا درویشی آهنگساز فیلم گرفتید؟
آقای درویشی سال‌ها در زمینه پژوهش موسیقی کار کردند و من فکر می‌کردم بهترین کسی که می‌تواند در انتخاب موسیقی‌های درست در این حوزه به ما کمک کند، آقای درویشی است که از دوستان قدیم ما هستند و همواره بی‌هیچ چشم داشتی در حوزه سینمای مستند به ما کمک کردند. در نتیجه چند روزی با هم نشستیم و موسیقی‌هایی که ایشان به صورت مستند در این حوزه ضبط کرده بودند را بررسی و انتخاب کردیم.
می‌خواستم وجوه اتنوگرافیک فیلم درحوزه موسیقی هم حفظ شود، تاکید داشتم از یک موسیقیدان متخصص در این حوزه بهره بگیرم. ایشان سال‌هاست که با مستندسازان زیادی همراهی داشتند. از این جهت فکر کردم زمان مناسبی‌ست که به این بهانه کوچک از زحمات بزرگ ایشان تقدیر کنیم.
چرا خودتان تدوین کار را برعهده گرفتید؟
پیش از این هم پای تدوین کارهای خودم بوده‌ام، ولی این بار می‌خواستم به چشم دیگری بسپارم که شرایط خاصی پیش آمد و نشد. البته دوستان عزیزی مرا تا مراحلی همراهی کردند.
چقدر فیلم‌تان را متعلق به سینمای جنگ می‌دانید؟
قطعا در چارچوب سینمای جنگ می‌گنجد ولی با نگاهی متفاوت. به عنوان یک زن و طرفدار بی‌چون و چرای صلح و آرامش، از تکرار تانک و گلوله و تقدیس خشونت پرهیز داشتم. رویکرد انسانی و اجتماعی فیلم بیشتر مورد تاکید من بود و همان طور که گفتم همه اندوهم این جا بود بعد از جنگ که انگار تمام نمی‌شود، چیزی غم انگیز است.
همان قدر وجه انسانی و اجتماعی فیلم برایم اهمیت دارد که وجوه ضد جنگ فیلم. در این فیلم بیشتر رویکرد انسانی مد نظرم بود.

یک دیدگاه بگذارید

لطفا حاصل عبارت زیر را به عدد در کادر مقابل آن بنویسید.
آخرین خبرها